چندیپیش «درس گفتارهای هانا آرنت درباره فلسفه سیاسی کانت» [Lectures on Kant's political philosophy] [داوری]» با ترجمه و اضافات فرهنگ رجایی استاد تمام دانشگاه کارلتون منتشر شد. هانا آرنت در این کتاب که پس از مرگش نشر یافت، جنبه مهم دیگری از امر سیاسی -یعنی مقوله داوری- را در قالب درسگفتارهای فلسفه سیاسی کانت به بحث میگذارد. او این بخش را ادامه و تکمیل حیات ذهن میدانست که بهزعم وی از «تفکر، اراده و داوری» تشکیل میشود. بهتعبیری، بخش داوری ازنظر عمق «نگین تمامی آثار» وی است.
منظور او از داوری «قضاوت شخصی» نیست، بلکه حقیقتا «داوری تاریخی» است. داوریِ پساندیشانه درمورد اعمال بهیادماندنی و سرگذشتهای معناساز به ما اطمینان میدهد حیات آدمی «بیمعنا نیست» و اینکه کرامت و عزت آدمی پایه و اساسی استوار دارد. کانت همصحبت خوبی برای روشن کردن معنای داوری است و در عین حال، پرداختن به جنبههای اندیشه او از مزایای فرعی کتاب است. فرهنگ رجایی سال گذشته نیز کتاب اندیشه و اندیشهورزی را منتشر کرده که پرسش اصلی آن، این است که انسان چگونه میتواند زندگی جمعی خویش را سامان دهد؟ نویسنده هدف اندیشهورزی را یافتن بینش درست میداند، پس در 9 گفتار به تحلیل آرای دانشوران شرقی و غربی ازجمله حمید عنایت، فریدون آدمیت، داریوش شایگان، ابنخلدون، هانا آرنت، لئو اشتراوس، فرنان برودل و کِنِت تامسن میپردازد. مؤلف بر این باور است که هریک از این دانشوران، بینش درستی برای فهم و اجرای جنبههایی از قانون عقل جهانداری ارائه دادهاند. بههرحال در این دو اثر، رجایی که بیش از 20سال است کتاب «وضع بشر» هانا آرنت را تدریس میکند، به معرفی وی پرداخته است که در ادامه مروری بر آن خواهیم داشت. بهعلاوه اخیرا هم کتاب آیشمن در اورشلیم به فارسی ترجمه شده است که برای شناخت بهتر آرنت و اندیشههای وی در ایران مفید تواند بود.
هانا آرنت زنده نماند تا مطلبش با عنوان «داوری» را خود تألیف کند، قرار بود این مطالب سومین و بخش نتیجهگیری «حیات ذهن» باشد. در عین حال، دانشجویانش بر این باورند که دلایل بزرگی هست تا باور کنیم اگر این مطلب نوشته میشد، به نگین دستاوردهای آرنت تبدیل میشد. هدف «رونالد بینر» در کتاب حاضر این است که متون اصلی بهجا مانده از آرنت را درمورد این موضوع اساسی جمعآوری و عرضه کند. بهوضوح این متون نخواهد توانست جایگزینی برای اثری شود که ممکن بود آرنت خود تألیف کند، اما گمان میکنم سرنخهای مهمی برای دنبال کردن روند احتمالی اندیشه آرنت درخصوص مقوله داوری بهدست دهند، بهویژه اگر در چارچوب مجموعه آثار وی دیده شوند. بینر در گفتار تحلیلی خود بر این متون (گفتار چهارم) نشان میدهد میتوان به فکری منسجم دست یافت و تصوری از اهمیت آنها به خواننده القا کرد.
درسگفتارهای فلسفه سیاسی کانت، که بخش اصلی کتاب را تشکیل میدهد، تبیینی از زیباییشناسی و نوشتارهای سیاسی کانت است تا نشان داده شود کتاب «نقد قوه داوری» دربردارنده چارچوب فلسفه سیاسیای است که کانت خود بهوضوح بسط نداد و چهبسا احتمالا به آن هم کاملا آگاه نبود؛ در عین حال ممکن است مهمترین میراث کانت در فلسفه سیاسی باشد.
آرنت این سخنرانیها را در «مدرسه جدید برای پژوهشهای اجتماعی» در طول پاییز 1970 ارائه داد. گرچه قبلا روایتی از آنها را در سال 1964 در دانشگاه شیکاگو تدریس کرده بود. مطالب مربوط به داوری همچنین در درسگفتارهایی که درطول سالهای 1965 و 1966 درباره فلسفه اخلاق در شیکاگو ارائه کرده بود نیز مندرج بود.
چنین برنامهریزی شده بود که آرنت مجددا درمورد کتاب نقد قوه داوری در بهار 1976 در مدرسه جدید درسگفتار ارائه دهد، اما مرگش در دسامبر 1975 این فرصت را از بین برد. یادداشتهای مربوط به موضوع تخیل برگرفته از سمیناری است درمورد کتاب نقد قوه داوری که در همان ترمی ارائه شده بود که درسگفتارهای مربوط به کانت در 1970 ارائه کرده است. (آرنت معمولا درباره موضوعاتی که درسگفتار ارائه میکرد، همزمان جلسات سمیناری نیز برگزار میکرد تا بتواند آنها را عمیقتر بررسی کند.)
بینر مینویسد: «یادداشتهای مربوط به این سمینارها کمک میکند تا درسگفتارهای کانت را بیشتر بسط و گسترش و نشان دهیم مقوله «اعتبار مثالی»(۱) که در سومین نقد و آموزه شاکلهگرایی که در اولین نقد ظاهر میشوند، به مقوله تخیل مرتبط است و برای هر دو اساسی است، زیرا طرحوارهای است برای ادراک و همچنین نمونههایی برای داوری فراهم میآورد.»
هانا آرنت کیست؟
هانا آرنت (1975- 1906) نظریهپرداز آمریکایی آلمانیتبار است که به بیان خودش در خانوادهای دموکرات زاده شد و از دوران کودکی مایل بود فلسفه بخواند، زیرا انسان بودن را در تفکر و بهتعبیر خود وی در گفتوگوی صامت انسان با خویشتن خویش میدانست. در دانشگاه، فلسفه با دو رشته فرعی علم کلام و زبان یونانی خواند. شاگرد مارتین هایدگر(1976-1889) شد که این به رابطهای متداوم با وی منجر شد. برای تحصیل عالی خود در سال 1926 به دانشگاه هایدلبرگ رفت و رساله دکتری خویش را «درباره مفهوم مهر، حب، دوستی، علاقه یا عشق در اندیشه آگوستین قدیس: کوششی در یک تفسیر فلسفی»، زیر نظر کارل یاسپرس(1969-1883) در سال 1928 به پایان رساند.
پس از ظهور نازیها در آلمان در سال 1933 و بهویژه واقعه سوزاندن مجلس نمایندگان در بیستوهفتم فوریه همان سال و دستگیریهای غیرقانونی، همراه عده زیادی به امر سیاسی و سیاست روز علاقهمند شد و همین وقایع وی را به فکر مهاجرت از آلمان انداخت. پس از خروج از آلمان، ابتدا مدتی برای جامعه ملل در ژنو کار کرد و بعد از پاریس سردرآورد و در سازمانهای آوارگان یهودی بهکار مشغول شد. وقتی فرانسه در سال 1940 به اشغال نازیها درآمد، ازطریق پرتغال به آمریکا پناه برد. در درازای جنگ، در نهادهای یهودی به کار اداری پرداخت و ضمنا به تحقیق (احتمالا در موضوع کتاب ریشههای نظام استبداد تام) ادامه داد. در سال 1950 شهروند آمریکا شد و از آن پس برای مدتی در چندین دانشگاه بهعنوان استاد میهمان تدریس کرد. نشر کتاب ریشهها در سال 1951 موقعیت وی را در جایگاه متفکری پیچیده به جهانیان معرفی کرد. سپس از سال 1963 تا 1967 در دانشگاه شیکاگو و بهعنوان یکی از اعضای کمیته اندیشه اجتماع تدریس کرد؛ این کمیته در سال 1941 تاسیس شد و تا به امروز یک جمع فکری مهم، پراعتبار و مؤثری در نظام دانشگاهی آمریکا تلقی میشود. او از سال 1967 تا زمان مرگش، عضو هیاتعلمی در مدرسه جدید برای تحقیقات اجتماعی شد. (تاسیس 1919 که یک دانشگاه تحقیقاتی خصوصی در نیویورک است.)
یکی از شاخصهای حضور، نفوذ و اهمیت فکری آرنت این است که درحال حاضر چندین مرکز تحقیقاتی مهم بهنام وی در دانشگاههای گوناگون وجود دارد.
استیون بینر کیست؟
رونالد استیون بینر [Ronald Beiner] (متولد 1953) متفکر کانادایی و استاد اندیشه سیاسی در دانشگاه تورنتو است. درس دانشگاهی دوره کارشناسی خود را ابتدا در دانشگاه مکگیل در رشته علوم سیاسی و فلسفه (1975) و سپس تحصیلات عالی خود را در دانشگاه آکسفورد به پایان رساند. (1980) چندی در دانشگاه ساوتهمپتون در انگلستان تدریس کرد، یک سال در دانشگاه کینگستون در کانادا به تدریس اشتغال داشت و از سال 1984 به عضویت هیاتعلمی دانشگاه تورنتو درآمده است.
هانا آرنت برای بینر از آغاز تحصیلات دانشگاهی شخصی عمده و قابلتوجه بوده است. در ابتدای کار حرفهای در دانشگاه ساوتهمپتون با کمک دیگر همکاران سخنرانیهای سالانهای به یادبود هانا آرنت ترتیب داد که با عنوان سخنرانیهای سالانه یادبود هانا آرنت هنوز ادامه دارند و در ایستگاه شبکهای دانشگاه بهعنوان یک نقطه روشن ویژه، برای دانشجویان دوره عالی عرضه میشوند. همچنین در کتاب اخیرش با عنوان «فلسفه سیاسی چیست و چرا موضوعیت دارد؟» اولین گفتار -که معمولا به بقیه کتاب جهت میدهد- را به آرنت اختصاص داده است، بهعلاوه این کتاب گفتارهایی درباره مایکل اوکشات، لئو اشتراوس، اریک فوگلین، هانس گئورگ گادامر، یورگن هابرماس و دیگران دارد.
همانطور که در عنوان کتاب آمده است، بینر متونی را که در یادداشتهای آرنت در موضوع داوری تحریر شده، در این اثر جمعآوری کرده و برای اولینبار در سال 1982 منتشر کرد. این مجموعه گفتار تاکنون به 16 زبان ازجمله ژاپنی، چینی، ترکی، کرهای و اسپانیولی ترجمه شده است. ضمنا بینر خود نیز در سال 1983 کتابی با عنوان داوری سیاسی منتشر کرد و تعجب ندارد که اولین متفکری که با وی بحث محتوایی مقوله را آغاز میکند، آرنت است.
فرهنگ رجایی کیست؟
فرهنگ رجایی (متولد 1333) اندیشهورز و پژوهشگر امرسیاسی در حوزه تخصصی نظریههای سیاسی و روابط بینالملل است. پس از تکمیل دوران مقدماتی و دبیرستان در اراک، دوره کارشناسی خود را در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران و تحصیلات عالی خویش را در آمریکا به پایان رساند. یک دهه در ایران به تدریس پرداخت و بیش از دو دهه عضو هیاتعلمی دانشگاه کارلتون در کانادا است.
بهدلیل علاقه به رابطه فرهنگ و سیاست، هم در دانشکدههای علوم سیاسی تدریس میکرد هم در دانشکدههای فلسفه، تاریخ، علوم اجتماعی و بالاخره دانشکده امر انسانی که برنامه خاصی براساس شاهکتابها یا کتب ماندگار دارد. در این دانشکده بود که بر آرنت تمرکز خاص یافت و مرتبا کتاب وضع بشر وی را تدریس کرد. در بسیاری از دانشگاهها از جمله دانشگاههای شهید بهشتی، تهران، امام صادق(ع) و تربیتمدرس در ایران و همچنین در دانشگاه ویرجینیا و دانشگاه ایالتی شانیِ اوهایو در آمریکا و دانشگاههای هومبولت در آلمان و آکسفورد در انگلستان تدریس و تحقیق کرده است. رجایی این شانس را داشته است که از محضر اساتید بزرگی در ایران مانند حمید عنایت (1361-1311) و در آمریکا مانند کنت تامپسن (2013- 1921) و اینیس کلاد (2013-1922) بهرهمند شود. اهل کتاب ایران با آثار تألیفی، ترجمهها، مقالات و مصاحبههای او آشنا هستند. اولین اثر ترجمهای وی، «فهم نظریههای سیاسی» (تهران، آگاه، 1365، چاپ دوازدهم 1397)، اثر مهمی درباره روش اندیشیدن در امرسیاسی است. اولین کتاب تألیفی او به زبان فارسی، «تحول اندیشه سیاسی در شرق باستان» (تهران، قومس، 1370، چاپ پنجم 1395) است که قانون عقل جهانداری و فراز و فرود آن را در حوزههای تمدنی چین، هند، ایران و بینالنهرین باستان به بحث میگذارد.
کتاب تألیفی دیگر وی با عنوان «مشکله هویت ایرانیان امروز» (تهران، نشر نی، 1382، چاپ دوم از ویراست تازه 1397)، عناصر تشکیلدهنده باغ هویت ایرانی را که وی (سنت، ایران، دین اسلام و تجدد) خوانده به تحلیل گذاشته است.
کتابهای متعددی به زبان انگلیسی دارد که از آنها یکی جهانیشدن را تحلیل و ارزیابی کرده و دیگری بر اندیشه کنت تامسن، فیلسوف روابط بینالملل متمرکز است. هر دو کتاب به زبان فارسی ترجمه و نشر شدهاند. اندیشه تامپسن (ترجمه حمیرا مشیرزاده و سیداحمد فاطمینژاد، تهران، انتشارات دمان، زیرچاپ) و پدیده جهانیشدن؛ وضعیت بشری و تمدن اطلاعاتی (ترجمه عبدالحسین آذرنگ، تهران، آگاه، چاپ چهارم، 1397).
از تازه ترین آثار وی یکی کتاب «زندگی فضیلتمند در عصر سکولار» (تهران، آگاه، چاپ سوم، 1395) و دیگری «بازیگری در باغ هویت ایرانی: سرنمونی حافظ» (نشر نی، 1396) است. در اثر اول در کنار ترجمه و تحشیه سه مقاله از مهمترین نوشتههای چارلز تیلور فیلسوف معاصر، خود نیز گفتارهایی درمورد موضوع کتاب تالیف کرده است. رجایی در اثر دوم که به شکلی میتواند جلد دوم از کتاب مشکله هویت ایرانیان امروز شمرده شود، ضمن بسط بیشتر و روزآمدتر از مقوله هویت ایرانی، نظریهای بدیع و دو جنبهای از اندیشه حافظ، از یک سو بهعنوان نظریهپرداز و از سوی دیگر بهعنوان سرنمونی از مصداق هویت پیچیده ایرانی ارائه داده است.
دغدغه اصلی رجایی مطالعه وضع بشر یا به وجهی که وی مسئولیت را در درجه اول متوجه شخص میداند؛ چگونگی انسانی عمل کردن است. از آنجا که هویت -و سه بعد آن یعنی تعریف و فهم خویش، دیگری و کل زیستجهان آدمی- را تاثیرگذارترین متغیر در انسانورزی میداند، تقریبا همه آثارش، همانطور که از عنوانهای آنها برمیآید، به مقوله هویت و جنبههای فکری، دنیایی و مادی حیات آدمی، بهویژه عبرت گرفتن از تمدنها، شامل تمدن تجدد اختصاص دارند.
آرنت چه میتواند به ما بیاموزد؟
آیا آرنت و اندیشه وی هنوز مطرح است؟ رجایی پاسخ میدهد: مسلما و حتی مطرحتر از زمان حیاتش. گفتیم که یکی از دلایل شاخصهای حضور ماندگاری، نفوذ و اهمیت فکری آرنت این است که درحالحاضر چندین مرکز تحقیقاتی مهم بهنام وی در دانشگاههای گوناگون وجود دارد و فعالانه در ارتقای بینش و دانش آزاداندیشی در سایه افکار وی کار میکنند. دیگر آنکه پس از تخریب دیوار برلین، خیابانی در آن شهر در محله سابق یهودینشین بهنام وی نامگذاری شده است، اما پاسخ پیچیدهتر و شاخصهای عمیقتری هم وجود دارد. یکی از روزنامهنگاران در مقالهای که در سال 2017 منتشر کرده، پرسیده است: چرا برای توضیح پدیده ترامپ، جهان به هانا آرنت روی آورده است؟ پاسخ وی به جنبههایی از جاویدانخردی که آرنت در اندیشه خود درمورد وضع بشر بهجا گذاشته است اشاره دارد. بهزعم نویسنده سه جنبه عوامفریبی مسخآفرین که آرنت بهخوبی در کتاب خاستگاههای توتالیتاریسم توصیف کرده، همبستگی عجیب بین نااندیشگی و شَر که در کتاب آیشمن در اورشلیم تحلیل کرده و بالاخره خصایص نااندیشگی که در کتاب وضع بشر نشان داده است، به بهترین وجهی پدیده ظهور ترامپ و یا تمایلات ترامپوار را توضیح میدهد. دوست و همکارش در مدرسه جدید برای تحقیقات اجتماعی، ریچارد برنستین، در ماه ژوئن 2018 کتابی تحت عنوان «چرا باید هانا آرنت را الان خواند؟» نشر داد. پیام برنستین این است که آرنت برای احترام به تمامیت سیاسی کوشش بسیار کرد، زیرا اگر آن را جدی نگیریم دچار نگرش و تحلیل کاذبی میشویم که در پندار و گفتار و کردار به اصطلاح سیاستمداران جدیدی مانند دونالد ترامپ مشاهده میشود. خواندن آرنت ما را از نیهیلیسم، کلبیگری، بیتفاوتی و مهمتر از همه اغواشدن توسط نابودکنندگان مرز بین حقیقت و نادرستی مصون میدارد.
خانم الیزابت یانگ بوئل (2011-1946) یکی از شاگردان سابق آرنت، که رساله دکتریش را زیر نظر وی گذرانده و زندگینامه دقیق و مهمی هم درباره او تألیف کرده است، در صدمین سالگرد تولد هانا آرنت، کتابی با عنوان «چرا آرنت موضوعیت دارد؟» (2006) نشر داد. کتابی که مستدل نشان میدهد که چگونه گفتوگوها با هانا آرنت برای بحث از وضع بشر در عصر جهانیشده، تروریسم، نژادپرستی، مصیبت یازده سپتامبر، بحران اخلاق/هنجار2008 و بروز راست افراطی در جهان لیبرالی، یک ضرورت الزامی و بهوقت است.
اما چه چیزی در آثار وی، باعث شده است که ماندگار و مطرح باشد؟ حرف اصلی آرنت چیست و چه به ما میآموزد؟ رجایی مدعی است آرنت با بینش کلان قدرشناسانه به دنیا و به بشر نگاه میکند. در میان اندیشوران آرنتشناس، حداقل دو چهره شاخص از وی تصویر میشود. اولی آرنت قبل از تجربه مصیبتبار یهودیان در اروپا و بهویژه در دست نظام نازی آلمان و دیگری متفکری که توسط این وقایع برانگیخته شد و برای تفسیر پیامدهای آن، آثاری ماندنی و مهم از خود بهجا گذاشت. به تعبیر برخی باید آرنت قبل از این تجربه را -که ضمنا تا آخر عمر بر مواضعی که مثلا در رساله دکتریاش بسط داده بود، باقی ماند- آرنت حقیقی دانست و آثار تولیدشده در آن چارچوب را میراث اصلی فکری وی تلقی کرد. این آرنت است که نظریهپرداز زندگی انسانی است و به این پرسش پاسخ میدهد که چگونه شخصیتی قادر است زندگی انسانورزانه داشته باشد. به باور آرنت، چنین انسانی تولد دوباره یافته که همان تولد فکری است و به همین دلیل جسارت کوشش به قصد یک زندگی نامیرنده را دارد و همین باعث میشود که در همراهی با مهر و علاقه در دنیا زندگی میکند و قدر هرچیز و هرکس را بهجا و بهموقع میداند. حیات و سرگذشت چنین فردی است که ارزش روایت و بازگفتن دارد. این آرنت را فیلسوفِ آغاز و تولد دوباره خواندهاند. این آرنت با رساله دکتریاش درباره آگوستین قدیس (354 – 430 ق. م.) تاثیرگذارترین متکلم، اندیشمند مسیحی و شکلدهنده مسیحیت غربی، توانست اندیشه آغاز را ابتکار کند و بر جهان فکری تاثیری مهم بهجا بگذارد. در این رساله، چارچوب نظریات وی ریخته شده است و تمام آثار وی حتی آنها که در واکنش به نامردمیهای نازی تالیف شده است، تحلیل و تفسیر آن چارچوب است. اساس این چارچوب بر چگونگی انسانورزی و بازیگری بنا شده و به کمک مقولاتی مانند وضع بشر، حیات ذهن و مثالهایی از بازیگری توضیح میشود. مقولات «وضع بشر» و «حیات ذهن» را در دو کتاب ماندگارش با همان عنوانها و نمونههایی از مصداق بازیگری را در اثر دیگرش انسانها در عصر ظلمت تحلیل کرده است(۲)؛ پس اگر کسی مدعی قدرشناسی اوست باید به این آثار تمرکز کند.
آرنت دوم شخصیتی است که همانطور که اشاره رفت، بهدلیل برآمدن نظام نازی به تاریخ و سیاست روی آورد که صاحب آثار مهم، بحثانگیز، تاثیرگذار و ماندنی از جمله خاستگاههای توتالیتاریسم (1951)، آیشمن در اورشلیم: گزارشی از ابتذال شر (1963)، انقلاب (1963) و خشونت (1969) است. این آرنت است که از اندیشمندان اصلی در نگرش مردمسالاری و موسس نظریه بینابینی میان لیبرال فردسو و لیبرال جمعسو تلقی میشود. آرنت نظریهپرداز سیاسی، بر آن است که بدون فرد مجددا متولدشده، که برای حضور در زندگی و عرصه عمومی اعتماد به نفس دارد، شکلگیری اجتماعی مقبول و کارساز امکان ندارد. از سوی دیگر، بدون یک اجتماع استوار و پراعتماد که هم صحنه را برای بازیگری فرد داشته باشد و بازیگری خود را کاملا تحقق بخشد. دشمن این نوع ساختار و اجتماع مردمسالار، نظام سیاسی تمامیتخواه (توتالیتر) و جامعه تودهای است.
آیا این دو چهره از آرنت متناقضند؟ کدام چهره مهمتر است؟ بهگمان دکتر رجایی این دو چهره هریک در جای خود و در نقشی که قرار است بازی کند، مهم است. به داوری رجایی، این کاملا درست و بجاست که آرنت فیلسوف آغاز تلقی شده است، اما آغاز برای وی دو معنی دارد: معنای اول، آغاز بقا و ماندگانی است که با خلقت طبیعت و بهتبع آن تولد فیزیکی و طبیعی هر انسان مصداق پیدا میکند. این ویژگی این آغاز واقعی و ابدی بودن و جزئی از دستگاه گوارش (متابولیسم) وجود است. در عین حال، همین آغاز یا وضعیت بقا و ماندگانی از توان یک آغاز دیگر برخوردار است که با آزادی همراه است. این آغاز دوم است که جدی، حقیقی و جالب نظر است. وقتی جهان و هرچه در اوست، شامل انسان بر زمین ظاهر شد، گردونهای آغاز و بیپایان بر آن حاکم شد. آنچه انسان بعدا فصلها خواند و یکی را مبدأ مقرر کرد –بهار، تابستان، پاییز و زمستان– اختراع و معنادهی آدمی است، زیرا با نگرشی خارج از طبیعت، این دور تسلسلی همیشگی و چرخهای دائمی است. این آغازی است که خالق بزرگ ابتکار و آغاز کرده و زایش و مرگ طبیعی انسان را جزئی از آن قرار داده است. اما آغاز دوم وقتی اتفاق میافتد که آدمی اراده -و به زبان ادبیات و عرفان ایرانی- همت میکند که در جهان بازیگری، ورای چرخه دور تسلسل ابدی باشد و یک نامیرندگی را باعث شود. این آغاز با خلقت آدمی آمده است.
خالق بزرگ وقتی جهان را خلق کرد، آغازی از نوع اول بود، اما وقتی انسان را آفرید، آغازی از نوع دوم را نیز ممکن کرد. این ادعای آرنت بیشباهت به همین بحث در بین عرفای ایرانی نیست. این آغاز دوم و کوشش برای عمل، همان تولد بازیگری انسان است که هانا آرنت در روایت خود از وضع بشر نهفقط توصیف و تحلیل که تجویز میکند و این اقدام است که برای اجتماع، جهانداری ایجاد میکند و برای فرد، احتمال بازیگری و نامیرندگی را فراهم میآورد.
رجایی معتقد است هانا آرنت در میان اساتید و متفکران جهان جدید درخصوص امرسیاسی و شناختشناسی آن یعنی اصول علم سیاست یا به زبان فاخر «تَنسَر»، موبد عصر ساسانی، قانون عقل جهانداری، نادر و یگانه است، زیرا جوهر و سرشت امرسیاسی را بهدقت دریافته و همه آثارش برای تبیین جنبههای گوناگون آن است. از اینرو بهدرستی خود را اندیشهورز یا نظریهپرداز و نه فیلسوف سیاسی یا دانشمند میدانست. فیلسوف سیاسی دوستدار امرسیاسی است و دانشمند مدعی است آنرا میشناسد، اما آرنت متواضعانه میگوید من درجهت فهم امرسیاسی به اهتمام اندیشهورزی مشغولم. ازطرفی ضمن اینکه این ادعا درخصوص شخص خودش متواضعانه است، درمورد امرسیاسی ادعای بزرگی است و اعلام استقلال این سپهر مهم برای توضیح وضع بشر است. وی برعکس بسیاری، مانند مارکس، امرسیاسی را بهتعبیر درست کاشف آن ارسطو، سرآمد علوم میداند و به موضوعی حاشیهای و صفتی برای دیگر حوزهها تقلیل نمیدهد که مثلا در ترکیب فلسفه سیاسی، اقتصاد سیاسی، جامعهشناسی سیاسی، جغرافیای سیاسی یا حتی انسانشناسی سیاسی وجود دارد، بلکه مانند ارسطو بر آن است که وضع بشر همانا سیاسی بودن وی است و انسان از اینرو حیوان سیاسی است که انسانیتش در کثرت زندگی در عرصه عمومی با انسانهای دیگر ظاهر میشود و تحقق مییابد، بیان آرنت چنین است: «هیچ زندگی انسانی، نهحتی زندگی معتکفی که در بخش دورافتادهای که از طبیعت گوشه گرفته است، بدون جهانی که مستقیم یا غیرمستقیم بر حضور دیگران گواهی بدهد امکانپذیر نیست.»
آرنت این فقره را آنجا صریحتر بیان میکند که عرصه عمومی یا سپهر همگانی را تحلیل میکند. بهزعم وی حضور دیگران منشأ اطمینان و آرامش است و انسان مطمئن با آرامش به شکوفایی و تحقق خویش میپردازد: «حضور دیگران، که هر آنچه میبینیم آنها نیز میبینند، و هر آنچه میشنویم میشنوند، در ما احساس اطمینان و خاطرجمعی درمورد جهان برمیانگیزد.»
در این معنا هر آنچه آرنت تألیف کرده است، به امرسیاسی مربوط میشود و درجهت پرتوافکنی و روشنکنندگی جنبهای از آن است. درعینحال از سرمشقگیری از ارسطو یک درجه هم متواضعتر است و به خود اجازه نمیدهد چون ارسطو مدعی شود: «انسان بهسرشت سیاسی است.» وی با اینیس کلاد، اندیشهورز آمریکایی یکی از معلمان رجایی در دوره تحصیلات عالی، همکلام است که نمیتوان آدمی را با مشتقات فعل بودن توصیف و تبیین کرد، بلکه انسان در وضعیتهای مختلف به وجهی خاص عمل یا ترک عمل میکند. از اینجاست که در«وضع بشر» بهصراحت بیان میدارد کسی قادر نیست راجع به چیستی بشر قاطعانه نظر بدهد، اما میتوان درمورد کیستی بشر بحث کرد.
هانا آرنت متمایز از دیگر فلاسفه، گزارههای مربوط به چیستی بشر را کنار زده و مطلق کردن انسان را در وجهی خاص چیزی جز احول دیدن نمیداند. یکی از پیامدهای کیستی انسان این میشود که انسان با اعمال خود در زندگیهایی که از خودش بهجا میگذارد، انسانورزی، اندیشهورزی و نظریهپردازی میکند یا نمیکند. توجه شود که رجایی زندگی را در صیغه جمع بهکار برده است، زیرا آرنت حداقل از دو نوع حیات عمل و حیات ذهن آدمی یاد کرده، درخصوص آنها تعمق کرده و آثار مهمی بهجا گذاشته است. آرنت حیات عمل را در کتاب وضع بشر تحلیل میکند. کتاب درسگفتارهای فلسفه سیاسی کانت، درباره بخشی از حیات ذهن است که آرنت آنرا «داوری» خوانده است. در کتابی که با عنوان حیات ذهن از وی برای بشریت بهجا مانده، سه جنبه از حیات ذهن آدمی به بحث گذاشته شده است: «تفکر، اراده و داوری»؛ دو جنبه اول قبلا به فارسی ترجمه شدهاند و حالا این بخش به فارسیزبانان تقدیم میشود.
در موضوع و عنوان این بخش، یعنی داوری، متناقضنمایی عظیم نهفته است. از یکسو انسان فینفسه، مجرد، فرد، تنها و موظف به تحقق اصالت فردی خویش باید تا میتواند از داوری و قضاوت، در معنای دیگران را محک زدن، دوری کند، اما ازسوی دیگر برای انسانورزی چارهای جز داوری ندارد، زیرا در کناکنش دائم با خویشتن خویش، دیگران و جهان خارج است و لذا از حزم و دوراندیشی گریزی ندارد. چگونه میتوان همیشه در موقعیت داوری قرار داشت، اما به کمترین داوریای اقدام کرد؟
آرنت اقرار میکند در کوشش برای فهم شخصیتی مثل آدولف آیشمن (1962 – 1906) درخصوص مقوله داوری تعمق جدی کرده است. آیشمن افسری بلندپایه در حزب نازی بود که پس از جنگ در دادگاهی در اورشلیم به اعدام محکوم و مجازات شد. بهگمان آرنت، آیشمن به بهانه انجام وظیفه و پیروی از دستورات مافوق به خود جرات داوری نداده بود و همین خودداری از اندیشیدن موجب شده بود از داوری «فردی عادی که هیولا با شیطان مجسم نیست» درمورد اعمال بهوضوح شیطانی غافل شود. این مهم را در گفتوگو با کانت عملیتر میدانست. داوری، مقولهای است که گریبان همه را میگیرد. آیا اینکه گویا آیشمن درجریان دادگاه چندینبار به کانت ارجاع داده و گفته بود مفهوم «وظیفه» را از کانت گرفته، در این انتخاب دخیل بوده است؟ بهزعم آرنت، کانت میخواست هرکس به وجهی عمل کند که گویی قانونگذار است و وظیفه دارد تعمق کند آیا کنش و عملش پژواکی از قاعده کلی است یا خیر. وقتی شخص براساس عوامل بیرونی عمل میکند، بهجای کنش و بازیگری یا واکنش میکند یا در بهترین حالت پاسخی به برانگیزاننده بیرونی میدهد و یعنی در این دو حالت با خود وحدت ندارد. بهبیان آرنت، اگر شخص با خودش در وحدت نباشد، اختلافی بروز میکند که تحملناپذیر است؛ آیا بین «دو - در – یک»(۳) درون من وحدتی هست و کار شخص درونی من برای من بازیگر خوشایند و مطلوب است؟ به بیان دیگر آیا من با خود خویشتنم در وحدتم یا خیر؟ بهنظر، آرنت با مولانا همکلام باشد: «تفرقه در روح حیوانی بود/نفس واحد، روح انسانی بود». (مثنوی، دفتر دوم: 188)
اهمیت کتاب آیشمن در اورشلیم در این است که حتی در فضاهای کاملا جریحهدار بعد از مصیبتهایی که بر یهودیان رفته بود، آرنت درمورد خطر ابتذالی اهریمنی به همگان هشدار میدهد، بهویژه که منیت و توانش خود-حقبینی در همه انسانها حضور دارد، بهخصوص وقتی که بهنظر وی آدمی ترجیح میهد از «هیولایی که از ظلمات سر درمیآورد» شکست بخورد تا از «انسانی که ظاهری عادی دارد». مجددا آرنت با مولانا همداستان است که «موسی و فرعون در هستی توست/ باید این دو خصم را در خویش جست.»(مثنوی، دفتر سوم: 1252)
پینوشت:
1. مفهوم «اعتبار مثالی» در کتاب نقد داوری بهکرات آمده و برای کانت مهم است. منظور این است که مقولهای را که بهنظر پذیرفتنیترین است، الگویی برای وضعیتی درنظر بگیریم که مایلیم چنان باشد. قوت این الگو در وضعیت متناقضنمایی است که اولا در موقعیت حاضر معتبر است، اما یک ویژگی زمانی هم دارد، یعنی فعلا معتبر است و ممکن است الگوی بهتری در دیگر زمانها جایگزین آن شود.
2. هرسه اثر بهفارسی ترجمه و منتشر شدهاند، انسانها در عصر ظلمت، ترجمه مهدی خلجی. حیات ذهن وضع بشر، ترجمه مسعود علیا.
3. مفهومی که آرنت در اصطلاح «دو–در–یک» منتقل میکند بسیار اساسی است و همان یادآوری دو شخصیت «من-ذهنی» و «من-حقیقی» در وجود هریک از ماست.
فرهیختگان