دادگاههای تفتیش عقاید و دیگر فجایع کلیسا در قرون وسطا برای برخی ابزار تحقیر مسیحیان و حجتی! بر حقانیت خویشتن است؛ اما نباید فراموش کرد که همان سنتهای الهی که با مسیحیان شوخی نداشت، با ما مسلمانان هم تعارف ندارد. داستان سوارشدن اهالی متون مقدس بر جهل مردم به نام دین و باجگیری روحانیت اشرافی از قدرت، در طول تاریخ بشر، یک داستان تکراری با نتایج تکراری ست. حتی برای اهالی کتاب و سنت اسلامی: «ایمانی که با ترس آمده باشد؛ با خنده خواهد رفت.»
...
من زشتم، اما میتوانم زیباترین زنان را برای خود بخرم. بنابراین من زشت نیستم، زیرا اثر زشتی -نیروی دافعهاش- بهوسیلهی پول نفی میشود... از یک وزغ بپرسید زیبایی را چه میداند؛ او خواهد گفت زیبایی همان است که در همسر وزغش دیده میشود... صحنهی اعدام مجرمان چگونه پر از تماشاچی میشود؟! ... لباسهای جنازه را پاره کرده و اندامهای تناسلیاش را بریدند... مسیح با تاجی از خار بر سرش شکنجه شد
...
در این سه مجلد سی نویسنده مطرح از نسلها و دورهها و کشورهای مختلف از شیوه کار و زندگی خود سخن گفتهاند و از اینکه چطور زندگی میکنند و میاندیشند، چه میخوانند، از چه تأثیر میگیرند و تلقیشان از ادبیات و نوشتن چیست و به جهان، زندگی و آدمها، تاریخ، جامعه و سیاست و کلا آنچه پیرامونشان رخ داده و رخ میدهد چطور مینگرند... کارور، مارکز، کوندرا، فاکنر، اکو و...
...
این کتاب ترکیبی از «آلیس در سرزمین عجایب»، «دن کیشوت»، و «کشتن مرغ مینا» است زیرا داستان دخترکی را روایت میکند که در روز تولدش در ماجراجویی عجیبی در جستجوی درخت آرزوست و درمییابد انسان باید آرزوهایش را با مهربانی و لحاظ کردن زندگی دیگران برگزیند. فاکنر این کتاب را برای ویکتوریا فرانکلین، دختر معشوقهاش در کودکی نوشت. فاکنر امیدوار بود مادر ویکتوریا زندگی زناشوییاش را رها کند و با او ازدواج کند که البته این اتفاق چند سال بعد و شاید به دلیل نوشتن این کتاب توسط فاکنر رخ داد!
...
دیکتاتورها از مقولهی «توطئه جهانی» به عنوان یک سلاح استفاده میکنند. فاشیستهای ایتالیا براساس یک توطئه جهانی میگفتند که انگلیسیها و سرمایهداران علیه آنها توطئهچینی میکنند. هیتلر هم همینطور بود. برلوسکونی هم تمام دوران تبلیغات انتخاباتیاش را صرف صحبت درمورد توطئه مضاعف قضات و کمونیستها کرد... یکی از ویژگیهای اصلی زبان انسان امکان دروغگویی است. سگ دروغ نمیگوید. وقتی واق واق میکند، یعنی چیزی آن بیرون هست.
...
هنگامی که شخصی به اعتقاد به خداوند خاتمه میدهد، اینگونه نیست که او دیگر به هیچ چیز ایمان ندارد، بلکه او به هر چیزی جز خدا "ایمان" دارد. این سخن درست است. «مرگ خدا» یا حداقل مردن خدای مسیح، با تولید انبوهی از بتهای مختلف همزمان شد... با آنکه دیگر کلیسا را کنار گذاشتهام؛ اما در ماه دسامبر – طبق رسم همه ساله- قطعات ماکت طویلهی مسیح را برای نوه پسریام سر هم خواهم کرد؛ همانگونه که پدرم آن را برای من درست میکرد.
...
در حال بارگزاری ...
در حال بارگزاری ...
دغدغهی اصلی پژوهش این است: آیا حکومت میتواند هم دینی باشد و هم مشروطهگرا؟... مراد از مشروطیت در این پژوهش، اصطلاحی است در حوزهی فلسفهی حقوق عمومی و نه دقیقاً آن اصطلاح رایج در انقلاب مشروطه... حقوق بشر ناموس اندیشهی مشروطهگرایی و حد فاصلِ دیکتاتوریهای قانونی با حکومتهای حقبنیاد است... حتی مرتضی مطهری هم با وجود تمام رواداری نسبیاش در برابر جمهوریت و دفاعش از مراتبی از حقوق اقلیتها و حق ابراز رأی و نظر مخالفان و نیز مخالفتش با ولایت باطنی و اجتماعی فقها، ذیل گروهِ مشروعهخواهان جای م
...
خودارتباطی جمعی در ایران در حال شکلگیری ست و این از دید حاکمیت خطر محسوب میشود... تلگراف، نهضت تنباکو را سرعت نداد، اساسا امکانپذیرش کرد... رضاشاه نه ایل و تباری داشت، نه فره ایزدی لذا به نخبگان فرهنگی سیاسی پناه برد؛ رادیو ذیل این پروژه راه افتاد... اولین کارکرد همه رسانههای جدید برای پادشاه آن بود که خودش را مهم جلوه دهد... شما حاضرید خطراتی را بپذیرید و مبالغی را پرداخت کنید ولی به اخباری دسترسی داشته باشید که مثلا در 20:30 پخش نمیشود
...
از طریق زیبایی چهرهی او، با گناه آشنا میشود: گناهی که با زیبایی ظاهر عجین است... در معبد شاهد صحنههای عجیب نفسانی است و گاهی نیز در آن شرکت میجوید؛ بازدیدکنندگان در آنجا مخفی میشوند و به نگاه او واقفاند... دربارهی لزوم ریاکاربودن و زندگی را بازی سادهی بیرحمانهای شمردن سخنرانیهای بیشرمانهای ایراد میکند... ادعا کرد که این عمل جنایتکارانه را به سبب «تنفر از زیبایی» انجام داده است...
...
حسرت گذشته را خوردن پیامد سستی و ضعف مدیرانی است که نه انتقادپذیر هستند و نه اصلاحپذیر... متاسفانه کانون هم مثل بسیاری از سرمایههای این مملکت، مثل رودخانهها و دریاچهها و جنگلهایش رو به نابودی است... کتاب و کتابخوانی جایی در برنامه مدارس ندارد... چغازنبیل و پاسارگاد را باد و باران و آفتاب میفرساید، اما داستانهای کهن تا همیشه هستند؛ وارد خون میشوند و شخصیت بچههای ما را میسازند
...
نقطهی شروع نوشتن، همیشه همین است: یک جملهی درست و واقعی... میدانی، همهی ما هر روز، هر کدام به شکل و شیوهای، لتوپار میشویم... او از جنگ منزجر بود و همزمان جنگ وی را به هیجان میآورد... هنوز «گذشته» برایت نوستالژیک نشده تا در دام رمانتیک کردن گذشته بیفتی... برای بسیاری «برفهای کلیمانجارو»، روایت حسرت و پشیمانی است. اما برای جان مککین، این داستان، روایت پذیرشِ همراه با فروتنی و امید بود و مُهر تأیید دیگری بر این که «زندگی، ارزش جنگیدن دارد.»
...