بازنمایی تصنعی فرهنگ بختیاری | شرق


«ایسف» رمان نسبتا کوتاهی است (۱۶۸ صفحه) به قلم سیدحمید پورمحمدی که در سال ۱۴۰۰ در نشر ثالث در ۷۷۰ نسخه و با بهای 38هزارو 500 تومان منتشر شده است.

خلاصه رمان ایسف سیدحمید پورمحمدی

پورمحمدی در این اثر، زندگی خانواده‌ای روستایی در استان چهارمحال‌و‌بختیاری را به تصویر می‌کشد. این رمان هشت بخش دارد که در هر بخش یکی از شخصیت‌ها یا رویدادهای مرتبط با این خانواده توصیف می‌شود. اگرچه مکان این روستا و زمان دقیق رویدادها بیان نشده؛ اما از روی توضیحات و نشانه‌ها می‌توان تشخیص داد که روستایی از منطقه مشایخ، بخش ناغان، شهرستان شلمزار در استان چهارمحال‌و‌بختیاری است. زمان رویدادها هم تقریبا با فضای دهه ۱۳۴۰ خورشیدی همخوانی دارد.

ایسُف (تلفظ بختیاری یوسف) فرزند کاکا و ماه‌خانم و از اصلی‌ترین شخصیت‌های رمان است. داستان از ماجرای عشق ناکام کاکا و نهایتا ازدواج نسبتا اجباری‌اش با ماه‌خانم آغاز شده و تا نوجوانی و مهاجرت یوسف که تنها پسر این خانواده و عزیز دردانه‌شان است به شهر، ادامه می‌یابد.

پورمحمدی در این رمان تلاش کرده محدودیت‌های زندگی در جامعه روستاییِ بیش از نیم‌سده پیش در منطقه بختیاری را به تصویر بکشد. در‌این‌میان البته توضیحات فراوان درباره فرهنگ و فولکلور بختیاری‌ها نیز در جای‌جای رمان گنجانده شده است. هرچند پیش‌از‌این برخی نویسندگان مانند هوشنگ مرادی‌کرمانی یا احمد محمود در رمان‌ها و داستان‌های‌شان فرهنگ شهرها و اقوام ایرانی را به‌خوبی بازنمایی کرده‌اند؛ اما پورمحمدی به دلایل زیر در آفرینش چنین اثری موفق نبوده:

۱. گردآوری فولکلور به جای نگارش رمان: ««ایسف»» در واقع جُنگی است از فولکلور بختیاری که یک روایت داستانی به شکل نامناسبی بر آن سوار شده. از آنجا که به نظر می‌آید هدف نویسنده معرفی حداکثری فرهنگ و فولکلور بختیاری‌ها بوده، بسیاری از بازی‌ها، مراسم‌ها و مناسک، لالایی‌ها، ترانه‌ها، پوشاک، خوراک، آداب و رسوم و... بختیاری در این کتاب نسبتا کم‌حجم معرفی شده است، تا جایی که گاهی داستان در حاشیه معرفی بخشی از فولکلور بختیاری قرار می‌گیرد. برای نمونه در صفحات ۸۹ تا ۹۳ خط اصلی روایت داستان به نفع معرفی مراسم «چل کچلون»، چیستان‌ها و ترانه‌های بختیاری فراوان به حاشیه رانده می‌شود.

۲. نامناسب‌بودن گفت‌وگو/دیالوگ شخصیت‌ها: گفت‌وگوها در «ایسف» بسیار تصنعی است و دلیلش، نامناسب‌بودن شخصیت داستان با سخنانش. برای نمونه: «ماه‌خانم گیوه و تنبان دبیت و کلاه کاکا را به او [دخترش] نشان داد و گفت: «ترکیب رنگ‌ها در لباس مردان بختیاری سفید و سیاه است که همان ترکیب نور و تاریکی است. کلاه و تنبان مردان بختیاری سیاه است؛ اما چوقا و گیوه آنها سفید است. مردان باید افکار و نیات سیاه و بد را از سر بیرون کنند و سیاهی‌ها را در خاک دفن کنند و قدم بر مسیر نور بگذارند. برای همین همواره در وجود یک مرد بختیاری جنگ بین خیر و شر و سیاهی و روشنایی وجود دارد...» (ص: ۵۴).

دلیل بیان این دست توضیحات فیلسوفانه از زبان ماه‌خانمِ بی‌سواد، به نقد پیشین برمی‌گردد: اینکه نویسنده می‌خواهد از هر فرصتی برای معرفی فرهنگ بختیاری استفاده جوید و داستان «ایسف» بهانه‌ای برای این کار است.

همچنین است ناهمخوانی سن شخصیت‌ها با سخنان‌شان. برای نمونه، کفایت به‌عنوان دختربچه هفت‌ساله پدرش را دلداری داده و نصیحت‌های عاقلانه می‌کند (آن هم دختربچه‌ای در فضای دهه چهل در روستایی دورافتاده در منطقه بختیاری) و می‌گوید: «این فقط یک نامه است. معلوم نیست که درست باشد. تازه نگفته‌اند که آنها کشته شده‌اند. یا اینکه اسیر شده‌اند. گفته‌اند که از آنها خبری ندارند. حتما تا الان پیدا شده‌اند» (ص: ۶۵).

۳. سردرگمی در زبان گفت‌وگوها: گفت‌وگو و دیالوگ‌های این رمان نثر و قاعده نوشتاری یکسانی ندارد. نویسنده گاهی از زبان عامیانه استفاده کرده و گاهی از زبان رسمی. حتی بارها در نقل‌قول از یک نفر می‌بینیم که بین زبان رسمی و زبان عامیانه در رفت‌و‌آمد است. برای نمونه در صفحه ۸۸ از زبان ماه‌خانم نقل‌قولی می‌شود که یک جا نوشته «حرف این و آن» و دقیقا یک سطر زیر همان و در ادامه همان نقل‌قول نوشته «حرف این و اون». یا در صفحه ۱۰۱ از زبان علیداد در یک نقل‌قول یک بار با املای «نان» روبه‌رو می‌شویم و دقیقا چند واژه جلوتر در همان نقل‌قول با املای «نون».

۴. املاهای متفاوت یک واژه: در چندین جا برای یک واژه با املاهای متفاوت روبه‌رو می‌شویم. برای نمونه معادل بختیاری گیسو را در صفحه ۸ «طُرنه» نوشته و در صفحه ۶۳ «ترنه». یا واژه قارا را در صفحه ۴۰ به همین شکل درست نوشته و در صفحه ۳۱ به شکل غارا.

۵. ناهمخوانی تاریخ‌ها و رویدادها: نویسنده در نوشتن سن افراد دقت کافی ندارد. برای نمونه هنگام تولد «ایسف»، خواهرش کفایت چهار سال دارد (ص: ۲۹). اما هنگامی که کفایت ۱۴‌ساله می‌شود (ص: ۶۹) و «ایسف» هم قاعدتا باید ۱۰‌ساله باشد، تازه می‌رود کلاس اول (ص: ۷۷). در‌حالی‌که در همان صفحه ۲۹ می‌خوانیم که سن رفتن بچه‌ها در این روستا به کلاس اول، هفت‌سالگی است؛ یا در فصل چهارم نشان می‌دهد که قدم‌خیر چه شور و اشتیاق عاشقانه‌ای برای دیدن نامزدش دارد و چقدر در این زمینه مانند انسان‌های بزرگ عمل می‌کند. اگرچه نویسنده سن او را در اینجا بیان نمی‌کند؛ اما با توجه به اینکه یوسف در این زمان سه‌ساله است (ص: ۵۳) و هنگام به دنیا آمدن «ایسف»، قدم‌خیر هفت‌ساله بود (ص: ۲۹)؛ بنابراین در اینجا منطقا ۱۰‌ساله است که با فضای توصیفی داستان و شور و شوق عاشقانه‌اش همخوانی ندارد. تازه این انتظار عاشقانه قدم‌خیر از دو سال پیش که نامزدش را بردند سربازی آغاز شده است (ص: ۵۱)؛ یعنی زمانی که تنها هشت سال داشت. همچنین نویسنده در صفحه ۷۹ از «شهر ناغان» نام می‌برد؛ این در حالی است که ناغان در آن زمان روستا بود و در سال ۱۳۷۳ به شهر تبدیل شد.

ایسف بازنمایی تصنعی فرهنگ بختیاری

۶. تکرار فراوان پانویس‌ها: معنای فارسی بیشتر اصطلاحات بختیاری، دو بار یا بیشتر پانویس شده که این تکرار ضرورتی نداشت؛ به‌ویژه وقتی در پایان کتاب، فرهنگ واژه‌ها و اصطلاحات بختیاری متن را آورده است. البته از سوی دیگر برخی از دیگر اصطلاحات بختیاری نه پانویس شده و نه در فرهنگ پایانی کتاب آمده (مانند اصطلاح بُهون در صفحه ۳۷). معنای ایسُف که نام کتاب است را هم در صفحه ۹۷ برای نخستین بار زیرنویس می‌کند؛ در‌حالی‌که تا پیش از این ده‌ها بار این نام را در متن کتاب به کار برده بود.

فرجام سخن: خواننده غیربختیاری و حتی بختیاری چنانچه حوصله کند و کتاب ««ایسف»» را به پایان برساند، با اطلاعات فراوانی درباره فرهنگ بختیاری‌ها آشنا می‌شود که در بسیاری موارد دیگر به فراموشی سپرده شده (برای نمونه مراسم چل کچلون یا هل هل کوسه)؛ اما چیرگی غیرطبیعی این عناصر فولکلوریک در روایت و به‌ویژه بیان تصنعی آنها از زبان شخصیت‌ها، اثر یادشده را خیلی جاها از حالت رمان بیرون آورده و به مجموعه‌ای فولکلوریک با روایت یک خط داستانی تبدیل کرده است؛ خطی داستانی‌ که البته در مواردی مانند تاریخ و زمان، شیوه نقل‌قول و... نیز نمره قبولی دریافت نمی‌کند.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...