به بهانه انتشار نمایشنامه «ارنانی» [Hernani] مانیفست مکتب رمانتیسم | اعتماد

اتفاق آرایی که درباره رمانتیسم وجود دارد این است که در چند قرن اخیر بزرگ‌ترین و با اهمیت‌ترین جنبشی بوده که اندیشه دنیای غرب را تحت تاثیر خود قرار داده است. اغلب جنبش‌ها و تغییرات دیگر بعد از آن نیز به نوعی تحت تاثیر آن بودند. این امر باعث شده، تعاریف متعددی از رمانتیسم توسط افراد متفاوت ارایه شود. این تعاریف به نقل از آیزیا برلین حتی بیشتر از خود آثار رمانتیک هستند. این هرم معکوس باعث می‌شود، تحقیق و بحث‌ها بیشتر از آثار مورد تفسیر قرار گیرد. گویی ذات معرفت‌شناسانه رمانتیک بیش از خود آثار دارای اهمیت است. شاید این امر ماحصل جدال در تمامی جبهه‌ها علیه روشنگری باشد. روشنگری عصر پاسخ‌های منطقی، سازگاری تمام پاسخ‌ها با یکدیگر و حکم‌فرمایی بدون استثنا عقل بود. حال برای مقابله با چنین رویکردی، تقویت حوزه نظری شاید به اندازه تولید آثار هنری با اهمیت باشد. رمانتیسم به نوعی شورش و انقلاب علیه ابژکتیویته روشنگری بود.

ارنانی [Hernani] ویکتور هوگو

رمانتیسم اواخر قرن هجدهم و نوزدهم در ادبیات سپس هنرهای تجسمی، ابتدا در انگلستان و سپس آلمان، فرانسه و سراسر اروپا رشد کرد. رمانتیسم ضد جامعه اشرافی بود. حتی می‌توان ایدئولوژی انقلاب فرانسه و نتیجه‌های آن را ماحصل این طرز تفکر قلمداد کرد و باز از آن به عنوان جنبشی که انقلاب را تحت تاثیر خود قرار داد، نام برد. این جنبش ریشه‌های اگزیستانسیالیسم را پایه گذاشت و مفهوم قهرمان و آرمان شخصی که در عصر روشنگری به فراموشی سپرده شده بود را دوباره زنده کرد. از سویی رویا و تخیل به عنوان عناصر اصلی در آثار رمانتیک جلوه‌های بدیعی از جهان را برای مخاطب خلق می‌کرد که تا پیش از این محو و کم‌رنگ بودند. شور رهایی آثار رمانتیک به مخاطب این اجازه را می‌داد که پا در جهانی دیگر بگذارد و از قید هنجارهای منطقی فراتر رود. شاید به همین دلیل منحصربه‌فرد است که هنوز آثار رمانتیک به راحتی بین مخاطبان پذیرفته می‌شوند.

ویکتور هوگو را اغلب به عنوان بنیانگذار این جنبش معرفی می‌کنند. مقدمه‌های نمایشنامه کرامول و ارنانی نوعی مانیفست مکتب رمانتیسم محسوب می‌شوند. پیش‌تر مقدمه کرامول توسط نشر حکمت منتشر شد و بحث‌هایی نیز درباره آن درگرفت. اکنون نوبت به نمایشنامه ارنانی [Hernani] رسیده که توسط نشر نیماژ و با ترجمه رامتین شهبازی برای علاقه‌مندان ترجمه شده است. هر چند در ترجمه، خبری از مقدمه ارزشمند آن نیست اما این موضوع می‌تواند توفیقی اجباری برای مخاطبان باشد تا همان‌گونه که گفته شد بیش از بررسی مباحث نظری به خود اثر رمانتیک پرداخته شود. نمایشنامه ارنانی داستان قهرمانی به نام ارنانی است که در اسپانیا روزگار می‌گذراند. ارنانی که خود اشراف‌زاده است به دلیل مرگ پدر به دست صدراعظم وقت، ثروت خود را از دست داده و گروهی انقلابی علیه حکومت تشکیل داده است. از این رو گویی می‌توان او را در دسته قلاشان جای داد. همین موضوع خود نکته قابل ملاحظه‌ای است که به قلاشان نگاهی قهرمانانه داده می‌شود. از سویی آرمان‌های ارنانی در داستان خلاف منطق عقلانی است و برخاسته از احساسات و هیجانات شخصی است. آرمان او تابع مسائل شخصی است که خلاف هنجارهای اجتماعی و قوانین منطقی موجود پیش می‌رود. همچنین عشق او به دونا سول، شخصیت زن داستان که قرار است با حاکم والی دیگری ازدواج کند نوعی هنجارشکنی عظیم در دوران روشنگری محسوب می‌شود. دوئل ارنانی در داستان نیز نکته دیگر قابل تامل است. زمانی که عقل معیار و سنجش تمام امور است در داستان شاهد یک دوئل شخصی برای برقراری عدالت و دستیابی به حقیقت هستیم. 

می‌توان اینگونه بیان کرد که نبود مقدمه نه تنها از ارزش نمایشنامه نکاسته بلکه باعث شده است مخاطب به صورت پدیداری با مفاهیم و اصول رمانتیسم مواجه شود. اهمیت دادن به فردیت و احساس هنرمند، عدم تبعیت از قوانین ثابت و پیروی از امیال ذهنی، برتر شمردن عواطف انسانی و مسائل معنوی همچنین نمایش فضاهای خیال‌انگیز و اسرارآمیز و حالت غیرعادی آشفته و گاه جنون‌آمیز انسان‌ها از جمله اصول رمانتیسم است که در نمایشنامه ارنانی به بهترین نحو بین کلمات جاری شده است. البته این نکته نیز قابل توجه است که در نبود مقدمه ویکتور هوگو، مترجم اثر یک مقدمه طولانی درباره اجرای این اثر را در ایران به رشته تحریر درآورده است. این مقدمه به نحوه اجرا همچنین تطبیق اثر با فرهنگ ایران می‌پردازد. بحث ترجمه فرهنگی اثر برای اجرا خود موضوع با اهمیتی است که می‌تواند مورد استفاده مخاطبان تئاتری قرار گیرد. 
نمایشنامه ارنانی با توجه به اهمیتی که در تاریخ ادبیات دارد بیش از آنکه متنی در حوزه تئاتر طبقه‌بندی شود برای علاقه‌مندان تاریخ ادبیات نیز می‌تواند جذاب و خواندنی باشد. ترجمه روان و در عین حال بدیع رامتین شهبازی که متن را به صورت مستقیم از زبان فرانسه به فارسی برگردانده نیز به درک فضای خیال‌انگیز اثر کمک شایانی کرده است. 

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...