برگزیدگان دومین دوره‌ی جایزه‌ی ادبی "روزی روزگاری" که با تقدیر از بهرام بیضایی و جمال میرصادقی همراه بود، معرفی شدند.

در بخش مجموعه‌ی داستان از مجموعه‌ها‌ی‌ داستان "آن گوشه‌ی دنج سمت چپ" اثر مهدی ربی، "گوساله‌ی سرگردان" مجید قیصری و "مردی که گورش گم شد" اثر حافظ خیاوی تقدیر شد و مجموعه‌ی داستان "مردی که گورش گم شد" اثر حافظ خیاوی تندیس این بخش را دریافت کرد.

روزی روزگاری امسال در رشته‌ی رمان ایرانی هیچ برگزیده‌ای نداشت.

فرشته احمدی، شهلا زرلکی، لادن نیکنام، امیرارسلان فصیحی، امیر احمدی آریان و امیرحسین خورشیدفر، داوران بخش رمان و مجموعه‌ی داستان بودند.

اما در بخش داستان‌های غیرایرانی، از "اپرای شناور" اثر جان‌ بارت با ترجمه‌ی سهیل سمی، "بائودلینو" اثر اومبرتو اکو با ترجمه‌ی رضا علیزاده و "دم را دریاب" اثر سال‌ بلو با ترجمه‌ی بابک تبرایی تقدیر شد و تندیس این بخش به "اپرای شناور" اثر جان‌ بارت با ترجمه‌ی سهیل سمی داده شد.

داوری این بخش را رضا سیدحسینی، کاوه میرعباسی، مدیا کاشیگر، موسی اسوار، مژده دقیقی، اسدالله امرایی، فروغ پوریاوری و علی عبداللهی برعهده داشتند.

به گزارش ایسنا، همچنین در بخش نظرسنجی از کتاب‌فروشان، "هزار خورشید تابان" اثر خالد حسینی با ترجمه‌ی مهدی غبرایی و در بخش نظرسنجی از نخبگان غیرنویسنده، "ها کردن" اثر پیمان هوشمندزاده انتخاب شدند.

مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...