این کتاب، عملاً ادامه‌ کتاب «حاج آخوند» است که دو‌ سه سال پیش توسط نویسنده عرضه شد. خاطراتی از ملای مارون (مهاجران اراک، زادگاه نویسنده) که با علم و عمل خود، چراغی فراروی مردمان آن سامان بوده است.

شیخ بی خانقاه سید عطاءالله مهاجرانی
کتاب «شیخ بی‌خانقاه» و کتاب سلف (حاج آخوند) شبیه کتاب «فضیلت‌های فراموش شده» است که در شرح‌حال حاج آخوند ملاعباس تربتی توسط فرزندش، خطیب مشهور رادیوی پیش ‌از انقلاب (مرحوم حسینعلی راشد) نوشته شد و در سال ۶۹ توسط مؤسسه اطلاعات با مقدمه جلال رفیع انتشار یافت و بعید نیست آقای مهاجرانی در دوره همکاری با روزنامه اطلاعات به صرافت نگارش این کتاب افتاده‌ باشد.

متأسفانه پس از انقلاب، سیره آخوندی تقریبا از بین رفت و روحانیت که رسانه جمعی را در اختیار خود می‌دید، هدایت توده را جایگزین ارتباطات فردی ساخت و از برکات وقت‌گذاری نفر به نفر غافل ماند. یک روحانی مردم‌دار و خدمتگزار که عمدتاً در قالب امام جماعت مسجد، در اکثر شئون زیستی اهالی محله خود حاضر و حیات‌بخش بود: من احیا نفساً فکانّما اَحیا الناس جمیعا.

خواندن چنین حکایاتی از روحانیت اصیل، عمیق، اخلاقی، مسئول، مهربان و دلسوز یادآور کسانی است که به قول قرآن، با روش غیر لسانی، دعوت‌گر به دین بوده‌اند و جلوه‌های مغفول و بلکه اساسی دین و دین‌داران را باز‌ می‌شناساند. ما عمدتاً یادمان می‌رود که دین در ۳ وجه معارف، اخلاق و احکام، تجلی می‌یابد و اصرار بلاوجه بر بُعد سوم و اولویت دادن به آن، عاری ساختن دین از حقیقت خود است؛ در حالی‌که روحانیونی از جنس حاج‌آخوندها با تواضع و همنشینی با عوام‌الناس، قلوب را متوجه دین می‌سازند.

آقای دعایی، مدیر دوست‌داشتنی و کم‌نظیر مؤسسه اطلاعات از حدود سه چهار سال پیش و در زمان وزارت آقای جنتی و معاونت آقای صالحی، پیگیر اخذ مجوز کتاب حاج آخوند بود. حتی به من که مسئولیت دیگری در وزارتخانه داشتم نیز گفتند. سال‌ها بود که بنا به پاره‌ای ملاحظات، مجوزی به آقای مهاجرانی داده نشده بود ‌و ظاهراً بر همین سیاق، پاسخ اولیه بخش مربوط، استمرار آن سیاست بود. پیگیری‌های آقای دعایی سبب شد این طلسم با درایت آقایان جنتی و صالحی بشکند و آن کتاب ارزشمند، به چند چاپ برسد.

طبعا کتاب اول (حاج آخوند) نکات جذاب‌تری دارد و این کتاب به نحوی سرریز کتاب قبلی به‌شمار می‌آید اما با این وجود، حکایات خواندنی و تأمل‌برانگیزی دارد. نویسنده به فراست در مقدمه کتاب تصریح کرده‌است که به اصل داستان، با خامه و خیال خود چیزهایی را (بگیر بسیار) افزوده‌ و پیشاپیش خواننده معترض یا بهانه‌جو را خلع سلاح کرده است.

[کتاب «شیخ بی خانقاه» به قلم سید عطاءالله مهاجرانی در 282 صفحه توسط انتشارات امید ایرانیان منتشر شده است.]

................ هر روز با کتاب ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...