روایتی شاعرانه از ویرانی و امید | ایسنا


رمان «اونای آرام» [Quiet flows the una] اثر فاروک شهیچ [Faruk Šehić]، شاعر برجسته بوسنیایی، که جایزه ادبی اتحادیه اروپا را دریافت کرده و با ترجمه پوریا مشهدی‌محمدرضا توسط نشر برج منتشر شده، سهمی مهم و چندلایه در ادبیات جنگ دارد. شِهیچ بیست سال پس از رویدادهایی که «حباب شیشه‌ای» یوگسلاوی و زندگی شخصی‌اش را فروریخت، این کتاب را نوشت؛ زمانی که او دانشجوی دامپزشکی بود و جنگ ناگهان آغاز شد.

خلاصه اونای شهیچ

رمان با یک فریاد آغاز می‌شود: «خاطراتم زشت و کثیف‌ است.» راوی خیلی زود و شاید برای آزمایش تعهد خواننده، اعتراف می‌کند که او کُشته است؛ و نه یک‌بار: «برخی این کار را طور دیگری کردند: آن‌ها از خدا خواستند که کشته شوند، چون پر از زندگی و نیرو بودند و همین چیزی بود که آن‌ها را می‌آزرد – ترس از اینکه با چنین انرژی وحشتناکی زنده بمانند.»
تا پیش از آغاز جنگ در سال ۱۹۹۲، فاروک شِهیچ در زاگرب دامپزشکی می‌خواند. اما او که در آن زمان ۲۲ سال داشت، داوطلبانه به ارتش بوسنی‌وهرزگوین پیوست و فرماندهی یک واحد ۱۳۰ نفره را بر عهده گرفت. پس از جنگ به تحصیل ادبیات پرداخت و به خلق آثار ادبی خود روی آورد. منتقدان ادبی او را رهبر نسل «ازهم‌گسیخته»ی نویسندگان متولد دهه ۱۹۷۰ در یوگسلاوی سابق می‌دانند و کتاب‌هایش در سراسر منطقه به جایگاهی کالت‌گونه نزد خوانندگان رسیده‌اند. رمان نخستش، «اونای آرام» (۲۰۱۱) جایزه «مِشا سلیمویچ» را به‌عنوان بهترین رمان منطقه دریافت کرد و در سال ۲۰۱۳ نیز برنده جایزه ادبی اتحادیه اروپا شد. شهیچ اکنون در سارایوو زندگی می‌کند و به‌عنوان روزنامه‌نگار فعالیت دارد.

شهیچ سه سال در یک واحد داوطلبانه نظامی خدمت کرد و شاهد جنایات هر دو طرف بود؛ صحنه‌هایی که در رمان با ایجاز شاعرانه ترسیم شده‌اند. این رویدادها، بدون آنکه بر متن سلطه یابند، در سایه حرکت داستان باقی می‌مانند تا هدفِ اصلیِ آن آشکار شود: بازسازیِ تخیلی و پاسداشت هر آنچه در زندگی راوی، حتی پس از آلوده‌شدن به جنگ، همچنان دوست‌داشتنی است.

برای تبدیل‌شدن به یک «مسافر زمان» و بازگشت به «عصر گم‌شده و فرورفته»ی دوران پیش از جنگ، یک فَکیِر هندی در یک نمایش محلی او را هیپنوتیزم می‌کند. به گذشته‌ای قدم می‌گذاریم که همچون یک قلمرو ناباکوفی بزرگ‌نمایی شده است؛ فصل‌های «ماهی‌گرفتن» در رودخانه «اونا»، دیدار ذهنی با پدربزرگ‌ و مادربزرگ درگذشته در خانه کنار رود، جایی‌که هر شی حامل معناست و با آگاهی ما از آنچه در راه است، آغشته به اندوه. ساختار ناپایدار و خلق‌و‌خویانه کتاب، بازتاب ذهن راوی است؛ همان‌طور که زبان سرزنده و پر از اختراع و درهم‌آمیختگی آزاد زمان‌ها چنین است. هر عنوان فصل به یک تأمل موضوعی منتهی می‌شود؛ در فصل «ساحل رود در زمستان»، خانه «کاملاً با آب در هماهنگی است»، ظرفی برای ماجراجویی‌های شبانه ذهن. در فلاش‌بک‌های جنگی، او در شهر بمباران‌شده کنار رود به پیاده‌روی‌های شبانه می‌رود.

شهیچ به‌روشنی بیان می‌کند که این جنگ، جنگی بر سر تصرف سرزمین بود، نه آن‌گونه که رسانه‌های خارجی القا کردند، یک جنگ مذهبی-قومیتی. او که همیشه شاعر است، صادقانه میراث روان‌پریشانه جنگ را خلاصه می‌کند: «من توان این را دارم که برای دیگران هم احساس شرم کنم»؛ «یادگرفتن نفرت سخت نیست، فقط کافی است بدنت را دنبال کنی که با غرایزش تو را وادار می‌کند برای زنده‌ماندن هر کاری لازم است انجام دهی.» در فصلی به نام «تروماسنج»، تروما را می‌توان این‌طور سنجید: «به میزان حالِ جابه‌جا شده توسط بدن‌های ما». در رویای رودخانه‌ای دیگر، «چهره‌های خندان همرزمان مرده در ردیف‌های طولانی در کف رود قرار گرفته‌اند.» لحظات اوج به‌صورت حرکت آهسته روایت می‌شوند، همان‌طور که او به بُعدی از نماد ناب شیرجه می‌زند: یک شمایل قلب‌شکل در شهر زمان صلح می‌تواند تجسم شکنندگی جمعی پیش از جنگ باشد.

هولناک‌ترین فلاش‌ها به این آب‌های آرام نفوذ می‌کنند: زن صربِ گونه‌سرخ که واحد شهیچ به‌سادگی او را هدف قرار می‌دهد؛ همرزم بوسنیایی که بعدتر توسط شبه‌نظامیان صرب اخته می‌شود؛ منظره خانه کودکی‌اش که سوخته و شهر زادگاهش که به «جشنی از ویرانی» بدل شده است. در صحنه‌ای عمیقاً غم‌انگیز، راوی و دو دوستش پایان جنگ را این‌گونه جشن می‌گیرند: رفتن به زیرزمینی که به‌تازگی محل شکنجه بوده، مست‌کردن و بریدن خود با تکه‌های شیشه شکسته.

با وجود اشاره عنوان به حماسه شوروی «دُن آرام» اثر میخائیل شولوخف (برنده نوبل ادبیات 1965) و طنین رودخانه‌ای یک رمان بزرگ یوگسلاوی میانه قرن بیستم، «پلی بر رودخانه درینا» نوشته ایوو آندریچ (برنده نوبل ادبیات 1961)، شدت فشرده و هیپنوتیکِ شهیچ بیش از همه به رمان جنگ ویتنامِ تیم اوبراین «چیزهایی که حمل می‌کردند» نزدیک است؛ «اونای آرام» همان داغِ سوزان را بر ذهن خواننده می‌گذارد.

«اونا»ی ذهن همچنان با گنجینه‌های پنهانش جاری است؛ گنجینه‌هایی که از تاریکی نجات یافته و می‌درخشند. شهیچ با کاوش در جنگ و صلح، معصومیت و اندوه، تأملی فروتنانه درباره معمایی اگزیستانسیال خلق کرده است؛ معمایی که نه‌فقط در قلب تروماهای جمعی و فردی، بلکه در تجربه‌های عادی انسانی نیز مرکزی است: چگونه می‌توان در جهانی که به شیوه‌های غیرقابل تصور به روح انسان حمله می‌کند، درونِ خود را یکپارچه نگه داشت؟

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...