یک میلیون ماجراجویی | ایبنا


یکی از این ماجراجویان که دیدنی‌هایش را با زبانی صمیمی و راحت برای مخاطب نوجوان نوشته، الستر هامفریز [Alastair Humphreys] نویسنده، مستندساز و ماجراجوی اهل انگلستان است. او مجموعه «پسری که دور دنیا را رکاب زد» [The boy who biked the world] را بر اساس ماجراهای واقعی سفر خودش به دور دنیا برای نوجوانان نوشته است. اولین ماجراجویی نویسنده‌ی این کتاب زمانی بود که فقط 9 سال داشت، سفری 32 کیلومتری به ارتفاعات سه قله‌ی مشهور یورک‌شایر در انگلستان. سال 2001 میلادی الستر در سن 25 سالگی سفر به دور دنیا را با دوچرخه آغاز کرد. سفر طولانی او‌ چهارسال طول کشید و در این مدت 74 هزار کیلومتر را رکاب زد. سال 2012 میلادی او به عنوان ماجراجوی برتر مجله‌ی نشنال‌ جئوگرافیک انتخاب شد.

الستر هامفریز [Alastair Humphreys] پسری که دور دنیا را رکاب زد» [The boy who biked the world]

هامفریز خالق ایده‌ی «ماجراجویی‌های کوچک» است؛ سفرهای ماجراجویانه‌ی کوچک و ساده‌ای که از عهده‌ی هر کسی برمی‌آید. این ماجراجو قصه رکاب زدن دور دنیا را در مجموعه «پسری که دور دنیا را رکاب زد» آورده است.

تام، نوجوان این داستان‌هاست که احساس می‌کند دنیای واقعی باید بزرگ‌تر از دنیای اطراف خودش باشد و تصمیم می‌گیرد با دوچرخه سفر باورنکردنی‌اش را برای کشف این دنیای بزرگ آغاز کند. او ماجراجوست و در برابر رفتار و تمسخر بچه‌ها در مدرسه احساس شکست نمی‌کند و می‌خواهد پیگیر رویایش باشد. ما به عنوان مخاطبان نوجوان و حتی بزرگسال، همراه تام می‌شویم و یکی‌یکی خیابان‌ها و مغازه‌ها، دشت‌ها و دریاها، جنگل‌ها و حیوانات ناشناخته را می‌بینیم و از آن‌ها عبور می‌کنیم. ما همراه تام با فرهنگ‌ها و ارزش‌های اجتماعی انسان‌ها، با سبک زندگی‌شان و نوع حرف‌زدن و با هر چیزی که انسان‌ها را از هم متفاوت می‌کند آشنا می‌شویم.

مجموعه «پسری که دور دنیا را رکاب زد» سه جلد است؛ «جلد اول: سفر به اروپا و آفریقا»، «جلد دوم: سفر به آمریکا» و «جلد سوم: سفر به آسیا». الستر هامفریز در این سه جلد تام و دوچرخه‌اش را به تک‌تک این مناطق می‌برد و سختی‌ها، اعصاب‌خردی‌ها، شگفتی‌ها و لذت‌های یک سفر ماجراجویانه را به ما نشان می‌دهد؛ سفری که تجربه واقعی خودش است که در قالب سفر یک نوجوان روایت می‌کند.

در هر جلد، مطالب جالب از انسان‌های ساکن در آن قاره را در قالب تصویرگری‌های بامزه می‌بینیم و نقشه‌های تام هم موجود است. فصل‌های کتاب با عناوین مرتبط و مناسب شروع می‌شود که مخاطب را به خواندن کل فصل ترغیب می‌کند. مثلا وقتی در جلد اول یکی از عناوین فصل‌ها «ماسای، قبیله مردان نیرومند» است و در جمله اول می‌خوانید: «تام به زور سعی می‌کرد وقتی رئیس قبیله، کاسه معجون شیر و خون داغ را جلویش می‌گذارد، همان‌طور مثل قبل لبخند بزند.» آیا می‌توانید جلوی کنجکاوی‌تان را بگیرید که بقیه‌اش را نخوانید؟ که تام آن معجون را خورد یا نخورد؟ که قبیله چه شکلی است و مردمانش چه‌طور لباس می‌پوشند و حرف می‌زنند؟ گردشگری یعنی همین! کنجکاوی، ماجراجویی و چیزی که در تنت وول می‌خورد تا بیشتر بدانی، ببینی و تجربه کنی.

پسری که دور دنیا را رکاب زد» [The boy who biked the world]

یا در جلد دوم، وقتی تام از «بحران موز در دریاهای آزاد» حرف می‌زند می‌توانید از خودتان نپرسید که چرا موز؟ چون دستور ناخدای کشتی و غذای اصلی تام هم در این سفرها موز است. عجیب است؟ باید کتاب‌ها را بخوانید تا بهتر با تصمیم او آشنا شوید. یکی از فواید گردشگری این است که ما بهتر می‌توانیم نوع زندگی و تصمیم آدم‌ها را درک کنیم. مثلا حالا که ما در خانه‌مان نشسته‌ایم و غذای مامان‌پز آماده است اصلا به این فکر نمی‌کنیم که چرا باید هر روز موز بخوریم تا نیروی حرکت داشته باشیم؟ تام هم چنین حسی داشت؛ وقتی که از آفریقا عازم آمریکای جنوبی بود و می‌خواست با کشتی از دریا عبور کند، «یک دختربچه را دید که بستنی می‌خورد و برای کشتی‌ها دست تکان می‌داد. تام هم برایش دست تکان داد و فکر کرد "کاش منم یه بستنی داشتم. خیلی خیلی دلم بستنی می‌خواد." آفتاب آفریقا حسابی داغ بود. نمی‌دانست که همان‌لحظه، دخترک هم داشت پیش خودش فکر می‌کرد "خیلی خیلی دلم می‌خواست می‌تونستم سوار اون کشتی بشم".». گردشگری به ما می‌گوید با همه ضعف‌ها، قدر تجربه‌ها و داشته‌هایمان را بدانیم.

و در جلد سوم تام با دوچرخه‌اش به آسیای خودمان می‌آید. از چین شلوغ می‌گذرد و زبان مردمش را می‌شنود و غذاهایشان را می‌خورد و کلی ماجراهای دیگر.

این مجموعه با زبان صمیمی و راحت و نگارش روانش برای مخاطبان شناخته‌شده است. کسانی که این سه جلد را می‌خوانند معتقدند با خواندن ‌آن‌ها اطلاعات ساده و جالبی درباره کشورهای مختلف فهمیده‌اند و به بچه‌هایی که به جغرافیا علاقه دارند یا حتی در آن ضعیف هستند هم پیشنهاد شده است! بامزه نیست؟ شاید خواندن این مجموعه راهی باشد برای علاقه‌مند کردن نوجوانان به درس جغرافیا!

این مجموعه با تصویرگری تام مورگان جونز و ترجمه لیدا هادی از سوی نشر اطراف منتشر شده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...
بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...
فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...