آنِ گُم‌شده | سازندگی


کتاب «مشیانک» دومین اثر داستانیِ لاله فقیهی، یک رمان واقع‌گرای مدرن است که در آن نویسنده با درهم‌تنیدیگی و این‌همانیِ صحنه زندگی و نمایش تئاتر، ضمن نقب به تاریخ، وضعیت حضور زنان در ساختار اجتماعی و فرهنگی دهه بیست و بینامتنیت با اساطیر و آثارکلاسیکی چون نمایشنامه‌های شکسپیر و بیهقی، متنی لایه‌مند و سخت‌خوان خلق می‌کند که بیشتر مشارکت مخاطب خاص و باحوصله را می‌طلبد.

مشیانک لاله فقیهی

بخش زیادی از کتاب در فصل‌های متمادی که از زاویه دید نمایشی و دانای کل محدود به شخصیت اصلی نورا و ضمن نمایش تئاتر است، به‌دلیل زبان و لحن یکسان شخصیت‌ها، یکنواختی فضا، عدم قصه پررنگ پیش‌برنده، سبب خستگی و دلزدگی خواننده می‌شود. (که خطر درافتادن به ورطه ژورنالیسم نیز درآن احساس می‌شود.) فصل‌های دیگر اما که مربوط به کودکی نورا و با زاویه دید اول‌شخص روایت می‌شود یا به‌ویژه فصل‌هایی که با دانای کل محدود به فاطمه نشوری (اولین هنرپیشه زن گیلانی) است، پرکشش، قصه‌مند، دارای تعلیق بعدچی، با زبان دلنشین و دایره واژگان گیلان قدیم و حال‌وهوای بومی سبب رفع خستگی خواننده و لذتِ وافرِ او از متن می‌شود.

گره‌ای چون رازی سربه‌مهر در ارتباط با خانواده، پدر و مادر نورا چون نخ باریکی تا انتهای کتاب با خواننده همراه است و در انتها گشاده می‌شود: «حقیقت زیبا بود، اما پرمخاطره. چرا آنها را نبخشیده بود؟ پدر بی‌اعتنا بود شاید به حقیقت و دروغ فکرهم نکرده بود. اما مادر به‌خاطر نورا طفره رفته بود. مگر خودش هم از بیان حقیقت نمی‌ترسید؟»

بدبینی و شک و تردید شخصیت اصلی، نورا نسبت به همسر و پدر و مادر و حضور اِلمان‌هایی متافیزیک مانند روح از وجوه مشترکی است که کتاب با «هملت» شکسپیر دارد، از نمایش‌های برجسته‌ای که نورا و پیشتر شهربانو (فاطمه نشوری) از بازیگران اصلی‌اش بوده‌اند.

فاطمه نشوری اولین زنی که در گیلان روی صحنه رفت؛ زنی که سال‌ها در انجمن‌های تئاتر رشت و انزلی ایفای نقش کرده بود. هنرپیشه و پزشکیاری که در پاییز 1322در کوچه‌ای تنگ به کوبیدن مشت و قلوه‌سنگ بر سروصورتش از او پذیرایی می‌شد.

تری ایگلتون می‌گوید «هر چقدر متن از خاستگاه تاریخی خود دور می‌شود، «استعاری‌تر» است؛ زیرا گفتمان هایی که متن را مورد بررسی و تاویل قرار داده‌اند آن را باردارِ حقیقت‌هایی کرده‌اند که فراتر از حقیقت خاستگاهی متن است.» نویسنده با نقب به اساطیر و چگونگیِ آفرینش جهان و انسان مانند اسطوره زردشتی آفرینش انسان از بوته ریواس «نخستین مردمان/ بُندهشن» و استفاده از روانشناسیِ روایتگر تقابل نیروهای درونی، کنکاش، جنبش، حرکت و سفر درونی «نورا»، زنِ معاصر، برای رسیدن به خودباوری می‌شود: «اهریمن که کیومرث را کشت از تخمش گیاهی اومد بالا. گیاهی مثل ریواس یا مهرگیاه. میوه‌هاش مشیک و مشیانک بودند که به‌هم چسبیده بودند، اولین آدم‌های روی زمین. روح بهشون دمیده شد و از هم باز شدند. مشیانک چیزی داشت که مشیک نداشت: آن. آن ساقه‌های ریواس مفتول، مشیانک و مشیک در چه آنی از آنات گشوده شدند؟ آن چیست؟ مشیانک با آن چه کرد؟»

نورا با خودباوری که به آن دست یازیده، می‌خواهد از زیر سلطه ذهنیت مرد سالارانه که تاریخی هزاران ساله دارد به درآید. نورا به مثابه مشیانکی است که در صددِ یافتن «آن»ِ گم‌شده خود است. او برای دست‌یافتن به سوژه‌گی و عاملیت می‌جنگد، هرچند که در طول اعصار با مبارزه به دستاوردهایی نائل آمده، اما هنوز راه بسیار مانده است: «ریواس هنوز یکپارچه و یکدست بود. هنوز نورا دندان‌هایش را به کار نگرفته بود و دو نیمش نکرده بود، اما برگ پنجه‌ای‌اش خمیده بود و با قوس بلندی نوکش به لبه بالایی گلدان می‌رسید.»

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...