اخیراً رمان «حریر غزاله» [حریر الغزالة] نوشته جوخه الحارثی [Jokha Alharthi]، نویسنده عمانی و برنده سال ۲۰۱۹ جایزه من‌بوکر، با ترجمه معانی شعبانی روانه بازار شده است. نویسنده در این اثر نیز مانند دیگر آثارش به مسائل زنان خاورمیانه پرداخته و توانسته به‌زیبایی مشکلات زنان سرزمین خود را به مسائل جهانی پیوند بزند. «حریر غزاله» رمانی است که زندگی چند شخصیت را در تقاطعی هماهنگ با یکدیگر قرار می‌دهد.

حریر غزاله» [حریر الغزالة] نوشته جوخه الحارثی [Jokha Alharthi

این رمان، داستان زندگی شش زن به نام‌های غزاله، لیلا، حریر، سعده، آسیه و ملیحه است؛ زنانی که هر یک در تبعیدی اجباری یا خودخواسته به جایی دوردست می‌روند تا سرنوشت و زندگی خود را بسازند. انتشار این اثر جوخه الحارثی به فارسی بهانه‌ای شد تا در گفت‌وگو با معانی شعبانی، مترجم کتاب، به بررسی سبک بیان و اندیشه این نویسنده برنده من بوکر بپردازیم:

در آثار جوخه الحارثی، از جمله همین کتاب «حریر غزاله»، چقدر تجربه زیسته‌اش دیده می‌شود؟

نوشته‌های الحارثی آینه‌ای است از زندگی در عمان؛ از خیابان‌ها و خانه‌هایش تا رویاها و زخم‌های زنان و مردانش. او جهان را نه از فاصله که از نزدیک لمس کرده است. شخصیت‌هایش سایه‌هایی از آدم‌های واقعی‌اند؛ زنانی که در سکوت زیسته‌اند و مردانی که با سنت در جدال‌اند. حتی اگر داستان‌هایش خاطرات شخصی او نباشند، بی‌تردید روح زیسته‌اش در رگ‌های رمان جاری است و بسیاری از شخصیت‌هایش بازتاب جامعه‌ای هستند که در آن زندگی کرده است.

تصویر عشق ناکام مانده و از دست رفته که فراموش نمی‌شود و وارد شدن به عمق احساس زنان باعث جذابیت کتاب شده. نظر شما چیست؟

عشق‌های ناکام در آثار جوخه الحارثی چون زخمی است که هرگز نمی‌بندد. این عشق‌ها بهانه‌ای هستند برای سخن‌گفتن از آزادی‌های از دست رفته، از آرزوهایی که در حصار سنت خاموش شدند. شاید همین است که مخاطب امروز مجذوب این آثار می‌شود؛ زیرا نویسنده توانسته پرده از ضمیر زنان کنار بزند و آن حسرت‌های پنهان و آتش‌های خاموش را بی‌پروا به کلمات بسپارد.

آیا ترجمه کتاب آسان بود یا زبان نویسنده ظرافت‌ها و دشواری‌های خاصی دارد؟

ترجمه آثار او آسان نبود. زبان الحارثی همچون پارچه‌ای ابریشمی است: نرم و ظریف، اما اگر بی‌احتیاط به آن دست بزنی، تارهایش می‌ریزد. او زبانی شاعرانه دارد، آکنده از نماد و استعاره؛ و من باید هم امانتدار موسیقی کلماتش باشم و در عین حال روانی و روشنی متن را برای خواننده فارسی حفظ کنم. این موضوع، ترجمه را به مسیری پرپیچ‌وخم اما لذت‌بخش بدل کرد.

چرا نویسنده این اثر برنده من بوکر شده است و دلیل استقبال از آثارش چیست؟

الحارثی توانست جهانی کوچک و بومی را با دغدغه‌های جاودان انسان پیوند بزند. او عمان را در دستانش گرفت و آن را به زبان جهان بازگو کرد: عشق، هویت، گذر زمان و رنج‌های انسانی. صدای او صدای تازه‌ای بود؛ صدای زنی از سرزمینی کمتر شناخته‌شده که توانست از مرزها بگذرد. شاید همین اصالت و همزمان، جهان‌شمولی است که او را به جایگاه من‌بوکر رساند چراکه صدای تازه‌ای از دل جامعه‌ای کمتر شناخته‌شده را منعکس کرده است.

حریر غزاله در گفت‌وگو با معانی شعبانی

لطفاً درباره جایگاه زمان در این رمان صحبت کنید. چرا زمان به هیولا تشبیه شده است؟

زمان در این رمان حضوری خاموش اما سهمگین دارد؛ حضوری که به هیچ‌کس رحم نمی‌کند. زمان همچون هیولایی است که همواره در کمین است، خاطره‌ها را می‌بلعد و رؤیاها را در خود فرو می‌برد. شخصیت‌ها در آغوش او زندگی می‌کنند، بی‌آنکه راه گریزی داشته باشند. این نگاه، زمان را از یک عنصر معمولی روایت، به نیرویی فلسفی و ترسناک بدل کرده است.

در این اثر با عشق‌های متفاوت و گاهی متضاد در قالب نوازنده، خواننده ملکه و فیل مواجهیم. لطفاً درباره دیدگاه نویسنده کتاب، درباره عشق صحبت کنید.

در جهان الحارثی عشق یک‌چهره نیست؛ آینه‌ای است که هر بار تصویری تازه در آن پدیدار می‌شود. گاه در صدای نوازنده‌ای شعله می‌کشد، گاه در قدرت ملکه رنگ می‌گیرد و گاه حتی در دلبستگی به حیوانی معنا می‌یابد. او عشق را همچون رودخانه‌ای می‌بیند که هزار مسیر می‌گشاید: می‌تواند زمین را سیراب کند یا همه چیز را با خود ببرد.

نویسنده اشاره کرده که شادی خوش‌طعم ترین تکه کیک زندگی است. آیا می‌توان گفت عشق و خلاء شادی دغدغه‌های این رمان هستند؟

وقتی می‌گوید «شادی خوش‌طعم‌ترین تکه کیک زندگی است»، در واقع عمق دغدغه‌اش را برملا می‌کند. این رمان قصه جست‌وجوی شادی است؛ شادمانی‌ای که گاه در آستانه دسترس است و گاه در غبار سرنوشت گم می‌شود. عشق در این میان هم فرشته است و هم دیو؛ گاهی به جان شادی جان می‌بخشد و گاهی بزرگ‌ترین سد آن می‌شود. الحارثی با نگاهی ظریف، نشان می‌دهد که شادی برای انسان نعمتی دیریاب و گرانبهاست.

دریایی که در پایان داستان به آن اشاره شده نماد چیست؟

دریا در فرهنگ عمان همواره سرشار از راز و نماد بوده و به گشایش سفرها، بی‌کرانگی زندگی، و گاه هیبتی هراس‌انگیز اشاره می‌کند. در پایان رمان، اشاره به دریا همچون گشودن دریچه‌ای تازه است؛ دریایی که هم می‌ترساند و هم امید می‌دهد، هم مرگ را تداعی می‌کند و هم تولدی دوباره را. این نماد پایانی، مخاطب را دعوت می‌کند تا دریا را همچون زندگی بی‌انتها، پرموج، و سرشار از ناشناخته‌ها ببیند و بازگشت به بی‌کرانگی زندگی و امکان تولدی تازه را تداعی می‌کند.

و یک نکته جالب در ترجمه شما نوع استفاده از پانویس است. آیا این سبک کار شماست و در تمام آثارتان به آن اصرار دارید؟

پانویس برای من صرفاً توضیحی حاشیه‌ای نیست؛ پنجره‌ای است به جهانی دیگر. وقتی نویسنده از سنت‌ها و واژه‌هایی می‌گوید که در زبان فارسی همتای کامل ندارند، پانویس پلی می‌شود میان دو فرهنگ؛ پلی که خواننده را از دست‌دادن رنگ و عطر واژه نجات می‌دهد. من پانویس را بخشی از ترجمه می‌دانم، نه حاشیه آن؛ نجوایی آرام که به خواننده می‌گوید: اینجا را عمیق‌تر ببین. برخی اصطلاحات یا حتی آیین‌ها بار معنایی خاصی دارند که معادل‌سازی صرف در فارسی بخشی از آن را از بین می‌برد و پانویس به من کمک می‌کند این غنا حفظ شود، بنابراین می‌توان گفت این انتخاب آگاهانه بخشی از سبک من در ترجمه است.

ایبنا

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...
باشگاه به رهبری جدید نیاز داشت... این پروژه 15 سال طول کشید و نزدیک به 200 شرکت را پایش کرد... این کتاب می‌خواهد به شما کمک کند فرهنگ برنده خود را خلق کنید... موفقیت مطلقاً ربطی به خوش‌شانسی ندارد، بلکه بیشتر به فرهنگ خوب مرتبط است... معاون عملیاتی ارشد نیروی کار گوگل نوشته: فرهنگ زیربنای تمام کارهایی است که ما در گوگل انجام می‌دهیم ...
طنز مردمی، ابزاری برای مقاومت است. در جهانی که هر لبخند واقعی تهدید به شمار می‌رود، کنایه‌های پچ‌پچه‌وار در صف نانوایی، تمسخر لقب‌ها و شعارها، به شکلی از اعتراض درمی‌آید. این طنز، از جنس خنده‌ و شادی نیست، بلکه از درد زاده شده، از ضرورت بقا در فضایی که حقیقت تاب‌آوردنی نیست. برخلاف شادی مصنوعی دیکتاتورها که نمایش اطاعت است، طنز مردم گفت‌وگویی است در سایه‌ ترس، شکلی از بقا که گرچه قدرت را سرنگون نمی‌کند اما آن را به سخره می‌گیرد. ...
هیتلر ۲۶ساله، در جبهه شمال فرانسه، در یک وقفه کوتاه میان نبرد، به نزدیک‌ترین شهر می‌رود تا کتابی بخرد. او در آن زمان، اوقات فراغتش را چگونه می‌گذراند؟ با خواندن کتابی محبوب از ماکس آزبرن درباره تاریخ معماری برلین... اولین وسیله خانگی‌اش یک قفسه چوبی کتاب بود -که خیلی زود پر شد از رمان‌های جنایی ارزان، تاریخ‌های نظامی، خاطرات، آثار مونتسکیو، روسو و کانت، فیلسوفان یهودستیز، ملی‌گرایان و نظریه‌پردازان توطئه ...
در طبقه متوسط، زندگی عاطفی افراد تحت تأثیر منطق بازار و بده‌بستان شکل می‌گیرد، و سرمایه‌گذاری عاطفی به یکی از ابزارهای هدایت فرد در مسیر موفقیت و خودسازی تبدیل می‌شود... تکنیک‌های روانشناسی، برخلاف ادعای آزادی‌بخشی، در بسیاری از موارد، افراد را در قالب‌های رفتاری، احساسی و شناختی خاصی جای می‌دهند که با منطق بازار، رقابت، و نظم سازمانی سرمایه‌دارانه سازگار است ...