دغدغه‌های نوجوانی؛ خروج از بهشت کودکی | آفتاب یزد


«ماکارونی با سس مشاعره» اولین رمان نوجوان زهره مسکنی است که پیش از این داستانهایی برای کودکان نوشته و مجموعه داستانی هم با عنوان «زن کاغذی» برای بزرگسالان دارد. داستان رمان «ماکارونی با سس مشاعره» درباره دختری است نوجوان به نام منیژه دایی‌زاده که به همراه خانواده‌اش به محله و خانه‌ای جدید اسباب کشی می‌کنند.

ماکارونی با سس مشاعره زهره مسکنی

ورود منیژه به مدرسه جدید و پیدا کردن دوستان تازه، چالش‌ها و دغدغه‌هایی را پیش روی او می‌گذارد که پیش از این تجربه نکرده بوده است: ورود به جمع تازه همسالان در مدرسه جدید، تجربه عشق و عاشق‌شدن و مسئله تناسب اندام و خوش‌هیکل‌شدن.

ماریا نیکولایوا در مقاله «بزرگ‌شدن؛ دوراهی ادبیات کودک» به این نکته اشاره می‌کند که قهرمان رمان نوجوان (که قاعدتاً، خود، نوجوان است) با این واقعیت روبرو می‌شود که دیگر بهشت کودکی تمام شده یا رو به پایان است. آنچه را که نیکولایوا به آن اشاره کرده، به روشنی می‌توان در رمان «ماکارونی با سس مشاعره» نیز مشاهده کرد.

منیژه، شخصیت اصلی داستان، سیزده سال دارد و در دوره گذار از کودکی به بزرگسالی است. این دوره گذار، یعنی نوجوانی، دوره‌ای پر از تغییرات بزرگ همچون بلوغ، بحران هویت، ارتباط با همسالان و پذیرش مسئولیت‌های بزرگسالان است. از این رو منیژه نیز باید با شمه‌ای از جهان بزرگسالان و رنج‌ها و دغدغه‌ها و محدودیت‌هایش مواجه شود؛ با ارتباط حسابگرانه و سنجیده با دیگران، با پذیرش مسئولیت رفتارهای خود و کنش‌ها و واکنش‌هایش در برابر دیگران، و با ترس از قضاوت شدن توسط دیگران. او دیگر باید کم‌کم بهشت کودکی را فراموش کند و زندگی و جهان تازه‌ای را تجربه کند.

منیژه با تشویق و اصرار دوستان تازه‌اش، ستاره و مریم، قرار است در مسابقه بین‌مدرسه‌ای مشاعره شرکت کند و برای آماده شدن برای این مسابقه قرار است از راهنمایی‌های سهراب، برادر ستاره بهره ببرد. او در یک گروه مجازی سه نفره، با سهراب مشاعره می‌کند و فن شعرخوانی را یاد می‌گیرد و همین شعر و شعرخوانی است که سبب می‌شود تا احساسات او برانگیخته شده و عشق نوجوانی را تجربه کند. این حس و حال عاشقی، تجربه تازه‌ای‌ست که منیژه را بی‌اختیار با خود می‌کشاند و در ذهن او کاخی رویایی می‌سازد. از همین رو است که او نسبت به خود و به چگونه به نظررسیدن خود حساس می‌شود و به قضاوت خود می‌نشیند و نیز به قضاوت دیگران و به ویژه سهراب نسبت به خودش، اهمیت می‌دهد. او که پیش از این بدون دغدغه هرچه می‌خواسته می‌خورده، حالا دیگر نگران اضافه وزن و چاقی‌اش است: «چشمم افتاد به هیکل هفتاد کیلویی، دوباره حالم گرفته شد و به مصراع دوم نرسیدم. تی شرت گشادم را روی شلوارم مرتب کردم. شکمم را دادم تو ولی شانه‌هایم آمدند جلو و انگار قوز داشته باشم، وضع بدترشد».(صفحه 40)

منیژه نگران این است که چگونه به چشم سهراب به نظر می‌رسد و دغدغه قضاوت شدن توسط سهراب و مقبول نظر او افتادن را دارد: «یکدفعه حس عجیبی آمیخته با شوق و ناامیدی و عصبانیت آمد توی وجودم. قلبم تندتند می‌زد و سرم داغ شده بود. بخشکی شانس. می توانستم بروم و خانه شان را ببینم و شاید هم فرصتی پیش می‌آمد و با سهراب حضوری مشاعره تمرین می‌کردیم. ولی ... . به خودم نگاه کردم. به سرتاپای خودم. شکمم را دادم تو. اما درجا مطمئن شدم که به این مهمانی نخواهم رفت. (صفحه 73)

همین دغدغه است که سبب شده که دیگر نتواند بی محابا و بی توجه به هیکل و اندام و وزنش، هر چه می‌خواهد و هر اندازه که می‌خواهد بخورد و در نهایت صرفاً «ماشالله»ای بشنود و همچون کودکی لپش را بکشند و مثلاً بگویند «تپلی، باز توی شام زیاده‌روی کردی‌ها».(صفحه 11) او حالا به صرافت پزشک تغذیه و گرفتن رژیم لاغری افتاده است. این دو چالش، یعنی عشق و تناسب اندام، بزرگترین دغدغه‌های منیژه هستند. همچنین منیژه می‌بایست در قبال دوستان تازه خود، یعنی ستاره و مریم، مسئولانه رفتار کند و دغدغه این را داشته باشد که آنها را نرنجاند و از دست ندهد. او باید در دوراهی‌های انتخاب بین مریم و ستاره، تصمیم بگیرد و پیامدهای تصمیمات خود را نیز بپذیرد. چیزی که شاید پیش از این برای او کمتر اهمیت داشته است. از پس پیدایی چنین چالشها و دغدغه‌هایی است که روان منیژه تبدیل به محل تقابل دو چهره یا وجه متعارض می‌شود:

در یک سو، «منیژه دایی‌زاده» شماره یک قرار دارد که نماینده وجدان اوست که بر اثر الزامات بیرونی-اجتماعی می‌خواهد درست تصمیم بگیرد و رفتار کند و پایبند تصمیمات درستش هم باشد تا مثلا به تناسب اندام برسد و دل سهراب را به دست آورد یا ستاره و دیگران را از خود نرنجاند. و در سوی دیگر، «منیژه دایی‌زاده» دیگری که نمودار غرایز یا اصطلاحاً «نهاد» اوست و بر اساس اصل لذت جویی، میل به بی اعتنایی به هنجارها و الزامات عرف حتی به بهای «خراب کردن» دارد.

نویسنده رمان «ماکارونی با سس مشاعره» در روایت خود از داستانِ منیژه و سهراب و ستاره و دیگرانی که در زندگی منیژه نقش دارند، این تعارض درونی کاراکتر نوجوان داستان و نیز دغدغه‌های دختری نوجوان را در گذر از بهشت کودکی به دنیای واقعی و بی‌رحم بزرگسالی به خوبی و روشنی به تصویر می‌کشد و چنان تصویر واقعی و واقع گرایانه‌ای را پیش روی مخاطب نوجوان قرار می‌دهد که در او حس همذات‌پنداری پدید می‌آورد و او را با خود همراه می‌کند. به همین دلیل است که خواندن این رمان به دل مخاطب نوجوان، به ویژه دختران نوجوان می‌نشیند و از آن لذت می‌برند.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

اصلاح‌طلبی در سایه‌ی دولت منتظم مطلقه را یگانه راهبرد پیوستن ایران به قافله‌ی تجدد جهانی می‌دانست... سفیر انگلیس در ایران، یک سال و اندی بعد از حکومت ناصرالدین شاه: شاه دانا‌تر و کاردان‌تر از سابق به نظر رسید... دست بسیاری از اهالی دربار را از اموال عمومی کوتاه و کارنامه‌ی اعمالشان را ذیل حساب و کتاب مملکتی بازتعریف کرد؛ از جمله مهدعلیا مادر شاه... شاه به خوبی بر فساد اداری و ناکارآمدی دیوان قدیمی خویش واقف بود و شاید در این مقطع زمانی به فکر پیگیری اصلاحات امیر افتاده بود ...
در خانواده‌ای اصالتاً رشتی، تجارت‌پیشه و مشروطه‌خواه دیده به جهان گشود... در دانشگاه ملی ایران به تدریس مشغول می‌شود و به‌طور مخفیانه عضو «سازمان انقلابی حزب توده ایران»... فجایع نظام‌های موجود کمونیستی را نه انحرافی از مارکسیسم که محصول آن دانست... توتالیتاریسم خصم بی چون‌وچرای فردیت است و همه را یکرنگ و هم‌شکل می‌خواهد... انسانها باید گذشته و خاطرات خود را وا بگذارند و دیروز و امروز و فردا را تنها در آیینه ایدئولوژی تاریخی ببینند... او تجدد و خودشناسی را ملازم یکدیگر معرفی می‌کند... نقد خود‌ ...
تغییر آیین داده و احساس می‌کند در میان اعتقادات مذهبی جدیدش حبس شده‌ است. با افراد دیگری که تغییر مذهب داده‌اند ملاقات می‌کند و متوجه می‌شود که آنها نه مثل گوسفند کودن هستند، نه پخمه و نه مثل خانم هاگ که مذهبش تماما انگیزه‌ مادی دارد نفرت‌انگیز... صدا اصرار دارد که او و هرکسی که او می‌شناسد خیالی هستند... آیا ما همگی دیوانگان مبادی آدابی هستیم که با جنون دیگران مدارا می‌کنیم؟... بیش از هر چیز کتابی است درباره اینکه کتاب‌ها چه می‌کنند، درباره زبان و اینکه ما چطور از آن استفاده می‌کنیم ...
پسرک کفاشی که مشغول برق انداختن کفش‌های جوزف کندی بود گفت قصد دارد سهام بخرد. کندی به سرعت دریافت که حباب بازار سهام در آستانه ترکیدن است و با پیش‌بینی سقوط بازار، بی‌درنگ تمام سهامش را فروخت... در مقابلِ دنیای روان و دلچسب داستان‌سرایی برای اقتصاد اما، ادبیات خشک و بی‌روحی قرار دارد که درک آن از حوصله مردم خارج است... هراری معتقد است داستان‌سرایی موفق «میلیون‌ها غریبه را قادر می‌کند با یکدیگر همکاری و در جهت اهداف مشترک کار کنند»... اقتصاددانان باید داستان‌های علمی-تخیلی بخوانند ...
خاطرات برده‌ای به نام جرج واشینگتن سیاه، نامی طعنه‌آمیز که به زخم چرکین اسطوره‌های آمریکایی انگشت می‌گذارد... این مهمان عجیب، تیچ نام دارد و شخصیت اصلی زندگی واش و راز ماندگار رمان ادوگیان می‌شود... از «گنبدهای برفی بزرگ» در قطب شمال گرفته تا خیابان‌های تفتیده مراکش... تیچ، واش را با طیف کاملی از اکتشافات و اختراعات آشنا می‌کند که دانش و تجارت بشر را متحول می‌کند، از روش‌های پیشین غواصی با دستگاه اکسیژن گرفته تا روش‌های اعجاب‌آور ثبت تصاویر ...