• 28 مرداد 1400

    تمام-حجت-مسلمانی-ما-در-روز-واقعه-فیلم

    مسلمانی ما سه نسل است و از او هیچ... مسیح برگزیده‌ی خداوند بود و حالا سرسپرده‌ی او در کلمات سید عربی صدای خداوند را... اسود آهنگر به راحله می‌گوید: عشق مرکب حرکت است... ندیدم سری به سرداری مگر بسیار سرها زیر پای او؛ خودستایان تکیه بر اریکه‌ها زده‌اند؛ کتاب خدا را چنان می‌خوانند که سود ایشان است. آنان که طیلسان زهد پوشیده‌اند؛ تک‌پیرهنان را پیرهن از تن می‌درند. آنان که دستار بر سر نهاده‌اند سر از گردن خداترسان می‌اندازند. و آنان که آب بر مردمان می‌بندند مردمان را آب از لبه‌ی تیغ می‌دهند ...

  • 18 مرداد 1400

    شاهنامه-روشنفکری-و-شاهرخ-مسکوب-بهرام-بیضایی

    ملک‌الشعرای بهار هم شاهنامه را ستود هم از متون پهلوی ترجمه کرد... عبدالحسین نوشین هم بین شاهنامه و روشنفکری چپ تعارضی نمی‌بیند و رستم و سهراب را روی صحنه برد... دشنام‌هایی که گلستان و شاملو بر شاهنامه و فردوسی شمرده‌اند از شماره بیرون است... از توطئه دربار پهلوی می‌گویند که سعدی و حافظ را کنار گذاشتند که فردوسی را بزرگ کنند!... آشیخ ابوالقاسم فردوسی! مخالف ضحاک انقلابی... دشنام به شاهنامه مدتها به معنی دشنام به شاه بود... مسکوب هم پیشینه تربیت دینی داشت هم پیشینه تربیت حزبی... اما راه مستقل خود ...

Loading
نیما یوشیج را ریشخند می‌کردند و از هدایت پرهیز می‌دادند... وقتی هدایت خودش را کشت من دوازده سالم بود... با همه‌ی بازیگوشی و گریزش از جنت‌مکان شدن، دریچه‌های بسیاری را بر ما گشود... اجرای دو اقتباس صحنه‌ای «معلم» و «مرده‌خورها» سرآغاز نمایش نوین ایران شد... از آغازگران کار در فرهنگ عامه است... طنز و هجو سیاسی و حتی ادعانامه‌ی سیاسی اجتماعی نوشته است... در ترجمه ادبیات پهلوی تلاش کرده ...
سارنگ سهش (علی زندیه) از ترس اولین دیدارش با نهال فرخی (مژده شمسایی) می‌گوید: «همه‌ش می‌ترسیدم... نریزن همونایی که کتابفروشی پدرم ریختن»... آیا مجوز بشری بالاتر است از مجوز الهی؟!... صاحب ملک گریبان پدرم را گرفته بود بابت خسارت آتش‌سوزی... و ناشران پی پول کتاب‌هایشان... سرشکسته و ورشکسته رفتند به شهرستان ...
منظومه آرش از سیاوش کسرایی یکی از بهترین اقتباس‌های منظومی است که از آرش اسطوره‌ای انجام شده است... هویت و قدرت آرش اسطوره‌ای با توجه به زمان نگارش آن، بعد از کودتای 28 مرداد 1332، گفتمانی تازه را نقش‌بندی کرد و با کاربست روایت کهن، واژگان و نحو زبان را در خدمت نگاه اجتماعی امروز قرار داد... در روایت بیضایی با آرشی دیگر روبه‌رو هستیم... او تیر را با دل خود پرتاب می‌کند نه به بازو... ...
شهریار، شهرزاد و دین‌‌آزاد (دنیازاد) ‌هزارویک‌شب، همان ضحاک، شهرناز و ارنواز هستند که در شاهنامه آمده‌اند... دختران وزیر، شهرزاد و دنیازاد، جان در کف می‌گذارند و به دربار شهریار می‌روند... داستان ضحاک، در افسانه‌های هندوایرانی، در اوستا به زبان دین، در شاهنامه با بیانی حماسی و در ‌هزار‌و‌یک‌شب با روایتی مردمانه آمده است... هزارویک شب پس از بغداد به شمال آفریقا و مصر می‌رود و فاطمیان و ایوبیان و مملوکان را تجربه می‌کند ...
در حال بارگزاری ...
که واقعا هدفش نویسندگی باشد، امروز و فردا نمی‌کند... تازه‌کارها می‌خواهند همه حرف‌شان را در یک کتاب بزنند... روی مضمون متمرکز باشید... اگر در داستان‌تان به تفنگی آویزان به دیوار اشاره می‌کنید، تا پایان داستان، نباید بدون استفاده باقی بماند... بگذارید خواننده خود کشف کند... فکر نکنید داستان دروغ است... لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند... گول افسانه «یک‌‌شبه ثروتمند‌ شدن» را نخورید ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...