حقوق بشر، واژه‌ای تهی از معنا | اعتماد


جایگاه عدالت کجاست؟ چه وقت و چگونه می‌توان بخشید؟ ظلمی که بر قربانی رفته به چه شکل قابل جبران است؟ آیا مجازات گناهکار از بار رنجِ قربانی کم می‌کند؟ اینها سوالاتی است که آریل دورفمن، نویسنده شهیر آرژانتینی در نمایشنامه «مرگ و دختر» مطرح می‌کند و به مرور تلاش می‌کند به این سوالات پاسخ دهد. این نویسنده، سال‌های بسیاری از زندگی خود را در کشور شیلی گذراند و همانجا تحصیل کرد و در سال 1967 رسما به شهروندی این کشور درآمد و به مدت سه سال (از 1970 تا 1973) در مقام مشاور فرهنگی رییس‌جمهور، به این کشور خدمت کرد اما پس از کودتا و به قدرت رسیدن «پینوشه»، مقیم امریکا شد.

آریل دورفمن [Ariel Dorfman] مرگ و دختر مرگ و دوشیزه Death and the Maiden]

مضامین آثار آریل دورفمن [Ariel Dorfman] که خود فعال حقوق بشر بود را عمدتا آرمان‌ها و مبارزه‌های کشتگان، مفقودشدگان و رنج‌کشیدگانِ دوره سیاه و وحشت‌بار دیکتاتوری تشکیل می‌دهد. او خود در پاسخ به کسانی که در نقد نمایشنامه «مرگ و دختر» [مرگ و دوشیزه Death and the Maiden] پرسیده بودند: «پس اجرای عدالت چه می‌شود؟» پاسخ داد: «انسان می‌تواند با خشم پایداری کند و زنده بماند، اما نمی‌تواند برای همیشه با خشم زندگی کند. من شخصی هستم که به خشونت اعتقاد ندارم، ولی به هر حال خشونت و غیظ و غضب در درون من هست. بنابراین، قبول این واقعیت، اولین قدم در راه نوعی شناخت و درک طبیعت انسانی است و این کاری است دشوار و تلاش می‌خواهد.»

او همچنین در رابطه با دوران پس از دیکتاتوری و برخورد بازماندگان و زخم‌خوردگان آن بیان کرده است: «برای من و اطرافیان من آسان بود که فکر کنیم، ما خوبِ مطلق بودیم و آنها بدِ مطلق. مساله این است که از کجا معلوم ما کردار و رفتار آنها را تقلید نکنیم؟ از کجا معلوم که ما عین آنها نشویم؟ مساله این است که چگونه خودمان را از تقلید آنها باز بداریم؟ چه کنیم که مثل آنها نشویم؟ چگونه با آن دشمنان مقابله کنیم، بدون اینکه از آنها دیو بسازیم؟»

این نمایشنامه سه پرده‌ای، سه شخصیت دارد به نام‌های «پائولینا سالاس» زنی چهل ساله، «خِراردو اسکوبار» شوهر پائولینا و وکیل دادگستری و «روبرتو میراندا» پزشک و شکنجه‌گر پائولینا در سال‌های دیکتاتوری. نویسنده در ابتدای نمایشنامه آورده است: «زمان اکنون است و مکان کشوری که احتمالا شیلی است اما می‌تواند هر کشور دیگری باشد که بعد از یک دوره دراز دیکتاتوری به یک حکومت دموکراتیک رسیده است.»

این اثر یک روایت جهانشمول است و فقط مختص کشور شیلی نیست؛ «مرگ و دختر» می‌تواند سرگذشت هر انسانی در هر نقطه‌ای از جهان باشد که گرفتار رنج‌های حکومت‌های دیکتاتوری شده و پس از گذشتن از آن دوران نیز همچنان با تبعات آن سر می‌کند بی‌آنکه گناهکاران اصلی مجازات شوند.

نمایش با اضطراب و ترسِ «پائولینا» آغاز می‌شود. او که همچنان وحشت سال‌های دیکتاتوری را با خود حمل می‌کند، با شنیدن کوچک‌ترین صدایی از بیرون خانه، تفنگی برداشته و آماده شلیک می‌شود.
«دورفمن» در این اثر به بررسی آثار دیکتاتوری در انسان‌ها می‌پردازد؛ حکومت‌های دیکتاتوری از میان می‌روند اما وحشت و اضطرابِ آن دوران به سادگی در قربانیان تمام نمی‌شود. او همچنین در این اثر به نقد حقوق بشر می‌پردازد. «خراردو» همسر پائولینا، اکنون در دولت جدید، فعال حقوق بشر و حقوقدان است که عضو کمیته حقیقت‌یاب است، کمیته‌ای همانند بسیاری از کمیته‌های حقوق بشری که به سرنوشت انسان‌ها و آنچه بر آنها رفته، بی‌اعتنا هستند.

«پائولینا» در حکومت دیکتاتوری پیشین، شکنجه‌های سختی را تحمل کرده است، اما وحشت آن روزها را همچنان با خود حمل کند. اکنون کشور دارای یک حکومت دموکراتیک است و همه‌ چیز به نظر خوب است اما این وضعیت با ورود نابهنگام «میراندا»، شکنجه‌گری که در دولت جدید تلاش می‌کند با اسم و رسم دیگری زندگی کند، همه‌ چیز تغییر می‌کند.

این شکنجه‌گر به ‌طور اتفاقی در راهی که اتومبیل «خراردو» خراب شده، قرار می‌گیرد و او را به خانه می‌رساند و «خراردو» او را برای صرف نوشیدنی به خانه دعوت می‌کند. او اکنون به هیچ وجه نشانه‌ای از اینکه روزی یک شکنجه‌گر ماهر بوده از خود بروز نمی‌دهد اما «پائولینا» که در تمام مدت شکنجه چشم‌هایش بسته بوده، «میراندا» را از روی صدا و برخی عاداتش می‌شناسد. با حضور «میراندا» در خانه، پائولینا تصمیم می‌گیرد خودش عدالت را اجرا کند و به این ترتیب با زندانی کردن او و تهدید به وسیله اسلحه، یک دادگاه خصوصی به راه می‌اندازد. این وضعیت چندان به مذاق شوهرش که اکنون عضوی از دولت جدید است خوش نمی‌آید؛ «خراردو» در ابتدا حرف‌های همسرش را مبنی بر اینکه «میراندا» شکنجه‌گر او بوده باور نمی‌کند و همه اینها را ناشی از سختی‌هایی می‌داند که بر همسرش گذشته و «میراندا» را یک شهروند بی‌گناه می‌داند اما رفته رفته حقیقت بر او هم روشن می‌شود اما همچنان معتقد است که عدالت باید توسط قضات برقرار شود اما «پائولینا» معتقد است این قضات در طول دوره دیکتاتوری برای نجات هیچ‌کس قدمی برنداشتند، آنها یا همراه دیکتاتوری بودند یا خود را کنار کشیده و سکوت اختیار کرده بودند و به هر ترتیب با جنایت‌های رژیم دیکتاتوری همراه بوده‌اند.

در طول نمایش، «پائولینا» از شکنجه‌هایی که بر او رفته پرده برمی‌دارد؛ شکنجه‌هایی دردناک که همچون نیشی بر بدن مخاطب فرو می‌روند و آثار آن، پس از پایان نمایشنامه نیز در او باقی می‌مانند. خواننده این اثر با شنیدن روایت «پائولینا» و همچنین اعترافات «میراندا» در رابطه با معنا و مفهوم عدالت، حقوق بشر و بخشش، دچار شک و تردید می‌شود. به راستی عدالت توسط چه کسی اجرا می‌شود؟!
«دورفمن» نمایشنامه «مرگ و دختر» که برنده جایزه «لارنس آلیویه» شد را با الهام از قطعه‌ای به همین نام، اثر «شوبرت» نوشته است. نسخه سینمایی مرگ و دوشیزه هم در سال 1994 به کارگردانی رومن پولانسکی ساخته شد و روی پرده رفت.

«مرگ و دختر» که به همت نشر فرهنگ جاوید و با برگردان «محمود کیانوش» منتشر شده است، صدای خاموش انسان‌های رنج کشیده‌ای است که عدالت درباره آنها، چه در دوره حکومت دیکتاتوری و چه پس از آن، هرگز اجرایی نشده و حقوق بشر واژه‌ای است تهی از معنا.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...