داستان سه نسل از خانواده «یو» در شهرستان گائو می... به دلیل وقوع انقلاب فرهنگی تحصیل را رها کرد و همپای با موج انقلابیون به مدت ۷ سال در روستاها به کارهایی نظیر دامداری، چمن زنی، کاشت ذرت، پرورش پنبه، برداشت گندم و باربری با چرخ دستی پرداخت... چهار سال کتابداری در ارتش... همسرش مورد اصابت گلوله ژاپنیها قرار میگیرد... روستای خود را دوست دارد و در عین حال از آن متنفر است... مبارزه میکنیم تا یا همه مثل ماهی بمیریم، یا این تور پاره شود
داستانی سراسر خون | مهر
«ذرت سرخ» [Red Sorghum] یا «سورگوم» از مهمترین و شناختهشدهترین آثار مو یان [Mo Yan]، رمان نویس مشهور معاصر چین، در سبک رئالیسم جادویی است. ماجرای این رمان که در بازه زمانی دهههای ۱۹۲۰ تا ۱۹۷۰ در چین روی میدهد، روایتگر داستان سه نسل از خانواده «یو» در شهرستان «گائو می» است که از تولیدکنندگان سورگومی هستند که در نوعی از نوشیدنیهای سنتی چین از آن استفاده میشود. این خانواده نهایتا به سربازان مقاومت در طول جنگ دوم چین و ژاپن تبدیل میشوند.
مو یان در سال ۲۰۱۲ به واسطه نگارش همین کتاب و سبک رئالیسم خیرهکنندهای که قصههای مردمی و تاریخ را با زمان حال پیوند میدهد، موفق به دریافت جایزه نوبل ادبیات شد و ذرت سرخ معمولاً بهترین رمان او محسوب میشود. ژانگ یی مو کارگردان سرشناس چینی نیز با اقتباس از محتوای دو فصل نخست این کتاب فیلمی با همین عنوان ساخت که در سال ۱۹۸۷ نامزد اسکار و برنده خرس طلایی از جشنواره فیلم برلین شده است.
مروری مختصر بر زندگینامه و آثار مویان
مویان با نام اصلی «گوآن موآ یه»، نویسنده سرشناس معاصر چین، متولد فوریه ۱۹۵۵ در شهرستان گائو میاستان شَن دونگ است. واژه مویان در زبان چینی به مفهوم «حرف نزن» ادراک میشود. او در سخنرانیاش در دانشگاه هنگکنگ درباره وجه تسمیه نام مستعارش گفته بود زمانی که نخستین رمانم را نوشتم این نام را برگزیدم؛ چرا که در چین به رکگویی معروف بودم و کسی از این کار من خوشش نمیآمد. در سخنرانی دیگری در ۲۰۱۱ در دانشگاه برکلی نیز درباره نام مستعار خود گفت که در آن سالها در چین جو عادی وجود نداشته است. به گفته مویان در آن ایام همه چیز ناآرام بود، از همین رو پدر و مادرم به من گفتند در خارج از خانه مواظب حرف زدنم باشم یا اصلا حرف نزنم.
بخشی از دوران کودکی او مصادف با دوره سه ساله «قحطی بزرگ چین»1 در تاریخ مدرن چین بود. این تجربه او در این دوره تأثیر عمیقی بر زندگی و آثار وی گذاشت. در سال ۱۹۶۶، او به دلیل وقوع انقلاب فرهنگی تحصیل را رها کرد و همپای با موج انقلابیون به مدت ۷ سال در روستاها به کارهایی نظیر دامداری، چمن زنی، کاشت ذرت، پرورش پنبه، برداشت گندم و باربری با چرخ دستی پرداخت. در سال ۱۹۷۶، او به «ارتش آزادیبخش خلق چین» پیوست و با عناوینی چون سردسته، افسر امنیتی، کتابدار، معلم و منشی خدمت کرد. تجربه چهار سال کتابداری در ارتش فرصت ارزشمند برای او پدید آورد تا بتواند از منابع غنی ادبی جهت رشد و تقویت آگاهی و استعداد خود استفاده کند.
اولین داستان کوتاه او در سال ۱۹۸۱ در یک مجله منتشر شد. مویان در سال ۱۹۸۵ با انتشار داستان بلند «هویج شفاف» جایگاه خود را به عنوان یک نویسنده تثبیت کرد. کودکی، روستا، فقر، گرسنگی، آموزش نظامی، جنگ و تحولات سیاسی موضوعات اصلی داستانهای او هستند که از زندگی شخصی خود او نشأت میگیرند. از آثار ترجمه شده وی به زبان فارسی میتوان به کتابهایی چون «طاقت زندگی و مرگم نیست»، «تغییر»، «دست از این مسخره بازیا بردار اوستا»، «گوساله» و «دونده دو استقامت» اشاره کرد. گفتنی است که با وجود تعدد آثار ترجمه شده مویان به زبان فارسی، هیچ کدام از این آثار مستقیما از زبان چینی به فارسی ترجمه نشدهاند که این موضوع سبب برگردان نادرست بعضی از جزییات آثار مانند نحوه تلفظ اسامی چینی شده است.
استفاده از سبک رئالیسم جادویی توسط مو یان در نگارش رمانهایش، ریشه در کودکی و نوجوانی وی دارد. به دلایل شرایط سیاسی و فرهنگی آن زمان مو یان نتوانست همچون شاگردی معمولی تحصیلات پایه خود را به اتمام برساند، بنابراین او ناچارا طبیعت را آموزگار خود قرار داده و از این طریق توانایی و دانش خود را ارتقا بخشید و در نهایت با قدرت تخیل ذاتی و همچنین شوخ طبعی تیز و برنده خود در آمیخت و درنهایت اینگونه امضای خود را در آثار خود جاودان ساخت.
خلاصه و نقد داستان ذرت سرخ
همانطور که قبلتر نیز اشاره شد، این کتاب دارای ۵ فصل با نامهای ذرت سرخ، شراب ذرت، سگ راهها، کفن و دفن ذرت و مرگ شگفت انگیز است. در آغاز داستان، فرمانده یو، پدربزرگ راوی داستان، سربازان خود را برای حمله به ارتش متجاوز ژاپن آماده میکند. همسر او در حالی که غذایی برای سربازان به همراه دارد و از مزارع سورگوم عبور میکند، مورد اصابت گلوله ژاپنیها قرار میگیرد. مرگ او در رمان پیوندی بین گذشته و حال ایجاد میکند.
با پیشبرد داستان، راوی ناشناس (نوه فرمانده یو) از تاریخ خانواده خود و درگیریهایی که خانوادهاش در طول جنگ در آنها شرکت داشتهاند یاد میکند. او توضیح میدهد که چگونه مادربزرگش مجبور به ازدواج با پسر بزرگترین تاجر شراب منطقه میشود. از آنجا که پدربزرگش که یک راهزن بود، قبلاً عاشق او شده بود، صاحب کارگاه شرابسازی و پسرش را به قتل میرساند. بنابراین مادربزرگش طبق رسومات آن زمان تمام داراییهای خانواده شوهر را به ارث میبرد و از آن پس آنها صاحب ثروت فراوانی میشوند. راوی در خاطرهای دیگر دلایل مرغوبیت محصول خاندانشان را بازگو میکند.
خاطراتی که توسط راوی به قلم درآمدهاند با حالتی افسانهوار و خیالی احاطه شدهاند. در نقطهای از داستان، جسد مادربزرگش را از گور دسته جمعی بیرون میآورند تا به شکل مناسب دفن شود. راوی بدن او را دوستداشتنی و شاداب مانند یک گل توصیف میکند؛ اما در عین حال، حالات تنفر و بیزاری در چهره سرباز را هنگام مشاهده وضعیت جسد یادآوری میکند. مراسم تشییع جنازه توسط یک عابر عجیب که سوار بر قاطر میآید، قطع میشود؛ اما قبل از اینکه راز حضورش توضیح داده شود، به طرز وحشیانهای به زندگیاش پایان داده میشود.
با وجود پیشروی سریع داستان به لحاظ زمانی، جزئیات و توصیفات دقیق از وقایع، سبب شده تا این روند در کتاب به آرامی پیش برود. راوی غالباً دیدگاه شخصیتهای دیگر و حتی برخی حیوانات را در نظر میگیرد و خاطرات او بسیاری از رویدادهای خشونتآمیز را پوشش میدهد. شلاق، قتل و تجاوز ژاپنیها علیه مردم بیپناه مسئلهای است که در طول داستان کتاب همواره در برابر دیدگان خواننده قرار دارد؛ اما مو یان همه آنها را با کیفیت غنایی زیبا و در عین حال مختصر به رشته تحریر در میآورد. از دیگر ویژگیهای ملموس سبک مو یان در این کتاب، میتوان به طنز تلخ و زهرآگین او به هنگام توصیف برخی از رویدادها و توصیفات و تشبیهات اشاره کرد؛ به گونهای که سبب میشود مخاطب با پوست و گوشت خود آن را حس کند و صحنهها را در برابر دیدگان خود مجسم کند.
زندگی در روستای محل زندگی این خانواده، حتی پیش از جنگ هم وحشتناک و جادویی بوده است. با این حال، گیاه «سورگوم» به عنوان یک لنگر و تکیهگاه عمل میکند و غذا، محصول، سرپناه و قوام را برای مردم روستا فراهم میکند. از آنجا که دانه این گیاه هنگام رسیدن قرمز میشود (راوی در جایی آن را «دریای خون» توصیف میکند)، نماد خشونت در چرخه زندگی است.
در اوایل این رمان «عمو آرهات» (لوآ هَن)2 خادم خانهی مادری راوی، شلاق میخورد و به دلیل خرابکاری، توسط ژاپنیها زنده زنده پوستش کنده میشود. از آنجا که داستان به صورت غیر خطی پیش میرود، خواننده در بخشهای دیگر داستان نیز چندین بار در معرض وقایع زندگی آرهات قرار میگیرد. این امر یک معنی اضافی به مرگ تکاندهنده او میبخشد؛ هر چند داستانهای آرهات همیشه هم غمانگیز نیستند. راوی دو بار ماجرای مرگ آرهات را بازگو میکند: یک بار او را به عنوان یک قهرمان نشان میدهد و زمان دیگری او را به عنوان یک احمق توصیف میکند؛ اما احتمالاً هر دو درست است.
در سراسر روایت تناقض چشم گیری وجود دارد. مثلا فرمانده یو هم ظالم است و هم قلب پاکی دارد. راوی روستای خود را دوست دارد و در عین حال از آن متنفر است. روستا در نزدیکی کوه یانگ اسب سفید و یین رودخانهی سیاه آب واقع شده است. رنگ، یکی دیگر از عناصر مهم در این رمان محسوب میشود. علاوه بر سورگوم قرمز، راوی آب شیری، خاک سیاه، آسمان آبی و غیره را به گونه ای زنده و پویا توصیف میکند؛ مخصوصاً رنگ سبز که نفرت انگیز است. این رنگ یک عنصر مهم در نتیجهگیری کتاب به حساب میآید.
با گذشت زمان مردم برای مبارزه با ژاپنیها با هم متحد میشوند. داستان نشان میدهد که آنها در عین جدال با ژاپنیها، زمانی مشابه را نیز صرف مبارزه با یکدیگر بر سر منابعی مانند سلاح، غذا و سورگوم قرمز میکنند. این رفتار در صحنهای آشکار میشود که در آن برخی اعضای خانواده سعی میکنند یک دسته سگ که بدن اجساد کشته شده در جنگ را میخورند را نابود کنند. با این حال، سگها شروع به جنگیدن با یکدیگر میکنند و همدیگر را میکشند. اما سگها و آدمخواریهایی که آنها به تصویر میکشند، موضوعی جداگانه در کتاب هستند که البته بیربط با رفتار شخصیتهای داستان نیز نیست. (حتی اگر کمی سختگیرانهتر نگاه کنیم، این سگها آینه کامل از نمای ذات و درون برخی از شخصیتهای داستان هستند. از آن جالبتر اینکه در بخشی از داستان، همانطور که سگها گوشت انسان میخوردند، انسانها نیز سگها را میکشند و میخورند).
با پایان یافتن رمان در دهه ۱۹۷۰، راوی برای ادای احترام به محل دفن خانواده خود باز میگردد. هنگامی که به آنجا میرود میبیند که گیاه ذرت خوشهای قرمز، نماد طلسم خانوادهاش، توسط ذرتهای پیوندی سبز خفه شده که این نمادی از تغییر زمانه است. به نظر میرسد مو یان از این تمثیل برای بیان شکلی از اعتراض خود استفاده میکند. اعتراض او به از بین رفتن اصالت مردمان در ازای تغییر است:
«... صورتهای اطراف گور که از جزیره هاینان آورده شدهاند، ذرتهای سبز آبداری که اکنون خاک تیره ولایت گائو می شمال شرقی را پوشاندهاند، همه پیوندیاند. ذرتی که همچون دریای خون به نظر میآمد و من بارها و بارها در ستایشش نغمه سر دادهام، در سیل خروشان انقلاب غرق شده و دیگر اثری از آن دیده نمیشود .اکنون جایش را گیاهانی با ساقههای کوتاه، ریشههای ضخیم و برگهای پهن گرفتهاند که گردی سفید و پوشالهایی به بلندی دم سگ بر سر دارند. این گیاه پر محصول طعمی تلخ و گس دارد و خوردنش موجب یبوست میگردد. به استثنای دبیر حزب در ناحیه ما و مقامات بالاتر، تمامی اهالی دهکده صورتشان به رنگ آهن زنگ زده در آمده است. چقدر از ذرت پیوندی متنفرم. ذرت پیوندی هرگز رسیده به نظر نمیآید. گویی جوانههای خاکستری مایل به سبزشان کاملاً باز نمیشوند. در مقابل گور مادربزرگ میایستم و حواسم به آن حرامزادههای زشت است که قلمرو ذرت سرخ را اشغال کردهاند. آنها نام ذرت را یدک میکشند، بدون اینکه بلندی و راستی ساقه هایش را داشته باشند. آنها فقط نام ذرت را یدک میکشند بیآنکه رنگ خیرهکنندهاش را داشته باشند. از طراوت و استقامت آن هم بیبهرهاند و تنها با چهرههای مبهم، مغموم و گرفتهشان هوای ولایت گائو میرا میآلایند. محاصره ذرتهای پیوندی، رفته رفته در من احساسی پررنگ از شکست را پدید میآورد ...»
بخشهایی از کتاب
« زمانی محل دهکده زمینی بایر بود؛ پوشیده از خارها، بوتهها و نیها که بهشت روباهها و خرگوشهای وحشی بود. سپس چند تایی کلبه ظاهر شد و پناهگاهی شد برای قاتلهای فراری، دائم الخمرها و قماربازانی که خانه ساختند، زمین را بارور کردند و با بیرون راندن روباهها و خرگوشهای وحشی که در شب مهاجرتشان به نشانه اعتراض زوزه میکشیدند، آن را به بهشتی برای انسانها تبدیل کردند. اینک دهکده در ویرانی آرامیده است...»
«پدربزرگ گفت هم ولایتیها! حالا که این همه آدم مردهاند ما نمیتوانیم فرار کنیم. ژاپنیها برمیگردند، بنابراین باید تا وقت کافی داریم، از مردهها اسلحه و مهمات جمع کنیم. ما با ژاپنیها مبارزه میکنیم تا یا همه مثل ماهی بمیریم، یا این تور پاره شود!»
«پاییز ۱۹۳۹ یکی از سختترین دورههای زندگی پدربزرگ بود. نیروهایش نابود، همسر دلبندش کشته، پسرش به شدت مجروح، خانه و زمینهای اطرافش به آتش کشیده شده بودند و بیماری بدنش را در هم شکسته بود. جنگ تقریباً همه چیز او را نابود کرده بود. نگاهش روی اجساد انسانها و سگها سرگردان بود. به هر جا نظر میانداخت، کلافی از رشتههای در هم پیچیده را میدید که بیشتر و بیشتر در هم گره میخوردند، تا آنجا که همه چیز محو شد. چندین بار تپانچهای بیرون آورد تا شاید با این دنیای نکبتبار و لعنتی خداحافظی کند؛ اما شوق وافر به انتقام بر بزدلیاش غلبه کرد.»
...
[۱] قحطی بزرگ چین (چینی: 三年困难时期) از فجایع بزرگ تاریخ و ویرانگرترین قحطی گسترده تاریخ بشر بود که بین ۱۹۵۹ تا ۱۹۶۱ رخ داد. خشکسالی، آب و هوای نامناسب و سیاستهای مائو تسه تونگ در مسیر رشد صنعتی در رخ دادن این قحطی فاجعه بار مؤثر بودند. بین ۱۵ تا ۴۵ میلیون انسان جان خود را در طول این قحطی از دست دادند. در چین به دوره این قحطی "سه سال تلخ" گفته میشود.
[۲] Luo Han