«موزاییک استعاره‌ها» کتابی است که به‌تازگی به کوشش بهمن مقصودلو توسط نشر برج روانه‌ی بازار کتاب شده است. این کتاب شامل یک‌ گفت‌وگوی مفصل با بهرام بیضایی درباره‌ی زندگی حرفه‌ای او و سه گفت‌وگو با زنان نقش اول فیلم‌های او یعنی پروانه معصومی، سوسن تسلیمی و مژده شمسایی است. مقصودلو خود دانش‌آموخته‌ی مطالعات سینما در مقطع دکترا از دانشگاه کلمبیا است و چندین فیلم داستانی و مستند تحسین‌شده از زندگی چهره‌هایی چون احمد شاملو، احمد محمود، ایران درودی، اردشیر محصص و نجف دریابندری دارد. او گفت‌وگوهای این کتاب را در راستای هدفش مبنی بر بازسازی تاریخ سینمای پیش از انقلاب ایران از زبان تولیدکنندگان‌شان انجام داده است؛ تاریخی که می‌رفت به فراموشی سپرده شود.

موزاییک استعاره‌ها بهمن مقصودلو

گفت‌وگوی بهمن مقصودلو با بهرام بیضایی در این کتاب در دو مقطع انجام گرفته است: یکی در سال ۱۳۸۱ در تهران و دیگری در سال ۹۶ در آمریکا. مقصودلو پیش‌تر بخش‌هایی از این دو گفت‌وگو را در مستندی با عنوان «موزاییک استعاره‌ها» نیز آورده است. یکی از نکات جالب توجه در این گفت‌وگوها که بیضایی و تسلیمی هر دو به آن اشاره می‌کنند، مردسالاری و یا به عبارت دقیق‌تر زن‌ستیزی در سینمای ایران و پافشاری بر آن است؛ امری که دست‌کم از سینمای پس از انقلاب و با جمع‌آوری بساط فیلم‌فارسی قابل انتظار نبود.

مرکز فیلم یک زن بود و این برای‌شان قابل تحمل نبود
بیضایی در گفت‌وگویش با بهمن مقصودلو وقتی دارد از دلایل توقیف چریکه‌ی تارا سخن می‌گوید؛ فیلمی که در سال ۵۷ ساخت، فارغ از ایرادهای عجیب و غریبی که می‌گوید دست‌اندرکاران وقت از آن می‌گرفتند، عملا توقیف فیلم را به خاطر نقش اصلی یک بازیگر زن خوش‌سیما در آن می‌داند آن هم در نقشی متفاوت از آن‌چه تا آن زمان دیده شده بود: «دلیل توقیفش عملا به خاطر این بود که بازیگر اصلی فیلم زیبا بود. البته فقط زیبا نبود، جذاب بود و حضور داشت و آن‌ها اصلا حضورش را نمی‌خواستند. آن موقع زن در سینمای ایران وجود نداشت. اگر برگردید به تاریخ سینمای آن دوره، می‌بینید روی پرده چیزی به اسم سینمای زن وجود ندارد. در تاریخ سینمای من، یعنی در تاریخ سینمایی که من در ذهنم نوشته‌ام، آن بخش اسمی دارد که نمی‌خواهم این‌جا اسمش را بگویم، ولی زن درش غایب بود. حالا در چنان موقعیتی فیلمی وجود داشت که مرکزش یک زن بود و این برای‌شان قابل تحمل نبود.» (ص ۶۶)

نکته‌ی عجیب دیگری که در خاطرات بیضایی از مصائب اکران فیلم‌هایش در ایران وجود دارد، اتفاقی است که برای «باشو غریبه‌ی کوچک» (۱۳۶۴) می‌افتد. بیضایی برای مقصودلو می‌گوید که مسئولان وقت با نوشته شدن اسم سوسن تسلیمی روی پرده مخالف بوده‌اند! «بعدا گفتند اسم این خانم نمی‌تواند قبل از اسم مرد بیاید. گفتند هر جوری هست اول اسم یک مرد را بیاورید و بعد اسم این خانم را. اگر دقت کنید می‌بینید در آفیش‌های ساخته‌شده برای ایران اسم سوسن تسلیمی وجود ندارد، فقط باشو هست؛ اما در آفیش‌های خارج تصویر بزرگ یک جفت چشم معروف را می‌بینید.»

پیش از انقلاب محور اصلی فیلم‌ها مرد بود
نگاه مردسالارانه‌ی سینمای ایران نکته‌ای است که سوسن تسلیمی نیز در گفت‌وگویش با مقصولو بر آن تاکید می‌کند. تسلیمی که تجربه‌ی بازی در نخستین فیلم سینمایی‌اش، بازی در «چریکه‌ی تارا» در سال ۵۷ است، می‌گوید که پیش از انقلاب نیز پیشنهادهایی برای بازی در فیلم‌های سینمایی داشته اما نپذیرفته است. سطحی بودن فیلم‌های پیش از انقلاب یکی از دلایل بارزی است که برای رد پیشنهادها بیان می‌کند اما نکته‌ی قابل تامل دیگری که او را از پذیرفتن نقش‌های پیشنهادی باز می‌داشته است نگاهِ به زن در آن فیلم‌هاست. تسلیمی می‌گوید در آن فیلم‌ها: «زن‌ها هم دو قسمت بودند: زن‌ها خانه‌دار و وفاداری که در نقش مادر یا همسر ظاهر می‌شدند؛ زن‌های بدی که با لباس‌های اندک در کافه‌ها می‌رقصیدند و می‌خواندند. خب من دل‌تنگ بازی کردن در این نقش‌ها نبودم.» (ص ۱۱۸) و باز در ادامه می‌گوید: «نگاه به زنِ بازیگر در جامعه‌ی ما یک‌جورهایی دچار تضاد است. از یک طرف خیلی ستایش می‌شود و از طرف دیگر خیلی تحقیر می‌شود. در این نوع سینما نه تماشاچی فراوانی هم داشت، زن‌ها را خوش‌نام حساب نمی‌کردند...»

نگاه به زن به مثابه‌ انسان
بهرام بیضایی شاید نخستین کارگردان ایرانی باشد که در کارهایش به زن ایرانی به مثابه یک انسان نگاه کرده است، در تمامی وجوهِ آن و نه صرفا مادری فداکار، همسری بی‌دست‌وپا یا معشوقه‌ای خانه‌خراب‌کن. کارگردانی که «غریبه و مه» را در نیمه‌ی نخست دهه‌ی پنجاه ساخت، یعنی در اوج جولان فیلم‌های فارسی. غریبه و مه به گفته‌ی خودش «ضد فیلم روستایی و ضد فیلم جاهلی» بود. می‌گوید: «نمی‌دانم فیلم روستایی آن موقع را دیده‌اید یا نه، معمولا زن‌هایی از روستا می‌آیند این‌جا آواز می‌خوانند، بهشان تجاوز می‌شود، بچه‌دار می‌شوند و بچه‌شان خوشبخت می‌شود یا چیزی شبیه این. غریبه و مه ضد این نوع فیلم است... ضد فیلم‌فارسی هم است، یعنی فیلم‌های داستان‌گویی که در آن‌ها داستان چهار دفعه، شش دفعه، ده دفعه تکرار می‌شود.»صص ۵۷ و ۵۸.

با همه‌ی این‌ها اما بیضایی در وطن خویش قدر ندید، فیلم‌هایش مدام با سد توقیف مواجه شدند و در نهایت فشارها چندان بالا گرفت که عطای وطن را به لقایش بخشید و در کهنسالی رخت مهاجرت به تن کرد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...