داستانی از عشق و آزادی | سازندگی


اومبرتو اکو، فیلسوف، رمان‌نویس و نشانه‌شناس فقید ایتالیایی یکی از پرخواننده‌ترین نویسنده‌های جهان است، به ویژه در ایران. همه ما اکو را با رمان‌های «آنک نام گل»، «گورستان پراگ»، «آونگ فوکو» و «بائودولینو» می‌شناسیم. اما اکو برای کودکان و نوجوانان هم کتاب نوشته. او حتی برای چاپ جدیدی که از «پینوکیو» در ایتالیا صورت گرفته بود، یک مقدمه نوشت. «دلدادگان» [La storia dei Promessi Sposi raccontata da] یکی از همین کتاب‌های کودک و نوجوانی است که در سال 2010 میلادی با روایت اومبرتو اکو و تصویرگری مارکو لورنزتی در ایتالیا منتشر شد و از آن زمان به بعد این اثر در مدارس ایتالیا درس داده می‌شود و در مدت زمان انتشار (در طی 10 سال) بیش از 70 بار در ایتالیا تجدید چاپ شده است. به تازگی غلامرضا امامی آن را ایتالیایی به فارسی ترجمه کرده و نشر پرتقال منتشر کرده است.

اومبرتو اکو دلدادگان» [La storia dei Promessi Sposi raccontata da]

«دلدادگان» در اصل نسخه بازنویسی‌شده اثر معروف آلساندرو مانزونی (۱۸۷۳-۱۷۸۵) شاعر معروف ایتالیایی است. مانزونی نوشتن این کتاب را در سال ۱۸۲۱ آغاز کرد و بیش از بیست سال از عمرش را برای نوشتن آن گذاشت. از این کتاب به عنوان نخستین داستان مهم ایتالیا محسوب نام می‌برند و تاثیر شگرفی بر نویسندگان بعد از خودش گذاشته است. این داستان بارها به ‌صورت فیلم و کتاب‌های مصور نشر یافته است، که یکی از آنها اومبرتو اکو است که این داستان قدیمی را به شیوه‌ای نو روایت کرده است.

«دلدادگان» داستانی درباره عشق و علاقه دو دلداده در سال‌های طاعونیِ ایتالیا است که تصمیم به ازدواج گرفتند، اما حاکم زورگو و خشن آن روزگار مانع پیوند آنها می‌شود. پایان زندگی این دو با گذشتن از غم و سختی سرانجام خوشی دارد. به بیان دیگر، می‌توان گفت «دلدادگان» داستانی است برای همه زمان‌ها، زبان‌ها و مکان‌ها؛ داستانی درباره آزادی انسان و پیروزی عشق.
«دلدادگان» در ده فصل نوشته شده است و این‌گونه آغاز می‌شود:

«روزی روزگاری...
شاید خواننده‌های کوچولویی که خیلی به افسانه‌ها علاقه دارند بگویند: «یک شاهی بود!»
نه‌خیر آقا! قصه پینوکیو اینطوری شروع می‌شود، ولی قصه پینوکیو واقعی نیست.
قصه‌ای که می‌خواهیم برای شما تعریف کنیم، تقریبا واقعی است. می‌گویم «تقریبا»، چون کسی که این قصه را تعریف کرد، نجیب‌زاده‌ای است به نام آلساندرو که حدود دویست سال یپش در میلان زندگی می‌کرد و چهره زیبایی داشت. چهر‌ای که شبیه چهره اسب غمگینی بود. آلساندور می‌گفت قصه را سال‌ها پیش در میان برگه‌هایی مربوط به چهارصدسال پیش پیدا کرده است، یعنی زمان قصه ما حدود قرن شانزدهم است.»

بعد از این مقدمه است که اکو داستان را شروع می‌کند:
«روزی روزگاری پادشاهی بود، پادشاه اسپانیا. اما در قصه ما اصلا از او خبری نیست، مگر دورادور. در آن زمان، کشیش بسیار ترسویی زندگی می‌کرد. آنقدر ترسو که کافی بود باد پنجرهای را به هم بزند تا خودش را از ترس خیس کند. شاید بپرسید چطور ممکن است کشیشی از احکام اخلاقی انجیل پیروی نکند؟ چون طبق دستور انجیل، کشیش باید خوب، بخشنده و شجاع باشد و از پیروانش دفاع کند. مگر در کتاب‌های تاریخ نخوانده‌ایم که کشیش‌های زیادی در مقابل باندهای مافیا و تبهکاران ایستادگی کردند و کشته شدند؟ اما نویسنده قصه ما که چهره اسب‌مانندی داشت، با اینکه مسیحی مومنی بود، می‌دانست انسان‌ها ممکن است ترسو یا شجاع باشند و این به شغلشان ربطی ندارد و می‌دانست چون زندگی در آن دوره خیلی سخت بوده، بسیاری از مردم برای این کشیش، راهب یا راهبه می‌شدند که فقیر بودند و می‌خواستند خرج زندگی را دربیاورند و از گرسنگی نمیرند، آنها برای احساس وظیفه و فدارکاری کشیش نمی‌شدند، برای همین کسانی پیدا می‌شدند که بدون توجه به دستورهای انجیل، کشیش می‌شدند تا زندگیشان را پیش برند...»

داستان و زمان داستان در قرن شانزدهم، در میلان می‌گذرد. در آن سال‌ها میلان در اشغال دُن رودریگو حاکم ستمگر اسپانیایی درآمده بود. در این داستان دو دلداده (دختری به نام لوچیا و پسری به نام لورنزو) تصمیم به ازدواج می‌گیرند؛ اما حاکم ستمگر آن زمان میلان با همدستی کشیشان شرور مانع ازدواج آنها می‌شود و به دنبالش ماجراهایی برای شخصیت‌های کتاب می‌افتد که داستان را بسیار جذاب وخواندنی می‌کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...