روزگار برزخی آقای تالستوی و بانو | الف
هشتاد و دو ساله بود، در اوج شهرت، ثروت و محبوبیت؛ شهرت و محبوبیتی که قدرتی ویژه برایش به ارمغان آورده بود، چنان که میگفتند آن سرزمین دو فرمانروا دارد، و اگر تزار ردای سلطنت را به ارث برده بود، تالستوی سلطه بر قلوب مردمان روسیه را خود به چنگ آورده بود. با آثاری که نوشت و روشی که در نیمه دوم عمر در پیش گرفت و نشست و برخاست با مردمان فرو دست جامعه در جایگاه یک رهبر و قدیس نشسته بود. با وجود اینکه گاه در مسائل سیاسی دخالت میکرد اما دولت تزار رندانه از هزینههای دستگیری یا تبعید او پرهیز میکرد.
شهرت و محبوبیت تالستوی، مرزهای کشورش را در نوردیده در سراسر جهان پیچیده بود، او نه فقط یک نویسنده بزرگ که اندیشمند و مصلحی محسوب میشد که زندگی و شمایل کاریزماتیکش برای او اعتباری غیرقابل تصور به همراه آورده بود. چنانکه مهاتما گاندی معترف بود، شیوه مبارزه بدون خشونتش را از او، اندیشه و آثارش الهام گرفته و همواره بر این تاثیر پذیری تاکید میکرد. تالستوی به برابری انسانها عقیده داشت اما نه به سبک طرفداران نظریه اشتراکی کمونیستی که خاستگاهش آلمان بود.
به همین دلیل بود که لنین در هراس از محبوبیت بیش از حد تالستوی و نظریه روسی او برای برابری جامعه انسانی به یارانش سپرد تا میتوانند کتابها و آثار او را از میان مردم جمع آوری کرده و به شکلی نه چندان عیان سعی در محو کردن او بر آیند. این در حالی بود که خود لنین در هنگام جنگ برای تقویت روحیه میهن پرستی دست به دامن تالستوی و آثار وطن پرستانه اش شد و توصیه کرد بخشهایی از جنگ و صلح را به شکلی گسترده در میان مردم منتشر و توزیع کردند. اما سیاست همواره در برابر هنر بازنده بوده و سیاست مردان نیز در برابر هنرمندان؛ آثار تالستوی هنوز که هنوز است خوانده میشوند و درحالی که نوشتههای لنین رغبتی برای خواندن بر نمیانگیزند!
اما آخرین پرده زندگی مردی اینچنین موفق که همگان به زندگی او رشک میبردند به شکلی باورنکردنی تراژیک از کار درآمد. هشتاد و دو ساله بود، در اوج شهرت، ثروت و محبوبیت؛ در بامدادی سرد بی آنکه همسرش را خبردار کند خانه را ترک کرد، چونان زندانیای که از قفس گریخته باشد و در زمانی که مسیر خانه تا ایستگاه قطار را طی میکرد در هراس سر رسیدن زندانبانش بود!
چمدانهایش را یکی از دخترانش پنهانی برای او بسته بود و پزشک شخصی اش نیز درشکه او را همراهی میکرد و تا قطار حرکت نکرد خیالش از سر رسیدن همسرش و بازگشت به خانه راحت نشد. این چنین سفر ده روزه او که با مرگش به پایان رسید آغاز شد. همراه بردن پزشک شخصیای مانع از آن نشد که بیماری به سراغش بیاید.
همسرش وقتی خبر دار شد تالستوی خانه را ترک کرده، قصد آن کرد که به زندگی اش پایان دهد، اما دیگران او را که میخواست خود را در رودخانه غرق کند، نجات دادند. چند روز بعد تالستوی با بدنی رنجور از بیماری در ایستگاه آستوپووا از پا افتاد، در همان ایستگاه محلی برای بستری کردنش فراهم ساختند. نیاز به آوردن طبیب نبود، خود طبیبی به همراه داشت که میدانست فاصله چندانی با مرگ ندارد. خبر ترک خانه و بیماری تالستوی در سراسر روسیه و سپس آنسوی مرزها پیچید سوای خبرنگاران خیل طرفداران تالستوی نیز برای وداع با او آنجا آمدند.
زمانی که همسر تالستوی از راه رسید، شوهرش در چند قدمی مرگ بود. انبوهی از خبرنگاران جمع شده بودند. شاگردان تالستوی اجازه آن را ندادند که همسرش او را ملاقات کند، مبادا خاطر پیرمرد افسانهای مکدر شود. هنگام مرگ او همسرش غمزده در بیرون ایستگاه در بین خبرنگارانی که دراحوال او کنجکاوی میکردند، عکس میانداختند و فیلم میگرفتند؛ با اندوه زیاد سرگردان این سو و آن سو میرفت تا اینکه تالستوی درگذشت و او تازه اجازه وداع با شوهرش را پیدا کرد.
براستی تالستوی از که و برای رسیدن به چه میگریخت؟ واقعیت رابطه همسرش سونیا که قریب به نیم قرن با او زندگی کرد، چه بود؟ دختری زیبا از خانوادهای اصیل که خود را وقف تالستوی کرده بود سیزده بار برای او فرزند به دنیا آورد (که چهار تا از آنها درگذشتند). هنگام نوشتن «جنگ و صلح» همانند یک منشی در خدمت همسرش بود، قریب هفت بار اصلاحات پایان ناپذیر و ناخوانای تالستوی را اعمال کرده و 3000 صفحه متن جنگ و صلح را پاکنویس کرد (خط بد تولستوی که صدای ناشر را نیز در آورده بود توسط هیچکس جز همسرش به درستی خوانده نمیشد). بی شک او نقش سازندهای در آفریده شدن شاهکارهایی چون آناکارنینا و جنگ و صلح داشته است. اما چنین نقشی با چنان سرانجامی چندان متناسب به نظر نمیرسید.
روایت است هنگامی که همسر تالستوی به شکلی اتفاقی یادداشتهای دوران جوانی تالستوی را پیدا کرد و شرح عیاشیهای او را که به شکلی صریح در آن نوشته شده بود خواند، بسیار از همسرش سرخورده شد و این مسئله روابط آنها را تیره ساخت. اما این ماجرا به سالها قبل برمیگشت و میزان سرخوردگی سونیا هر چقدر هم که بود در گذر زمان و روابط بسیار نزدیکی که در دورههای بعد داشتند، رنگ میباخت. اما راز جاذبه و دافعه میان آنها چه بود؟
کتاب «عشق و نفرت» [Love and hatred : the troubled marriage of Leo and Sonya Tolstoy] اثر ویلیام ال شایرر [William L. Shirer] که با ترجمه گیتی خوش دل به همت نشر هرمس به بازار آمده اثری است به رازگشایی از این فصل مهم از زندگی تالستوی میپردازد. با وجود اینکه در خیل کتابهایی که درباره تالستوی نوشته شده است، همواره بخشی نیز بدین ماجرا اختصاص یافته، اما به ندرت کتابی بوده که با تمرکز روی این بعد از زندگی تالستوی توانسته باشد از راز این رابطه متلاطم و پیچیده پرده بردارد.
ویلیام ال شایرر به عنوان زندگی نامه نویس و محقق تاریخی، نامی آشنا در جهان و همچنین در ایران است، او نوشتن معروف ترین کتاب درباره زندگی هیتلر و روی کار آمدن نازیسم را با عنوان «ظهور و سقوط رایش سوم» در کارنامه دارد.
شاید کتاب حاضر به شهرت و مضمون آن به فراگیری «ظهور و سقوط رایش سوم» نباشد، اما ویلیام ال شایرر قدرت خود را در بررسی و تحلیل شخصیتهایی بر آمده از تاریخ با کنار هم گذاشتن منابع و اسناد گوناگون به رخ میکشد. این کتاب در سه بخش به زندگی پر از افت و خیز لئو تالستوی و همسرش «سونیا» و رابطه عاشقانه اما متلاطم و آمیخته به کینه و نفرتهای آنی و زودگذر روایت میکند. در بخش اول اتفاقات و رویدادهای بین سالهای ۱۸۲۸تا ۱۸۷۹، در بخش دوم سالهای ۱۸۷۹تا ۱۹۱۰ و بخش سوم آخرین سال زندگی مشترک آنها، ۱۹۱۰ آورده شده است.
ویلیام ال شایرر کوشیده در این کتاب بدین سوال پاسخ دهد که چرا زندگی طولانی و پربار تالستوی، باوجود تمول و همسری فرهیخته و مستعد که دردمندانه او را دوست داشت، بشکلی تلخ و مصیبت بار دور از هم و با شایعات بسیار پایان یافت.
تالستوی در سال ۱۸۶۲ با سونیا ازدواج کرد او دختری هجده ساله با تباری آلمانی و از خانوادهای اصیل بود. سونیا به عنوان یک زن در زمان خود، بسیار فرهیخته محسوب میشد. به همین خاطر میتوانست تاثیری سازنده در زندگی و کار تالستوی داشته باشد و داشت. او نیز همانند شوهر نامدارش در سالهایی طولانی از زندگی خود یادداشتهای روزانه مینوشت. نوشتههایی که به دلیل خصوصی بودن، بسیار نیز صریح هستند. این مسئله هم در مورد او و به خصوص در مورد تالستوی صدق میکند. تا آنجا تالستوی در نامههایی به دوست نزدیکش از این بابت ابراز نگرانی میکند. ویلیام ال شایرر دفترچههایی حاوی یادداشتهای خصوصی تالستوی و همسرش را مبنای تدوین این کتاب قرار گرفته است.
اما در کنار آن از نامههایی که آنها به دوستان و آشنایانشان نوشته اند، خاطرات و نوشتههای دیگران، اسناد برجای مانده از آن دوران و منابع گوناگون دیگر غافل نمانده است. بنابراین کتابی که او نوشته است، به شکلی عمیق به زندگی و رابطهی تالستوی و سونیا پرداخته و روابط میان آنها از منظر جسمی و روحی مورد واکاوی و تحلیل قرار داده است تا از این نوسان میان تلخی و شیرینی و غلطیدن به آغوش عشق و نفرت پرده بردارد.
اما این همه کتاب نیست ویلیام ال شایرر در رهگذر روایت دورههایی که از زندگی تالستوی را برگزیده، نه تنها تصویری دقیق از این نویسنده، اندیشه، روش و منش او در زندگی خصوصی و اجتماعی او ترسیم میکند، بلکه شرحی دقیق از روند و نحوه خلق برخی از آثار تالستوی و مشخصا دو اثر کلیدی او، جنگ و صلح و آنا کارنینا ارائه میکند. بنابر این در عین اینکه نشان میدهد سونیا چه نقش و سهمی در خلق این شاهکارها داشته است. اطلاعات جامعی از روند شکل گیری این آثار و عوامل موثر بر عناصر درون متنی و برون متنی آنها ارائه میکند.
از این منظر «عشق و نفرت» تنها در سطح کنجکاویهای مرسوم در زندگی شخصی نویسنده ها نمیماند و افقی گسترده تر را پیش روی خواننده قرار میدهد. ویلیام ال شایرر در نوشتن این کتاب از سبکی روایی و تحلیلی استفاده کرده که از جذابیت ویژهای برخوردار است. او در عین ارائه تحلیلی عمیق از موضوعی که دستمایه قرار داده به گونهای متن را به خواننده ارائه میکند که جذب پیچ و خم ها و شاخ و برگهای ماجرا شود. او رابطه تالستوی و همسرش را از روزگار و جامعهای که در آن زندگی میکنند منفک نمیکند تا به طور مشخص به کالبد شکافی رابطه خود آنها بپردازد. بلکه او چشم اندازی را پیش روی خواننده میگذارد که در برگیرنده، جغرافیای بومی، تاریخ و فرهنگ، آداب رسوم مذهب و باورهای اجتماعی و سیاسی آن دوران است و رابطه تالستوی و همسرش را در دل این چشم انداز مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد.
بنابراین نه تنها میتواند تصویر ملموس و پذیرفتنی از رابطه پر فراز و نشیب آن دو ارائه کند و دلایل جاذبه و دافعه میان آنها را رازگشایی کند. بلکه در خلال آن خواننده را به درک بهتر یک دوره از تاریخ روسیه و ادبیاتش رهنمون میسازد و انبوهی از اطلاعات ریز و درشت را در اختیار خواننده خود قرار میدهد. به این ترتیب به وضوح میتوان دید که چرا زندگی تالستوی بدین پایه پر تناقض بوده است. اشراف زادهای که از مواهب ثروت بهره میبرد، اما آن را مایه شرمساری میدانست و از میانه عمر به شیوه رعایا لباس میپوشید، نویسندهای که به شهرت رسیده بود و با اینکه گاه از مزایای آن استفاده میکرد، در بیشتر اوقات نمیتوانست با تبعات آن کنار بیاید. زندگی با زنی که دوستش میداشت اما ترجیح میداد از او بگریزد.