کارناوال تنهایی و مرگ | اعتماد


لوکاچ در جایی گفته بود: آلمان سرزمین اشتیاق است و این جمله در بستری کاملا فرهنگی و هنری قابل تعمیم به امری نوشته ‌شده است؛ در هر فرم و ساختاری - شاید که امر نوشتار همین سرزمین استعاری لوکاچ باشد- که به یقین من هست. مواجهه با متنی به نام «کوررنگی» مرا به اشتیاق چندین‌ سویه کشاند که زبانِ ناخودآگاه را میان این ‌همه تولیدات ادبی بالاخره پیدا کنم که آرزوی نوشتن همان نوشتن است؛ همان چندصدایی بودنِ رمان خواننده و جهان نویسنده.

خلاصه رمان کوررنگی شهاب لواسانی

کوررنگی، کارناوال تنهایی و مرگ است. مرگی خوش‌قدوبالا با انگیزه فرم و ساختار رمان که نه تقلید است نه تقلب، نه ساختار روایی مشهودگری دارد و نه پیراهن چندین ساله رمان را اندازه تاریخ نوشتن خود می‌داند. نه کریه است و نه مُشک ختن. فستیوال نبودن است. روایت را می‌شکند، در یک روز، در یک زبان جنون‌آمیز که کشمکش صورت‌برانگیز زبان در تمامی رمان بدون آنکه نویسنده بخواهد جولان می‌دهد، خوش‌خرام. کوررنگی یک تجربه جدید رمان نیست. زبان است. زبان در تناسبِ اندیشه‌ شاید که لازم به تجربیدن است، لازم به بازگویی مجدد است، در خاستگاه خودِ زبان.

نوشتارِ مدرنیته قابلیتِ محذوفی در بطنِ خودش دارد و رمانِ کوررنگی چه چیزی را حذف می‌کند؟ -روایت! این پاسخ به معنای روایت یعنی زبان، یعنی شهود، یعنی تجربه است. شاید این جمله ژرژ باتای اینجا بی‌اهمیت نباشد که گفته بود: ادبیات به سمتِ خودش می‌رود. حالا اگر کوررنگی به سمتِ روایت، به سمتِ زبان و حتی به سمت مخاطب می‌رود، نوعی تجربه زیستی نوشتن نیست. بیست و چهار بخش روایتی. بیست و چهار جنونِ انضمامی، با تکه‌های درشت و وسیع تنهایی انسان مدرن. این کوررنگی است. حتی عنوان این نوشتار گوشزد می‌کند که استعاره‌های بزرگ نویسنده قابل لمس و ویرانی‌اند. این دیاسپورای کوررنگی است. یعنی استحاله رمان در زیست مجدد خواننده. من همین سطر از رمان را تضمین این گفته می‌دانم: آواز یک خواننده مرده که هنوز می‌خواند.

شهاب لواسانی تجدد مرگ‌ها را عیان می‌کند. همچون کودکی که سال‌ها به چشم خود مرگ دیده است و همچنان نه می‌داند ایمان دارد و نه بالعکس. رمانی تک‌ساختاری، چون مرگ ساختاری واحد دارد. تنهایی ساختاری یگانه است. نقد انسان سیمانی کمی دشوار به نظر می‌رسد، اما همچنان معتقدم که ادبیات کوهپایه‌های تصعید و حسرت‌هاست. کوررنگی زندگی نزیسته ماست. مایی که نمی‌بینیم یا نمی‌خواهیم خوب ببینیم.

سطرهای اعجاب‌برانگیزی در این نوشتار -کوررنگی- دیده می‌شود که این نزیستن را تازه می‌کند.
برای هر فرد مگر چند سه‌شنبه خاص وجود دارد؟ مگر چند عکس می‌تواند برای حسرت‌های‌مان کافی باشد؟ نویسنده اگر بگویم عکاس است، نه اغراق است و نه دروغ خوبی گفته‌ام. واژه، عکس است. همین است که سوزان سانتاک گفته بود: هر عکسی معنای اولیه، ثانویه و منفجره دارد.

کوررنگی معنای بسیط ادبیات است. نوشتن احساس اعتراف‌هاست. اعتراف‌های درونی را، مبرهن و شفاف، در رمان باید جست‌وجو کرد. باید واکاوی کرد. انتهای صورت بخشیدن به درونیات را امر نوشتار می‌دانم و واگویه‌های کاملا بیرونی و درونی در هیچ فرم ادبی، مگر رمان، قابل نمود نیست. کوررنگی همین اعتراف‌هاست. همین واگویه‌هاست. می‌خواهیم بگوییم آیا شخصی است؟ پاسخ شفاف: بله، شخصی است، چون واژه و کلمه شخصی است، زبان شخصی است. در صفحه بیست و چهار، پاراگراف آخر می‌خوانیم:

بهتر است حالا بلند شوم، با درد زانوهایم که کم‌کم دارد پیدای‌شان می‌شود. این جزییات راهبردِ خفیفِ بیماری اعتراف‌گونه انسان‌هاست که جهان را هر قدر مطول بدانیم دردها هم به همان مقدار مطولند. کوررنگی درد دارد. یک جای نوشتار را به عفونت می‌کشاند. عفونت درونی آدم‌های رمان شنیدنی است و دیدنی. دردِ رمان کوررنگی را می‌پسندم و بگذارید این رمان باشد که به ما امرونهی می‌کند چگونه درد بکشیم. شکل دیگر نوشتن در نیمه دوم قرن بیستم، تخیل بود. تخیلی که پابه‌پای زیست انسان، دغدغه‌مند بود و فراتر حتی از کلام، نقاشی، موسیقی و ... گام برمی‌داشت. ادبیات امری منزوی است که به گمان من کوررنگی انزوای تمام لحظات من بوده است و هیچ خواننده‌ای این مقدار از جنون و تصاویر را نمی‌تواند انکار کند، مگر آنکه در یک تفکر قدیمی سربه‌هوا درگیر مانده باشد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

باشگاه به رهبری جدید نیاز داشت... این پروژه 15 سال طول کشید و نزدیک به 200 شرکت را پایش کرد... این کتاب می‌خواهد به شما کمک کند فرهنگ برنده خود را خلق کنید... موفقیت مطلقاً ربطی به خوش‌شانسی ندارد، بلکه بیشتر به فرهنگ خوب مرتبط است... معاون عملیاتی ارشد نیروی کار گوگل نوشته: فرهنگ زیربنای تمام کارهایی است که ما در گوگل انجام می‌دهیم ...
طنز مردمی، ابزاری برای مقاومت است. در جهانی که هر لبخند واقعی تهدید به شمار می‌رود، کنایه‌های پچ‌پچه‌وار در صف نانوایی، تمسخر لقب‌ها و شعارها، به شکلی از اعتراض درمی‌آید. این طنز، از جنس خنده‌ و شادی نیست، بلکه از درد زاده شده، از ضرورت بقا در فضایی که حقیقت تاب‌آوردنی نیست. برخلاف شادی مصنوعی دیکتاتورها که نمایش اطاعت است، طنز مردم گفت‌وگویی است در سایه‌ ترس، شکلی از بقا که گرچه قدرت را سرنگون نمی‌کند اما آن را به سخره می‌گیرد. ...
هیتلر ۲۶ساله، در جبهه شمال فرانسه، در یک وقفه کوتاه میان نبرد، به نزدیک‌ترین شهر می‌رود تا کتابی بخرد. او در آن زمان، اوقات فراغتش را چگونه می‌گذراند؟ با خواندن کتابی محبوب از ماکس آزبرن درباره تاریخ معماری برلین... اولین وسیله خانگی‌اش یک قفسه چوبی کتاب بود -که خیلی زود پر شد از رمان‌های جنایی ارزان، تاریخ‌های نظامی، خاطرات، آثار مونتسکیو، روسو و کانت، فیلسوفان یهودستیز، ملی‌گرایان و نظریه‌پردازان توطئه ...
در طبقه متوسط، زندگی عاطفی افراد تحت تأثیر منطق بازار و بده‌بستان شکل می‌گیرد، و سرمایه‌گذاری عاطفی به یکی از ابزارهای هدایت فرد در مسیر موفقیت و خودسازی تبدیل می‌شود... تکنیک‌های روانشناسی، برخلاف ادعای آزادی‌بخشی، در بسیاری از موارد، افراد را در قالب‌های رفتاری، احساسی و شناختی خاصی جای می‌دهند که با منطق بازار، رقابت، و نظم سازمانی سرمایه‌دارانه سازگار است ...
صدام حسین بعد از ۲۴۰ روز در ۱۴ دسامبر ۲۰۰۳ در مزرعه‌ای در تکریت با ۷۵۰ هزار دلار پول و دو اسلحه کمری دستگیر شد... جان نیکسون تحلیلگر ارشد سیا بود که سال‌های زیادی از زندگی خود را صرف مطالعه زندگی صدام کرده بود. او که تحصیلات خود را در زمینه تاریخ در دانشگاه جورج واشنگتن به پایان رسانده بود در دهه ۱۹۹۰ به استخدام آژانس اطلاعاتی آمریکا درآمد و علاقه‌اش به خاورمیانه باعث شد تا مسئول تحلیل اطلاعات مربوط به ایران و عراق شود... سه تریلیون دلار هزینه این جنگ شد ...