کتاب «به وقت پروانه شدن» نوشته شهنار آلوش از سوی انتشارات اردیبهشت منتشر شد. این کتاب روایت رزمنده‌ای کوچک است که برای وطنش جنگید.

به وقت پروانه شدن شهنار آلوش

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، آلوش درباره به وقت پروانه شدن چنین نوشته است: «کرم ابریشم برایم عجیب و دوست‌داشتنی بود، اینکه در مدتی‌که داخل پیله می‌ماند به چه فکر می‌کند و چگونه این مدت را تحمل می‌کند؟! راستش باورش برایم سخت است، غریزه یا هرچه که هست، می‌توان گفت که ماورایی برای خودش است.
شاید چون نمی‌تواند فکر یا اندیشه‌ای داشته باشد، آنقدر راحت و آسوده در پیله‌ای تاریک و تنگ، ابریشم به این زیبایی می‌بافد و آنقدر این‌کار را ادامه می‌دهد که پیله دلش برایش می‌سوزد و شکافته می‌شود و کرم آزاد می‌شود، شاید هم چون جای نفس‌کشیدن ندارد، پیله را می‌شکافد تا از پیراهن اسارتی که با اینکه از ابریشم ساخته شده است، رهایی یابد، هرچه باشد می‌خواهد اسیر و دربند نباشد، هرچند اگر کرم کوچکی باشد.»

در مقدمه کتاب می‌خوانیم: ایران سرزمین آزادگان و پهلوانان نامداری‌ است که همواره مورد هجوم دشمنان، در معرض رنج‌ها و سختی‌های گوناگون قرار گرفته است. پهلوانانی چون فریدون، سیاوش، رستم و... و شخصیت‌هایی مثل ضحاک که وجودشان با دشمنی و کینه خو گرفته بود. آن‌ها برده شیطان بودند و جز غارت و نابودی چیزی نیاموخته بودند. ای‌کاش فردوسی زنده بود و پهلوانان کوچک ما را، که یک‌شبه بزرگ شدند و ایثار و فداکاری را به عرش الهی رساندند، می‌دید. پهلوانان کوچکی که با تمام پهلوانانِ نامی گذشته برابری می‌کنند.
توحید هشت ساله، رزمنده کوچک جنگ تحمیلی، یکی از هزاران قهرمان کوچکی است که یک‌شبه بزرگ شد. نه گرز داشت نه زور بازو ولی برعلیه دشمنی که از ضحاک ماردوش پست‌تر بود برخاست و قیام کرد. جنگید و هم‌رزمانش را به جهان معرفی کرد. هم‌رزمانی که دین و آیین‌شان، وطنشان ایران بود و نتوانستند تجاوز دشمن دیو‌صفت را تحمل کنند.

کتاب «به وقت پروانه شدن» نوشته شهنار آلوش و ویراستاری زهرا سلیمان در 126 صفحه، شمارگان یک‌هزار نسخه و بهای 89 هزار تومان از سوی انتشارات اردیبهشت منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...