پارسا زمانی | انصاف نیوز


شکل گیری جنبش‌های فمینسیتی و مطالبات برابری طلبانه در صد سال اخیر، واکنش‌های متفاوتی را از سوی نهادهای مختلف جامعه برانگیخته و تغییراتی را هم در ساحت باورها و هم در ساحت کنش‌های اجتماعی به وجود آورده است. این مساله در جوامع اسلامی هم واکنش‌هایی را به‌دنبال داشته؛ از مخالفت اصولی با باورهای برابری طلبانه و فمینیستی تا ارایه‌ی خوانش‌هایی از قرآن که حتی این کتاب را موافق با برابری جنسیتی به مفهوم مدرن خود می‌دانند. همزمان با این مجموعه از مواجهه‌های متفاوت، در چندسال اخیر مسائل حقوق زنان هم همواره چالش‌برانگیز بوده به نوعی که حتی اعتراض‌هایی از سوی گروه‌های مختلف جامعه نسبت به این مسائل شکل گرفته است؛ برای مثال واکنش‌های اعتراضی در برابر پدیده‌ی حجاب اجباری که بعد از انقلاب همواره محل بحث بوده تا واکنش گروه‌های موسوم به ارزشی در اعتراض به وضعی که بدحجابی یا بی حجابی خوانده شده است. «حاشیه‌های فمینیستی قرآن» [Feminist edges of the Qur'an] عنوان کتابی است که به تازگی توسط نشر کرگدن به چاپ رسیده است. عایشه هدایت‌الله [Aysha Hidayatullah] در این کتاب تفسیرهای فمینیستی از قرآن را مورد بررسی قرار می‌دهد و با رویکردی انتقادی با آن‌ها مواجه می‌شود. با «دکتر مهرداد عباسی» دبیر مجموعه اسلام‌پژوهی «نشر کرگدن» در این باره گفت‌وگو کرده‌ایم:

حاشیه‌های فمینیستی قرآن» [Feminist edges of the Qur'an] نوشته‌ی عایشه هدایت‌الله [Aysha Hidayatullah]

کتاب «حاشیه‌های فمینیستی قرآن» از چه خصوصیتی برخوردار بود که نشر کرگدن به ترجمه‌ی این کتاب اهتمام ورزید؟

کتاب «حاشیه‌های فمینیستی قرآن»، نوشته‌ی عایشه هدایت‌اللّه، پنجمین شماره از مجموعه‌ی «اسلام‌پژوهی» است که حدود سه سال پیش به لطف مدیر نشر کرگدن، دکتر حسین شیخ‌رضایی، و همراهی و همدلی برخی دوستان دیگر شکل گرفت که تا کنون پنج شماره از این مجموعه منتشر شده است و شماره‌های بعدی هم به‌تدریج منتشر خواهند شد. چنان‌که پیش‌تر در معرفی این مجموعه نوشته‌ام و گفته‌ام، هدف مجموعه‌ی اسلام‌پژوهی معرفی و انتشار آثار آکادمیک است که به‌نحوی نظام‌مند به پژوهش در میراث مکتوب اسلام پرداخته‌اند و به شناخت هر چه دقیق‌تر و عمیق‌تر ما از متون و منابع اسلامی کمک می‌کنند.

کتاب «حاشیه‌های فمینیستی قرآن» هم از نظر من حائز چنین ویژگی‌هایی است. این کتاب در اصل رساله‌ی دکتری نویسنده بوده که در دانشگاه کالیفرنیا در سانتا باربارا دفاع شده و در سال ۲۰۱۴ در انتشارات دانشگاه آکسفورد به چاپ رسیده است. به‌لحاظ معیارهای ظاهری، این کتاب رساله‌ای دانشگاهی است و طبیعتاً با رعایت استانداردهای پژوهشی و زیر نظر استادان این رشته و در فضایی آکادمیک تدوین یافته و ناشر آن هم یکی از انتشاراتی‌های معتبر دانشگاهی در سطح بین‌المللی است. به‌لحاظ محتوایی هم باید گفت که نویسنده به یکی از موضوعات مناقشه‌انگیز دهه‌های اخیر در جهان اسلام یعنی مسئله‌ی زن و نگاه متون و منابع اسلامی به جایگاه و حقوق زنان پرداخته است.

آقای عباسی در توضیح وجه تمایز این کتاب می‌گوید: «او در این کتاب آرای مهم‌ترین و شناخته‌شده‌ترین پژوهش‌گرانی را که در این باره اظهارنظر کرده‌اند مطرح کرده و گزارش و توصیفی موجز و گویا از آرا و افکار این نویسندگان و تلاش‌های آنان در راستای آنچه «تفسیر فمینیستی قرآن» خوانده می‌شود به دست داده است.

در این کتاب همچنین تحلیل و دسته‌بندی مفیدی از مبانی و روش‌های تفسیری این «مفسران فمینیستی» انجام شده و مهم‌تر از همه اینکه عایشه هدایت‌اللّه بخش قابل‌توجهی از کتاب را به نقد روش‌شناختی تفاسیر این نویسندگان اختصاص داده است و این نکته‌ی اخیر شاید وجه تمایز و امتیاز اصلی این کتاب از دیگر آثار مشابه باشد».

 چه تمایزی بین خوانش این کتاب و این نویسنده از قرآن، با فمینست‌های مسلمان دیگری که به قرآن پژوهی اهتمام داشته‌اند وجود دارد؟ (فمینیست‌های مسلمانی مثل اسما بارلاس یا…) آیا کتاب رویکردی ساختارشکنانه دارد یا حامل وجه دیگری است؟

کتاب «حاشیه‌های فمینیستی قرآن» را باید پژوهشی از مرتبه‌ی دوم در حوزه‌ی تفسیر فمینیستی قرآن دانست. به این معنا که نویسنده بیش از اینکه بخواهد، در مقام مفسر، دیدگاه خود را درباره‌ی موضوعات و مسئله‌های جاری زنان مطرح کند و برداشت خود از این یا آن آیه‌ی قرآن را بگوید، در پی این است که رویکردها و دیدگاه‌های مفسران را در آثارشان توصیف و تحلیل کند و احیاناً به دسته‌بندی و ارزیابی آنها بپردازد و نشان دهد که هر یک از آنها بر اساس کدام روش‌ها و کدام منابع و مبانی فکری و احیاناً تحت تأثیر کدام عامل فردی یا اجتماعی به چنین دیدگاهی رسیده است.

دکتر عباسی در توضیح رویکرد نویسنده‌ی کتاب و نگاهی که وی به نظریه پردازان مسلمان فمینیست اشاره شده دارد می‌گوید: «عایشه هدایت‌اللّه در کتابش به سراغ شش نویسنده و محقق دانشگاهی رفته است که بیشتر آنها علاوه بر اینکه شخصیت علمی و دانشگاهی‌اند، به‌نوعی فعال اجتماعی در حوزه‌ی حقوق زنان هم محسوب می‌شوند. نام‌های این شش تن از این قرار است: رفعت حسن، عزیزه هبری، آمنه ودود، اسما بارلاس، سعدیه شیخ و کیشا علی. این بانوان نویسنده، که همگی در قید حیات‌اند و کوچک‌ترین آنها حدوداً پنجاه‌ساله و بزرگ‌ترین‌شان حدوداً هشتادساله است، به‌لحاظ خاستگاه و پیشینه‌ی آموزشی، زبانی و فرهنگی با یکدیگر متفاوت‌اند، مثلاً یکی خاستگاه عربی دارد، دیگری از شبه‌قاره‌ی هندوپاکستان است و یکی هم در خانواده‌ای مسیحی در ایالات متحده به دنیا آمده است و طبعاً ذهن و زبان آنها با هم فاصله‌ی بسیار دارد. اما آنچه اینها را از آغاز قرن حاضر به این سو در یک مقوله و دسته قرار می‌دهد و موجب شده که هدایت‌اللّه آن‌ها را در قالب یک مجموعه در کنار هم بررسی کند این است که تقریباً همگی در فضای آکادمیک امریکای شمالی فعالیت دارند و از طریق نگارش مقاله، کتاب و ارائه‌ی سمینار و کنفرانس و تدریس و تربیت دانشجو به کار علمی به زبان انگلیسی مشغول‌اند و البته دغدغه‌ی اصلی همه‌ی آنها پرداختن به نیازها و مسئله‌های زن مسلمان در دنیای معاصر است».

او ادامه می‌دهد: «به یک معنا، می‌توان رویکرد آنها را به این مسئله مشابه رویکرد طیف موسوم به «روشنفکری دینی» در ایران دانست. یعنی معتقدند که باید با نگاهی نواندیشانه و اصلاح‌گرایانه به سراغ متون و منابع اسلامی رفت و از طریق بازخوانی قرآن به‌عنوان متن مقدس محوری و مورد قبول طیف‌های گوناگون مسلمانان به ایده‌ها و اندیشه‌هایی نو و امروزی درباره‌ی زن در دنیای جدید رسید.

در واقع، تلاش این نویسندگان و فعالان اجتماعی ـ که همگی از آشنایی کافی با متون و منابع سنتی اسلامی و از تسلط لازم بر متون و پژوهش‌های جدید برخوردارند ـ این است که از طریق مبارزه با مردسالاری نهادینه‌شده در جوامع اسلامی، حقوق زنان مسلمان را استیفا کنند و آنان را به جایگاه حقیقی‌شان که در متن قرآن و «اسلام صحیح» تجلی یافته است برسانند.

نویسنده‌ی ما در این کتاب، ضمن توجه به این تلاش‌ها و ارج‌گذاشتن به پژوهش‌های این نویسندگان نسل پیش از خود، به نقد رویکردهای آنان پرداخته است. بنابراین، اگر منظور شما از ساختارشکنی این است که نویسنده بر خلاف این جریان شنا کرده و ایده‌ای را به میان آورده که دست‌کم در برخی نتایج این شش نویسنده ایجاد تردید می‌کند، پاسخ سؤال‌تان مثبت است».

مهرداد عباسی درباره‌ی مواجهه‌ی هدایت‌الله در برابر آرای فمینیستی مفسران مسلمان که بر بدیهی بودن اصل برابری جنسیتی تکیه می‌کنند، از بازبینی و اصلاح نظرگاه این نویسنده بعد از تردید در مخالفت قرآن با نگاه تبعیض‌آمیز جنسیتی می‌گوید و توضیح می‌دهد: «هدایت‌اللّه ماجرای تحول فکری‌اش را پس از نگارش رساله‌ی دکتری‌اش و سپس تبدیل آن به کتاب به‌تفصیل در پیش‌گفتار کتاب گزارش کرده است. هدایت‌اللّه در رساله‌اش نشان می‌دهد که گروهی از نویسندگان و محققان در دهه‌های اخیر آثاری تولید کرده‌اند که در مجموع، از پیدایی حوزه‌ای جدید و منسجم ذیل عنوان «تفسیر فمینیستی قرآن» خبر می‌دهد. اما در فرآیند تکمیل رساله و تبدیل آن به کتاب این پرسش و تردید در او ایجاد می‌شود که آیا متن قرآن واقعاً به‌طورکامل مخالف نگاه تبعیض‌آمیز جنسیتی ـ به معنای مدرن و امروزی ـ است و آیا خوانش‌های موجودِ این طلایه‌داران تفسیر فمینیستی از قرآن در برخی موضوع‌ها و مسئله‌ها تکلف‌آمیز نیستند و تا چه حد می‌توان به آنها اعتماد کرد؟

به عبارتی می‌توان گفت وضعیت چنین بوده که هدایت‌اللّه رساله‌اش را بر اساس آرای گروهی از فمینیست‌های مسلمان، که نظریه‌شان مبتنی بر بدیهی بودن اصل برابری جنسیتی در قرآن است، سامان داده و حالا پس از مدتی که رساله‌اش به پایان رسیده و می‌خواهد آن را تکمیل و برای تبدیل به کتاب آماده کند در بدیهی بودن این اصل در قرآن تردید کرده و این تردید بنیان و ساختار کتابش را در هم ریخته و او را به فکر فرو برده است».

عباسی ادامه می‌دهد: «هدایت‌اللّه از یک‌سو به ارزش تلاش‌های نویسندگان و محققان فمینیست مسلمان آگاه است و دانسته‌های خود را تا حد زیادی مرهون و مدیون آثار آنان می‌داند و نمی‌خواهد به آنها بی‌توجهی کند، و از دیگرسو قصد ندارد، هم‌چون برخی نویسندگان این گروه، به‌نحوی تکلف‌آمیز برداشت‌هایی شخصی را به متن قرآن تحمیل کند. در نهایت، متأثر از آثار کسانی چون رجا رونی، محقق مراکشی، به این نتیجه می‌رسد که شاید فمینیسم اسلامی به بن‌بستی نظری رسیده است و حالا در اوایل قرن بیست‌ویکم جای آن است که به‌نحوی صادقانه با متن مقدس مواجه شویم و از تحمیل معانی برابری‌طلبانه به قرآن اجتناب کنیم. به‌گفته‌ی او، تنها از طریق همین صداقت علمی است که می‌توان به آینده‌ی تفاسیر فمینیستی امیدوار بود و باید این راه تا پایان پیش رفت و دید که به چه نتایجی می‌انجامد.

در همین راستاست که او با پیش‌فرض‌های مسلم‌انگاشته‌شده‌ی برخی از مفسران فمینیستی قرآن زاویه پیدا می‌کند و به نقد آنها می‌پردازد. طبعاً او در مسیر نگارش این کتاب، به‌ویژه آنچه در فصل سوم آورده، با دشواری‌های زیادی مواجه بوده و در واقع به نقد مطالبی پرداخته که مدت زیادی آنها را درست می‌دانسته و محترم می‌شمرده است».

مهرداد عباسی

هدایت‌الله نقدها و ایده‌های خود را در کتاب چگونه و در چه قالب وساختاری تصویر کرده است؟

بدنه‌ی اصلی این کتاب شامل سه فصل کلی است و هر فصل سه بخش را در بر می‌گیرد. فصل اول (بخش ۱ تا ۳) بیشتر شامل بحث‌های مقدماتی و مبنایی و بیان مفاهیم اساسی در تفسیرهای فمینیستی است. فصل دوم (بخش ۴ تا ۶) به بیان سه رویکرد یا روش کلی در تفسیر فمینیستی قرآن می‌پردازد و خوانش این شش مفسر را ذیل آیات و موضوعات خاص قرآنی مرتبط با زنان شرح می‌دهد. اما فصل سوم (بخش ۷ تا ۹)، که به‌نوعی قسمت قابل‌توجه و مهم‌تر کتاب است، رویکردی انتقادی دارد. او در بخش هفتم با عنوان «نتایج اولیه» با وام‌گیری از آرای کیشا علی، رجا رونی و دیگران دیدگاه‌های مفسران فمینیستی درباره‌ی مفاهیمی چون برابری و عدالت جنسیتی را نقد می‌کند و استفاده‌ی آنان از روش بافت‌مندسازی تاریخی ذیل برخی آیات را نابجا و نادرست می‌داند.

به نظر او، این مفسران از روش بافت‌مندسازی تاریخی به‌صورت گزینشی استفاده می‌کنند، یعنی هر جا آیات قرآن در ظاهر تقویت‌کننده‌ی ایده‌ی برابری‌طلبی است بر آن تأکید می‌کنند و هر جا که با این ایده متناقض است و به بن‌بست معناشناختی می‌رسد بافت‌مندسازی را پیش می‌کشند و به تاریخ‌مندی آیات قرآن توجه می‌دهند. به‌گفته‌ی هدایت‌اللّه، چنین رویکردی از نظر روش‌شناختی نامنسجم و مبهم است.

در بخش هشتم با عنوان «بازنگری انتقادی»، نویسنده می‌کوشد نشان دهد که انعطاف‌ناپذیری روش‌شناختی در اغلب تفاسیر فمینیستی مانع تردید در برخی پیش‌فرض‌های بنیادی آن شده و به بازنگری انتقادی در این پیش‌فرض‌ها می‌پردازد و به این اعتراف دشوار می‌رسد که مفهوم‌سازی برابری جنسیتی از جهت تاریخی به ما اختصاص دارد و شاید با متن قرآن ناسازگار باشد.

در بخش نهم و پایانی با عنوان «مواجهه با حاشیه‌های فمینیستی» نویسنده در پی نتیجه‌گیری و ارائه‌ی راه‌حلی برای خروج از بن‌بستی است که ادعا می‌کند فمینیسم اسلامی با آن مواجه شده است.

او در صفحات پایانی کتاب از «عدم قطعیت ریشه‌ای» سخن می‌گوید و این پرسش را مطرح می‌کند که اگر قطعیت ما درباره‌ی عدالت برای زنان در قرآن با تردید مواجه شود، دیگر چه چیزی برای ما، به عنوان خوانندگان مسلمان مؤمن، باقی می‌ماند و چگونه می‌توانیم ادامه دهیم؟

هدایت‌الله در پاسخ به این پرسش اساسی می‌گوید خودم در سال‌های گذشته از تردید در این قطعیت می‌ترسیدم زیرا مرا به پرتگاهی سوق می‌داد که منجر به پایان ایمان و زندگی‌ام به‌عنوان یک فمینیست مسلمان می‌شد. اما پس از مدتی اکنون این پرتگاهِ عدم قطعیت را مکانی برای زندگی و نه مرگ می‌بینم و معتقدم کار کردن تحت شرایط عدم قطعیت ریشه‌ای می‌تواند به زایش امکانات و احتمالات جدید منتهی شود.

جمع‌بندی هدایت‌اللّه این است که استقبال از این عدم قطعیت محقق را از پاسخ‌های «همه یا هیچ‌کدام» می‌رهاند و روش‌هایی جدید و غیرمنتظره را به روی او می‌گشاید و بدین‌ترتیب خوانش قرآن به شکلی پویا ادامه می‌یابد.

نوع مواجهه‌ی نویسنده با آیاتی که در مساله حقوق زنان چالش برانگیز بوده‌اند (مثل آیه ۳۴ سوره نسا) چگونه است؟

همان‌طورکه در پاسخ به یکی از پرسش‌های قبلی شما عرض کردم، نویسنده اساساً در این کتاب بیشتر به توصیف و تحلیل و احیاناً بیان ناسازگاری‌های روش‌شناختی آرای مفسران فمینیستی پیش از خود ذیل آیات مختلف مرتبط با زنان پرداخته و کمتر در پی ارائه‌ی دیدگاهی تفسیری از جانب خود درباره‌ی مسائل خاص زنان است. ازجمله حجم قابل‌توجهی از صفحات کتاب را به بررسی همین آیه‌ی مناقشه‌انگیز یعنی آیه‌ی ۳۴ نساء اختصاص داده است که در آن از مسئله‌ی «ضرب» زنان به‌دست مردان سخن رفته است.

او در این راستا به تلاش‌های تفسیریِ آمنه ودود و عزیزه هبری از طریق بافت‌مندسازی آیه اشاره می‌کند، همچنین تلاش‌های این دو مفسر در کنار اسما بارلاس را برای ارائه‌ی برداشتی صحیح از این آیه با استفاده از روش درون‌متنی یعنی استفاده از دیگر آیات قرآن توضیح می‌دهد، و دست‌آخر به دیدگاه سعدیه شیخ در بیان معنایی برابری‌طلبانه برای این آیه با استفاده از رویکرد طرح‌واره‌ی توحیدی می‌پردازد. این‌ها به‌نوعی توصیف و تحلیل آرای این مفسران است؛ آنچه سهم اصلی هدایت‌اللّه در فهم و تفسیر این آیه را شکل می‌دهد نقدهای او بر این نوع تفاسیر در فصل سوم کتاب است. به‌گفته‌ی او، بیشتر این مفسران ترجمه‌های دیگری غیر از «زدن» را معادل «ضرب» در این آیه تعیین کرده‌اند یا آن را به زدن خفیف یا نمادین یا بسیار محدود معنا کرده‌اند، اما نتوانسته‌اند واکنش قانع‌کننده‌ای به وجود واژه‌ی ضرب در این آیه نشان دهند و صرفاً خوانش‌هایی تدافعی عرضه کرده‌اند که پاسخ‌گوی کسانی نیست که مصرانه از این آیه برای توجیه خشونت خانگی بهره می‌برند.

تنها در میان این مفسران آمنه ودود است که در نوشته‌های متأخر خود از اصطلاح «نه گفتن» به قرآن استفاده کرده و گفته است که معنای خشن ضرب را نمی‌توان از طریق بازتفسیر این آیه کنار گذاشت و معتقد است اگرچه این آیه در زمان نزول قرآن توانسته است به محدودسازی خشونت علیه زنان کمک کند، اما در قرن بیست ویکم نمی‌تواند چنین کار را انجام دهد و در این مورد، خود قرآن باید مسئولیت خوانش‌های زیان‌آور و تبعیض‌آمیز جنسیتی را بپذیرد و به نظر می‌رسد در برخی موارد مثل اینجا خود قرآن چنین اجازه‌ای را به خواننده‌اش می‌دهد.

هدایت‌اللّه پس از نقل‌قول از ودود درباره‌ی این آیه می‌گوید ودود با اشاره به محدودیت‌های متن قرآن و بدون انکار اعتبار و مبدأ الاهی قرآن برای این قبیل بن‌بست‌های فمینیستی راه‌حل ارائه می‌کند و در عین نقد متن قرآن، به ریشه‌های الاهی و وحیانی این متن اعتقاد دارد. به نظر می‌رسد در میان آرای مطرح‌شده درباره‌ی این آیه و به‌ویژه مسئله‌ی مناقشه‌انگیز «اضربوهن»، نویسنده با این رویکرد و دیدگاه آمنه ودود هم‌دل و هم‌داستان باشد.

به نظر شما این نوع خوانش‌های جدید و بدیع از قرآن می‌تواند تغییراتی در وضعیت حقوق زنان بدست دهد؟

در پاسخ به این پرسش شما باید به این نکته اشاره کنم که اگرچه نویسنده به هر دلیلی در متن کتاب به نویسندگان و محققان ایرانی در حوزه‌ی زنان اشاره‌ای نکرده و ارجاع و استنادی به آثار آنها نداشته است، با این حال، باید گفت حرف اصلی کتاب و مسئله‌ی مطرح‌شده در آن از مهم‌ترین دغدغه‌های فرهنگی و اجتماعی در سطح نخبگان و فرهیختگان جامعه‌ی امروز ایران است. به عبارتی، اگرچه نویسنده در گوشه‌ای از ایالات متحده به نگارش این کتاب مشغول بوده، اما به‌سبب خاستگاه اسلامی و آشنایی عمیق با مسائل جهان معاصر اسلام به‌خوبی توانسته است از عهده‌ی کار برآید و مسئله‌ای جدی و اساسی را طرح و نقد کند.

او برخی بن‌بست‌ها و راه‌حل‌های پیشنهادی در روش‌ها و رویکردهای رایج «فمینیسم اسلامی» را به‌خوبی نشان داده و به روشی علمی و آکادمیک بر نقص‌ها و کاستی‌های روش‌شناختی در اظهارنظرهای برخی فمینیست‌های مسلمان اشاره کرده است. در دهه‌های اخیر، مشابه این اظهارنظرها در میان نواندیشان و روشنفکران جامعه‌ی ما هم بیش‌وکم شنیده می‌شود، هرچند به‌لحاظ نظری نخبگان ما در مواجهه با مسائل زنان با بسیاری از بحث‌های آکادمیک در سطح بین‌المللی بیگانه‌اند.

اگر بخواهم صادقانه بگویم، مطمئن نیستم این کتاب و پژوهش‌هایی مشابه این کتاب، بتواند تأثیری مستقیم در وضعیت حقوق زنان به‌معنای دقیق کلمه در ایران بگذارد، چون این کتاب رساله‌ای دانشگاهی با ادعایی محدود و علمی است و میان این کتاب و مراجع قانون‌گذار ما احتمالاً فاصله‌ای بس دراز وجود دارد، اما دست‌کم می‌توان امیدوار بود انتشار کتاب‌هایی از این قبیل به آگاهی اجتماعی زنان و البته مردان جامعه‌ی ما کمک کند و مسیر دشوار پیشرفت و توسعه را هموارتر سازد.

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...