فیلم‌هایی که بر‌اساس کتاب‌های نمایشنامه ساخته شدند | هفت صبح


اقتباس از آثار ادبی برای کارگردانان همواره وسوسه‌کننده بوده و هست. خلق اثری که بتواند قالبِ تنِ نویسنده آن باشد یا آنکه حتی پا را فراتر گذاشته، خود را یک سر و گردن بالاتر از اصل اثر به رخ بکشد، چالش همیشگی فیلم‌سازان است. اما از میان آثار ادبی مانند رمان، داستان کوتاه و نمایشنامه که در ساخت فیلم قابلیت اقتباس دارند، رمان از باقی ژانرها محبوب‌تر است. اقتباس از رمان امکان متنوعی در اختیار کارگردان‌ها قرار می‌دهد و نزد مخاطبان و خوانندگان رمان محبوب‌تر از نمایشنامه است. شاید بهتر باشد اینگونه بگوییم که خوانندگانِ رمان می‌روند تا اقتباس (یا روایتی نو) از رمان مورد علاقه‌‌شان را ببینند. اما تماشاگران فیلم اقتباس‌شده از نمایشنامه، در بیشتر اوقات، متنِ نمایش را نخوانده‌اند و اندکی از آنان ممکن است با دیدن فیلم، تشویق به خواندن آن شوند. در این میان نمایشنامه‌‌هایی هستند (نظیر نمایشنامه‌هایِ نوشته‌شده‌ شکسپیر) که بارها و بارها اقتباس شده‌اند. در اسکار امسال دو فیلم «پدر» و «یک شب در میامی» از نمایشنامه اقتباس شده بودند و بسیار خوش درخشیدند.

فیلم «پدر» [father]

فیلم «پدر» [father] برای آنتونی هاپکینز هشتاد و اندی ساله، جایزه بهترین نقش مرد را به ارمغان آورد. موفقیت این دو فیلم یادآور آثار و نمایشنامه‌نویسانی شد که دنیای فیلم را تحت تاثیر خود قرار دادند و خوش درخشیدند. ذهنیت و خیالی که از درون اتاق یک نمایشنامه‌نویس راهش را به سمت پرده‌ نقره‌ای باز کرد و از خیال یک فرد به خوابِ چشم‌بازِ جمعی در سالن سینماها تبدیل شد.

پدر
«پدر» فیلم سینماییِ محصول مشترک فرانسه و انگلستان، ساخته سال ۲۰۲۰ به نویسندگی و کارگردانی فلوریان زلر است و براساس نمایشنامه‌ سال ۲۰۱۲ او و کریستوفر همپلر به نام «پدر» ساخته شده است. بازیگران اصلی این فیلم آنتونی هاپکینز، الیویا کلمن، مارک گیتیس، ایموجن پونس، روفس سوئل و اولیویا ویلیامزاند. «پدر» روایت پیرمردی ولزی است که با پیشرفت بیماری آلزایمرش بدون کمک گرفتن از دیگران مقابله می‌کند. او به تمام کسانی که دوستشان دارد، باورهایش و ماهیتِ در جریانِ اطرافش شک می‌کند. این فیلم در نود و سومین دوره جوایز اسکار در شش بخش نامزد دریافت این جایزه شد که دو جایزه بهترین فیلمنامه اقتباسی و بهترین بازیگر نقش اول مرد (آنتونی هاپکینز) را به دست آورد.

اتوبوسی به نام هوس
تنسی ویلیامز آمریکایی «اتوبوسی به نام هوس» را در سال ۱۹۴۷ نوشت و در ۳ دسامبر همان سال این نمایشنامه برای نخستین بار در سالن نمایش اتل باریمور نیویورک روی صحنه رفت. «اتوبوسی به نام هوس» داستان زندگی زنی به نام «بلانش»، معلمِ اخراجی ۳۵ ساله است. او به بهانه‌ تازه‌ شدن دیدارها با کوله‌باری از مصائبِ روانی به خانه خواهر کوچکش پناهنده می‌شود. شوهرِ خواهر بلانش، «استانلی» از همان ابتدا با او سر ناسازگاری دارد و پس آنکه از مشکلات و رازهای گذشته‌اش با خبر می‌شود، زندگی روی دیگری از تلخی‌هایش را به این زن فرسوده نشان می‌دهد.

تاکنون ۳ فیلم براساس این نمایشنامه ساخته شده که از آن میان ساخته الیا کازان (۱۹۵۰) با بازی درخشان ویوین لی در نقش «بلانش» و مارلون براندو در نقش «استانلی» از مهم‌ترین آثار تاریخ سینماییِ جهان به شمار می‌آید. فیلمبرداری «اتوبوسی به نام هوس» تنها یک ماه طول کشید. اما ماحصل آن نامزد دریافت ۸ جایزه اسکار شد که ۴ جایزه (بهترین بازیگر نقش اول زن، بهترین بازیگر نقش مکمل زن، بهترین نقش مکمل مرد و بهترین کارگردانی هنری) را از آن خود کرد.

اما برای ایرانی‌ها مدالِ افتخار فیلم «اتوبوسی به نام هوس» نه تنها بر دوش ویوین ولی و مارلون براندو که بر شانه‌های گروه دوبلاژ هم بود. صدای چنگیز جلیلوند در نقش مارلون براندو و ژاله کاظمی در نقش ویوین لی چنان در ذهن مخاطب ایرانی ماندگار شده که گاهی تماشای فیلم با زبان اصلی برایش خالی از لطف و جذابیت به نظر می‌رسد. از منظر شکل‌گیری روایت در بستر زمان، فیلم «جاسمین غمگین» به کارگردانی وودی آلن از بهترین اقتباس‌های سال‌های اخیر از نمایشنامه «اتوبوسی به نام هوس» به حساب می‌آید. جاسمین شخصیت اصلی فیلم (با بازی کیت بلانشت) در بحران‌های اتفاق افتاده در زندگی‌اش، نقش، اختیار و اراده دارد، این تفاوت اصلی او با بلانش بی اراده و مغشوش و فروریخته است.

«جاسمین غمگین» مانند «اتوبوسی به نام هوس» تحسین منتقدان را برانگیخت و جایزه نقش اول زن را برای کیت بلانشت بازیگر نقش اول زن به همراه آورد. تا کنون بر اساس بیش از ۱۳ نمایشنامه تنسی ویلیامز، نمایشنامه‌نویس آمریکایی، فیلم ساخته شده که از مهمترین آنها می‌توان به «اتوبوسی به نام هوس»، «گربه روی شیروانی داغ»، «باغ وحش شیشه‌ای»، «ناگهان تابستان گذشته»، «همیشه در فرار» و «پرنده شیرین جوانی» اشاره کرد.

چه کسی از ویرجینیا وولف می‌ترسد؟
ادوار آلبی نمایشنامه‌نویسِ آمریکایی و برنده ۳ جایزه پولیتزر بود. به او برای نوشتن «چه کسی از ویرجینیاوولف می ترسد؟»، «داستان باغ وحش» و «رویای آمریکایی؟» لقب وجدان بیدار آمریکایی داده‌اند. در نمایشنامه «چه کسی از ویرجینیا وولف می‌ترسد؟»، استاد دانشگاه میانسالی که میزبان زن و شوهر جوانی است در حضور مهمان‌هایش با همسرش وارد بحث و جدل می شود و در میانه این دعوا، حقایق پنهان میان‌شان آشکار می‌شود. فیلم سیاه و سفید نمایشنامه «چه کسی از ویرجینیاوولف می ترسد؟» در سال ۱۹۶۶ به کارگردانی مایک نیکولز و بازیگری چهار بازیگر کم نظیر ( الیزابت تیلور، ریچارد برتون، سندی دنیس، جورج سگال) در شرکت آمریکایی برادران وارنر تهیه شد.

این فیلم درامی پر تنش و بی شک یکی از پر دیالوگ‌ترین فیلم‌های تاریخ سینما به شمار می‌آید که بیش از هر چیز بر بازی‌های بی‌نقصش استوار است. شخصیت‌هایی که با مست‌ شدن از زیر خروارها فریب و پنهانکاری بیرون آمده‌اند و انگار دیگر امکان ندارد زیر آن نقاب دوباره پناهنده شوند. الیزابت تیلور برای این فیلم ۱۵ کیلو وزن اضافه کرد و برای آنکه نقش زن افسرده میانسال را بازی کند، گریمی سنگین را تاب آورد و در نهایت برای بازی در فیلم «چه کسی از ویرجینیا وولف می‌ترسد؟» در سی و نهمین دوره جوایز اسکار برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن شد.

مرگ و دوشیزه

مرگ و دوشیزه
ولادیمیر اریل دورفمان نویسنده، نمایشنامه نویس، روزنامه‌نگار و فعال حقوق بشر است. از او تا کنون بیش از ۲۰ عنوان کتاب رمان، شعر، نمایشنامه، سفرنامه، مقاله سیاسی و نقد ادیب انتشار یافته که به ۳۰ زبان ترجمه شده‌اند. دورفمان در کنار گابریل گارسیا مارکز، کارلوس فوئنتس و میگل انخل استوریاس از سرشناس ترین نویسندگان آمریکای لاتین است. «مرگ و دوشیزه» یا دوشیزه و مرگ یا مرگ و دختر جوان نخستین نمایشنامه این نویسنده است که رومن پولانسکی در سال ۱۹۹۴ براساس آن فیلمی به همین نام ساخته است داستان این فیلم در کشوری ناشناس در آمریکای جنوبی پس از سرنگونی رژیم دیکتاتوری می‌‌گذرد و تنها سه بازیگر (سیگورنی ویور، بن کینکزلی و استوارت ویلسون) دارد و در خانه‌ای ساحلی در آمریکای جنوبی در قرن بیستم روایت می‌شود.

داستان فیلم از یک روز عادی شروع می‌شود، روزی که می تواند میان باقی روزهای سال گم شود. دکتر میراندا، جراردو را که لاستیک اتومبیلش پنچر شده در شبی بارانی و طوفانی به خانه‌اش می‌رساند و از او خداحافظی می کند. میراندا، که فراموش کرده بود لاستیک اتومبیل جراردو را به او بدهد، دوباره به خانه جراردو بر می گردد تا لاستیک زاپاس را به او بدهد. جراردو این بار او را به داخل خانه دعوت میکند و این تازه آغاز ماجراست. پولینا، زن جراردو که در رژیم دیکتاتوری سابق، زندانی سیاسی بوده به محض دیدار با میراندا متوجه می شود مهمان خانه اش مردی ست که در زندان بارها و بارها به بی‌رحمانه‌ترین شکل شکنجه‌اش داده و به او تجاوز کرده، پولینا از جراردو می خواهد که انتقام او را بگیرد…

آثار شکسپیر
ویلیام شکسپیر مهم‌ترین نویسنده، بازیگر، شاعر و نمایشنامه‌نویسِ انگلیسی است که ۲۸۰ سال پیش از ظهور سینما از دنیا رخت بربست. اما کارگردانان مشهور و سرشناس جهان بارها و بارها نمایشنامه‌هایش را دستمایه آثارشان قرار دادند. «مکبث»، «هملت»، «اتللو»، «ژولیوس سزار»، «رومئو و ژولیت»، «تاجر ونیزی»، «رویای شب نیمه تابستان»، « هیاهوی بسیار برای هیچ»، «رام کردن زن سرکش» و « هنری پنجم» از مهم‌ترین آثار شکسپیر هستند که بر پرده سینما و صحنه تئاتر خوش درخشیدند.

هملت
نمایشنامه « هملت» یکی از مهم ترین نمایش نامه های تاریخ ادبیات و بلندترین اثر شکسپیر در سال ۱۶۰۲ نوشته شد. براساس این نمایشنامه تاکنون ۷۵ فیلم سینمایی ساخته شده که مشهورترین نسخه آن به سال ۱۹۴۸ با بازی لارنس الویه (بازیگر مشهور بریتانیایی) باز می‌‌گردد. به جز لارنس الویه بازیگران سرشناس دیگری چون مل گیبسون، ریچارد برتن، توماس بترتون، سرحانس فوریس، ایتان هاک و جورج مک‌کی در نقش هملت بازی کرده‌اند. جالب است بدانید نخستین اقتباس تاریخ سینما از نمایشنامه « هملت» فیلمی دو دقیقه‌ای به کارگردانی کلمان موریس در سال ۱۹۰۰ ساخته شده است.

مکبث
برخلاف هملت نمایشنامه «مکبث» کوتاه‌ترین تراژدی شکسپیر است که در سال های ۱۵۹۹ و ۱۶۰۶ میلادی نوشته شد و درون‌مایه و تِم اصلی آن افتادن به محاق جاه‌طلبی ست. مکبث را اول بار اورسن ولز در سال ۱۹۴۸ با بازی خودش به پرده سینما برد. آکیرا کوروساوا، کارگردان ژاپنی با ساخت «سریر خون» بر اساس همین نمایشنامه توجه منتقدان را به خود جلب کرد. این فیلم با وجود آزادی و تغییرات زیادی که نسبت به نمایشنامه اصلی «مکبث» داشت، تحسین منتقدان و تماشاگران را برانگیخت تا جایی که هرولد بلوم منتقد ادبی آمریکایی «سریر خون» را موفق‌ترین فیلمی خواند که تاکنون بر اساس «مکبث» ساخته شده است. کوروساوا فیلم دیگری نیز به نام «امشب» بر اساس نمایشنامه «لیرشاه» شکسپیر ساخت که در سال ۱۹۸۶ نامزد دریافت بهترین کارگردانی جایزه اسکار شد و توانست بسیاری از جوایز بین‌المللی را از آن خود کند. اما خونین‌‌ترین «مکبث» تاریخ سینمای جهان را رومن پولانسکی در سال ۱۹۷۱ ساخت. دو سال پیش از تهیه این فیلم همسر آبستن پولانسکی به شکل فجیعی کشته شد و برخی بر این باورند که پولانسکی در «مکبث» تلاش کرده تلخی سرنوشت و تجربیات شخصی‌اش را پشت سر بگذارد.

مرگ فروشنده
«مرگ فروشنده» یا «مرگ پیله‌ور»، اثری ضد سرمایه‌داری و شناخته‌ترین نمایشنامه آرتور میلر است که در سال ۱۹۴۹ منتشر شد و جایزه پولیترز نمایش‌نامه و جایزه تونی بهترین نمایشنامه را برای او به ارمغان آورد. این نمایش‌نامه اگرچه در شش هفته در بهار ۱۹۴۸ نوشته شد، اما ده سال ذهن میلر را سرگرم خود کرده بود. «مرگ فروشنده»، اولین بار در فوریه ۱۹۴۹ در تئاتر برادوِی شهر نیویورک اجرا شد و ۷۴۲ اجرا از آن روی صحنه رفت و سه بار جایزه تونی بهترین اجرای دوباره را به دست آورد. در میان آثار میلر، «مرگ فروشنده» روایتی نزدیک و آشنا به زندگی امروز آدم‌هاست.

ویلی لومان فروشنده دوره‌گردِ شصت و سه ساله، آدمی معمولی و شکست‌خورده ‌است. از آدم‌هایی که میان رویاهای شیرینِ گذشته‌شان و حقیقت تلخ زندگی امروزشان فاصله افتاده و همه آنچه اسمش «رویای آمریکایی» بوده دود شده و تنها خاکستری از آن باقی مانده است. سخن کوتاه اینکه اگرچه «مرگ فروشنده» اثر میلر بابی برای اعتراض علیه سرمایه‌داریِ آمریکایی است، اما می‌توان رد پای آن را در تمام مناسبت های جوامع مدرن جست‌وجو کرد. براساس این نمایش‌نامه تاکنون ۱۳ فیلم ساخته شده که از آن میان می‌توان به «فروشنده» به کارگردانی اصغر فرهادی اشاره کرد. گرچه این فیلم را نمی‌توان اقتباسی از نمایشنامه آرتور میلر خواند. اما مولفه‌هایِ فراوانی از جمله اسم فیلم در آن وجود دارد که ناخودآگاه تماشاگر را به سوی روایت نمایشنامه «مرگ فروشنده» هدایت می‌کند.

فروشنده در سال ۱۳۹۴ ساخته شد و در جشنواره کن، جایزه بهترین فیلم‌نامه به اصغر فرهادی و جایزه بهترین بازیگر مرد به شهاب حسینی تعلق گرفت. فروشنده در اسکار سال ۲۰۱۷ جایزه‌ بهترین فیلم غیرانگلیسی را به دست آورد. ربکا میلر، دختر آرتور میلر هنگام اهدا جایزه بهترین فیلم خارجی زبان انجمن ملی نقد آمریکا به اصغر فرهادی گفت: «نمایشنامه‌ «مرگ فروشنده» در پس زمینه فیلم است. این نمایشنامه روایت مردی است که جامعه با فشارهایی که از هر سو بر او وارد می کند قصد تغییرش را دارد. « فروشنده» نیز فیلمی است که شما در آن دهان بازِ فضایِ اجتماعی برای بلعیدن شخصیت اصلی فیلم را می‌بینید.»

بانوی زیبای من
جرج برنارد شاو که به اصرار خود با نام برنارد شاو شناخته می‌شود، نمایشنامه‌نویس، منتقد ادبی، اهل جدل، فعال سیاسی، مبلغ سوسیالیست و ایرلندی تبار بود. او ۶۰ نمایشنامه از خود بر جای گذاشت و در سال ۱۹۲۵ برنده جایزه نوبل ادبیات شد. براساس نمایشنامه‌های برنارد شاو، ۷ فیلم ساخته شده که فیلم موزیکال «بانوی زیبای من» با بازی بی نظیر آدری‌ هپبورن یکی از به یادماندنی‌ترین آنهاست. «بانوی زیبای من» به کارگردانی جرج کیوکر در سال ۱۹۶۴ توسط کمپانی برادران وارنر براساس فیلم نامه از الن جی لرنر با هزینه ۱۷ میلیون دلاری ساخته شد.

پروفسور «هنری هیگینز» (رکس هریسون) استاد آواشناسی دانشگاه با دوست زبان‌شناسش «پیکرینگ» (ویلفرید هاید وایت) شرط می‌بندد که می‌تواند دختر گلفروش و عامی لندنی به نام الیزا دولیتل (آدری‌ هپبورن) را تبدیل به بانویی متشخص کند که در مهمانی‌های اشرافی بدرخشد. «بانوی زیبای من»، در ایران به مدیریت علی کسمایی در استودیویِ مل ‌اند ‌روژ به فارسی دوبله شد. مهین کسمایی به جای آدری‌ هپبورن و ابوالحسن تهامی‌نژاد به جای رکس هریسن در این فیلم آواز خوانده و حرف زده‌اند. همچنین فرهاد مهرداد نخستین آوازخوانی‌اش را در این فیلم به جای پدر آدری‌ هپبورن بر اساس اشعار تورج نگهبان خواند و یک بار دیگر می توان با اشاره به گروه دوبلاژ آن زمان گفت بسیاری از ایرانیان به دلیل قدرت و جذابیت دوبله این فیلم، تنها « بانوی زیبای من» دوبله شده را دیده اند و می‌شناسند. در نهایت باید گفت «بانوی زیبای من» چنان مقبول همگان افتاد که نامزد ۱۱ و برنده ۸ جایزه اسکار شد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...