سیگورنی-ویور-در-مرگ-و-دوشیزه-فیلم

اسلحه را به سمت شوهرش نشانه گرفته تا شاید از ترس مرگ، حقیقت را بگوید... می‌خواهد حقیقت را درباره‌ی زنی که شب آزادی‌اش از زندان در خانه‌ی جراردو دیده بداند... وقتی پس از تحمل دو ماه بازجویی، شکنجه و تجاوز، آزاد شده... حالا پس سالها سکوت می‌خواهد بداند چرا؟... دو ماه بود که ازت خبری نبود؛ فکر می‌کردم «کشته» شدی... ناپدید شدن مخالفین سیاسی حکومت، واقعه‌ای «روزمره و تکراری» برای آنها بوده است... حداقل برای 1200 نفر پرونده‌ی مفقودی در دوران حکومت پینوشه ثبت شده که هرگز اثری از آنها پیدا نشده است


ردی از زخمی بزرگ بر تنش پیداست. زخمی قدیمی که ناگهان امشب سر باز کرده است. زخمی که ظاهرا بیشتر از بدن، روانش را آزرده است...

پائولینا اسلحه را به سمت شوهرش نشانه گرفته تا شاید از ترس مرگ، اعتراف کند. او می‌خواهد «حقیقت» را درباره‌ی زنی که شب آزادی‌اش از زندان در خانه‌ی جراردو دیده بداند. پانزده سال پیش، و دقیقا در همان شبی که پس از تحمل دو ماه بازجویی، شکنجه و تجاوز، آزاد شده بود؛ و در حالی‌که با تنی رنجور ولی روحی سربلند به‌خاطر وفاداری، به خانه‌ی جراردو بازگشته بود؛ دقیقا در همان شب منحوس، زنی دیگر را در آغوش جراردو دیده بود. حالا پس سالها سکوت و تحمل رنج این بی‌وفایی، می‌خواهد بداند چرا؟

جراردو اما در توجیه رفتارش فقط به یک عبارت ساده بسنده می‌کند: دو ماه بود که ازت خبری نبود؛ فکر می‌کردم «کشته» شدی...
گویی در آن سال‌ها، ناپدید شدن مخالفین سیاسی حکومت، واقعه‌ای «روزمره و تکراری» و مرگ در پی بازجویی، سرنوشتی محتوم و پذیرفته شده برای آنها بوده است.
بر اساس آمارهای رسمی تاکنون حداقل برای 1200 نفر پرونده‌ی مفقودی در دوران حکومت ژنرال پینوشه ثبت شده که هرگز اثری از آنها پیدا نشده است.

گوشه‌هایی ببینید از بازی سیگورنی ویور [Sigourney Weaver] در اقتباس هنرمندانه‌ی رومن پولانسکی از نمایش‌نامه‌ی «مرگ و دوشیزه» [Death and the Maiden] اثر آریل دورفمن:


مرگ و دوشیزه | رومن پولانسکی | 1994 م.
بازیگران: بن کینگزلی، استوارت ویلسون.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...
می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...
در شوخی، خود اثر مایه خنده قرار می‌گیرد، اما در بازآفرینی طنز -با احترام به اثر- محتوای آن را با زبان تازه ای، یا حتی با وجوه تازه ای، ارائه می‌دهی... روان شناسی رشد به ما کمک می‌کند بفهمیم کودک در چه سطحی از استدلال است، چه زمانی به تفکر عینی می‌رسد، چه زمانی به تفکر انتزاعی می‌رسد... انسان ایرانی با انسان اروپایی تفاوت دارد. همین طور انسان ایرانیِ امروز تفاوت بارزی با انسان هم عصر «شاهنامه» دارد ...
مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...