چگونه مسائل زندگی را حل کنیم | عصر ایران


مسئله‌گشایی رویکردی اساسی برای حل مسائل زندگی واقعی است، روشی جدید که پیوسته می‌تواند ما را به سوی راه‌حل‌های قابل قبول و قابل اجرا هدایت کند. روشی که می‌آموزد مسئله‌گشا بودن فقط یک توانایی نیست، بلکه عادتی است تماما فکری. عادتی که افراد را وامی‌دارد تا بهترین خصوصیات خود را آشکار کنند و به شیوه‌های مثبت جهان را شکل دهند. مسئله‌گشایان واقعی به جای پذیرفتن وضعیت موجود، می‌کوشند پیوسته بر جهان پیرامونشان تأثیر بگذارند.

آشنایی با روش مسئله‌گشایی» [Problem solving 101: a simple book for smart people]

کن واتانابه [Ken Watanabe] پژوهشگر ژاپنی با سالها تجربه مشاوره راهبردی در شرکت‌های بین‌المللی در کتاب «آشنایی با روش مسئله‌گشایی» [Problem solving 101: a simple book for smart people] با نگاه ویژه به ضرورت آموزش به جوانان تأکید دارد، مسئله‌گشایی توانایی یا استعدادی نیست که محدود شود به کمی شانس؛ در واقع مهارت و عادتی است که می‌توان آن را آموخت. این کتاب ما را با اصول روش مسئله‌گشایی از طریق بررسی سه نمونه آشنا می‌کند: عشاق، گروه موسیقی جدیدی که تلاش می‌کند تعداد تماشاگرانش را افزایش دهد؛ جان، نوجوان سرزنده و زرنگ، در آرزوی ساختن انیمیشن، که می‌خواهد اولین کامپیوترش را بخرد؛ و کیوی، فوتبالیست مشتاق که در جستجوی بهترین مدرسه فوتبال حرفه‌ای در برزیل است. همچنین در این کتاب جعبه ابزاری پر از تکنیکهای تأییدشده‌ مسئله‌گشایی در اختیار خواننده کتاب قرار خواهد گرفت.

از نگاه کن واتانابه مسئله‌گشایی روندی است که می‌توان آن را به چهار مرحله تقسیم کرد: ۱. درک وضعیت موجود؛ ۲. تشخیص علت اصلی مسئله ؛۳. طرح‌ریزی یک برنامه‌ی قابل اجرا؛ ۴. اجرای برنامه تا آنجا که مسئله حل شود و در صورت لزوم اعمال اصلاحات. این چهار مرحله باهمند و از هیچکدام نمی‌توان صرفنظر کرد. پیش از آنکه بخواهیم گره مسئله‌ای را باز کنیم، اول از همه باید درک کنیم که مسئله‌ای وجود دارد. دوم اینکه تشخیص علت اصلی مسئله کفایت نمی‌کند. بلکه باید خوب به این فکر کنیم که چگونه می‌شود گره مسئله را گشود و بعد از آن واقعا اقدامهای لازم را برای حل مسئله به عمل آورد. باید توجه داشت حتی اگر مسئله‌ای که با آن مواجهیم بزرگ و پیچیده باشد، باز هم می‌توانیم موفق به حل آن شویم به شرطی که یاد بگیریم چگونه آن را به اجزاء کوچکتر، یعنی به مسئله‌هایی که بتوانیم از عهده‌ی حل آنها برآییم، تقسیم کنیم.

در اینجا مثال واتانابه بسیار شایسته توجه است که مسئله‌گشایی این آمیزه تفکر و عمل را با کار یک پزشک مقایسه می‌کند: این روند خیلی شبیه کاری است که پزشکان برای درمان بیماران انجام می‌دهند. وقتی ناخوش می‌شویم و نزد پزشک می‌رویم، آنان چه می‌کنند؟ معمولاً در ابتدا چند تا سوأل درباره نشانه‌های بیماری می‌پرسند، بعد دمای بدن را اندازه می‌گیرند. ممکن است دستور انجام آزمایش خون یا عکسبرداری هم بدهند. در واقع آنان برای تشخیص علت بیماری، نخست اطلاعاتی را جمع‌آوری و سپس آنها را تحلیل می‌کنند. تنها پس از تشخیص بیماری است که تصمیم می‌گیرند چه تجویز کنند. این تجویز می‌تواند داروی سرماخوردگی باشد یا جراحی.

واتابابه سپس سراغ گروه عشاق می‌رود. تعداد نفرات کمی به کنسرتهای عشاق می‌آیند و این گروه می‌خواهد بداند چرا افراد شرکت‌کننده اندک‌اند و گروه در این باره چه می‌تواند انجام دهد. در اینجا بچه‌های گروه دست به کار می‌شوند و از مکانیسم درخت منطق استفاده می‌کنند. درخت منطق ابزار بسیار خوبی برای مسئله‌گشایی است. این درخت درواقع یک ابزار کمکی بصری است که به هنگام شناسایی علتهای اصلی احتمالی یک مسئله و فکر کردن به مجموعه‌ی متنوعی از راه‌حل‌ها به کار می‌آید. نکته‌ی مهم برای کشیدن یک درخت منطق مفید، خرد کردن یک مسئله به چند موضوع است بی‌آنکه چیزی از قلم بیفتد، و سپس جمع کردن موضوعات مشابه در یک شاخه است. برای مثال اعضای گروه عشاق ابتدا سوال کردند که آیا افراد از برگزاری کنسرت مطلع بوده‌اند و سپس با بله و خیر مسیر فکری خود را ریل‌گذاری کردند. در حرکت بعدی آنها علاقه به موسیقی و یا یک آهنگ خاص را بررسی کردند و آنگاه به صورت گروهی مسائل را روی کاغذ آوردند و با بررسی راه‌حل‌ها اقدامات لازم را طراحی کردند.

در گام بعد از جان می‌گوید که می‌خواهد انیمیشن بسازد اما اول باید کامپیوتر بخرد. جان برای کشیدن درخت منطق با مسئله‌ی اصلی شروع کرد: چگونه می‌توانم ظرف شش ماه یک کامپیوتر اپل دست دوم پانصد دلاری بخرم، بی‌آنکه از دیگران پول قرض بگیرم؟ بعد شاخه‌ی اول را به دو بخش افزایش درآمد و کاهش مخارج تقسیم کرد. سپس جان به این فکر کرد که چگونه می‌تواند درآمدش را افزایش دهد؛ آن را هم دو شاخه کرد: گرفتن پول از دیگران و کسب درآمد به اتکای خود. در بخش کاهش مخارج، جان هزینه‌هایش را به سه دسته‌ی سرگرمی، خوراکی و نوشابه، و سایر چیزها تقسیم کرد...از جان می‌آموزیم هرچه هدف مشخص‌تر باشد، نقشه‌ی عمل هم بیشتر مشخص می‌شود. پس وقتی هدفی را در نظر می‌گیریم، عادت کنیم از خودمان بپرسیم: به‌طور مشخص چه چیزی را می‌خواهم به دست بیاورم؟ چه موقع آن را می‌خواهم؟ و چه شرطهایی برای رسیدن به آن دارم؟

در بخش سوم با کیوی همراه می‌شویم که می‌خواهد از بین مدرسه‌های فوتبال برزیل یک مدرسه را انتخاب کند. در مسیر ارزیابی با کیوی همراه می‌شویم و از او یاد می‌گیریم که در مرحله اول کمتر نگران مشکلات باشیم و بیشتر به کارهایی فکر کنیم که می‌توانند ما را به اهداف نزدیک کنند، و بعد به‌طور واقعی اقدام کنیم. دوم آنکه با دیگران مشورت کنیم. مجبور نیستیم به تنهایی از هر چیزی سر درآوریم. دنبال اطلاعاتی بگردیم که کمک کند در زمان معینی بهترین تصمیم را بگیریم. سوم روند فکر کردن و نتایجی که می‌گیریم را به چالش بگیریم. از خودمان بپرسیم که چه جنبه‌هایی مثبت و چه جنبه‌هایی منفی‌اند؟ با در نظر گرفتن تمام جنبه‌های مثبت و منفی کدام گزینه جذابتر است؟ آیا معیارهای ارزشگذاری من صحیح هستند؟

در نهایت واتانابه معتقد است که مسئله‌گشایی وقتی آسان است که بدانیم چگونه یک هدف مشخص در نظر بگیریم، بفهمیم چگونه باید به آن هدف برسیم و آن را تا آخر دنبال کنیم، و آماده باشیم، ضمن بررسی پیشرفتها اگر لازم باشد نقشه را تغییر دهیم. اگر مسئله‌گشایی را برای خود به عادت تبدیل کنیم، خواهیم توانست اکثر استعدادهایمان را به کار گیریم و زندگی را به اختیار درآوریم. آنگاه نه تنها می‌توانیم مسایل خودمان، که مسایل مدرسه، محیط کار و جامعه را حل کنیم و شاید حتی بتوانیم گرهی از مسایل جهان بگشاییم.

کتاب «آشنایی با روش مسئله‌گشایی (کتابی آسان برای جوانان هوشمند)» با ترجمه منیژه مدبّر در۱۱۲ صفحه توسط انتشارات اختران رهسپار بازار کتاب شده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...