بیتا ناصر | آرمان ملی


«آخرین فاتح ایلیاتی ایران» کتابی پژوهشی است که درباره زندگی آقامحمدخان قاجار به رشته تحریر درآمده اما در نوع روایت و نگاه پژوهشگر، متفاوت از آثار مرسومی است که با نگاه تاریخی نوشته می‌شوند. به بهانه انتشار این کتاب، گفت‌وگوی با مرتضی میرحسینی نویسنده این کتاب داشته‌ایم که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید:

خلاصه کتاب آخرین فاتح ایلیاتی ایران» زندگی آقامحمدخان قاجار مرتضی میرحسینی

ابتدا کمی درباره سوابق و پیشینه فعالیت‌هایتان در حوزه پژوهش‌های تاریخی و زمینه‌های تخصصی خود در این حوزه توضیح دهید.
اگر «آخرین فاتح ایلیاتی ایران» را در نظر نگیریم، تا امروز چندتایی کتاب نوشته‌ام که با «جنگ حران» در سال 1388 شروع می‌شود و به «پایان عصر قاجار» می‌رسد که سال 1396 منتشر شد. تاریخ ایران حوزه علاقه‌مندی‌ام بود و هست و رشته تحصیلی‌ام نیز محسوب می‌شود. تقریبا هرچه در این سال‌ها نوشته‌ام، چه کتاب و چه گزارش و چه مقاله و یادداشت و داستان، یا تاریخی بوده یا به تاریخ ربط داشته است.

به‌تازگی کتاب «آخرین فاتح ایلیاتی ایران» از شما که اثری تحقیقی، پژوهشی درباره زندگی آقامحمدخان قاجار است، از سوی نشر آفتابکاران به بازار کتاب راه یافت. این اثر، چه سرفصل‌ها و چه موضوعاتی را دربردارد؟
کتاب درباره زندگی آقامحمدخان قاجار است اما برای اینکه شرایط کشور در سال‌های تولد و کودکی او نیز ناگفته نماند، از سال‌های پایانی دوران نادرشاه شروع می‌شود و بعد دوره فرمانروایی زندها را مرور می‌کند و با گذر از زندگی پدر و پدربزرگ آقامحمدخان، به سال‌های جوانی خود او می‌رسد. اینکه چگونه رشد کرد و چه تجربیاتی را پشت سر گذاشت و در چه موقعیتی تصمیم به تصاحب تاج و تخت گرفت و این تصمیم را چگونه عملی کرد. به عبارت دیگر، کتاب «آخرین فاتح ایلیاتی» روایتی درباره ایران در قرن دوازدهم خورشیدی، با محوریت زندگی آقامحمدخان قاجار است.

دغدغه‌های شخصی شما از انتخاب آقامحمدخان قاجار برای نگارش اثری پژوهشی چه بود؟
این را می‌دانیم که حوادث و تحولات هر دوره، بر انسان‌هایی که در آن عصر زندگی می‌کنند تاثیر می‌گذارد و حتی بسیاری معتقدند که تقریبا همه کنش و واکنش‌های انسان، تابعی از شرایط تاریخی اوست. این پرسش هم مدت‌ها ذهنم را درگیر کرده بود که یک فرد چقدر می‌تواند روی تاریخ دوران خودش تأثیر بگذارد. در واقع مسأله‌ای که برایم شکل گرفت این بود که یک فرد، هم از شرایط زمانه تاثیر می‌گیرد و هم بر آن تأثیر می‌گذارد. به نظرم رسید که مؤسس سلسله پادشاهی قاجار، یکی از بهترین مثال‌های تاریخی برای مطالعه درباره این تأثیر متقابل است.

‌نوع پرداخت و رویکرد شما در نگارش این اثر یکی از ویژگی‌های این کتاب به شمار می‌آید: روایتی ساده و داستانی، با پرهیز از جزئی‌گویی‌ها که مخاطب را با خود همراه می‌کند. چه شد که این نوع روایت را برای اثری پژوهشی، تحقیقی انتخاب کرده‌اید؟
خودم، وقتی در جایگاه مخاطب کتاب‌های تاریخی هستم این جنس روایت‌ها را ترجیح می‌دهم. البته «آخرین فاتح ایلیاتی» خالی از جزییات نیست، چون گاهی چاره‌ای جز پرداختن به این جزئیات وجود ندارد و نگفتن و نپرداختن به آنها مطلب را ناقص می‌کند. ولی سعی کردم تا حد ممکن به روایتی جذاب اما کاملا مستند برسم و آن را با همان جذابیت به خواننده عرضه کنم. البته چنان که گفتم، خودم هم کتاب‌هایی که تاریخ را روان و ساده و پرکشش روایت می‌کنند بیشتر دوست دارم، کتاب‌هایی مثل «تبعیدیان سودایی» نوشته ئی اچ کار یا «ماری آنتوانت» نوشته اشتفان تسوایک، بنابراین در جایگاه نویسنده هم به همین سلیقه پایبند ماندم.

پیش‌تر آثار متعددی درباره آقامحمدخان قاجار و دورانی که او در آن می‌زیسته، نوشته شده است. از این منظر، از ویژگی‌ها و شاخصه‌های «آخرین فاتح ایلیاتی ایران» بگویید.
درست است، چندتایی کتاب درباره این موضوع وجود دارد که برخی از آنان کتاب‌های خوب و جالبی هم هستند و من لابه‌لای روایت کتاب خودم به آنان ادای احترام کرده‌ام. البته نباید ناگفته گذاشت که خطاهایی در ثبت وقایع و نیز اصرار به بعضی تفسیرها و تحلیل‌های نادرست و نیز بدفهمی‌هایی درباره زندگی ایلات ایران در عموم این آثار وجود داشت که تلاش کردم در «آخرین فاتح ایلیاتی ایران» اصلاح‌شان کنم. همچنین در پایان این کتاب وقایع‌نگاری نسبتا مفصلی درباره مهم‌ترین حوادث آن مقطع تاریخی وجود دارد که در هیچ‌کدام از آثار قبلی وجود نداشت.

آقامحمدخان قاجار که شخصیتی برخاسته از ایلات بود، سال‌ها جنگید، کشور را یکپارچه کرد، افتخارات بسیاری به دست آورد، سلسله قاجار را بنا گذاشت و کشورگشایی کرد. این درحالی‌ است که چهره منفی و منفوری از او در اذهان عمومی باقی مانده. تحلیل شما در این‌باره چیست؟
این برمی‌گردد به نگاه تک‌بُعدی به گذشته و به چهره‌های تاریخی. در نظر بسیاری از مردم، پیشینیان ما یا سیاهِ سیاه بودند یا سفیدِ سفید، معمولاً هم در قضاوت‌های این‌چنینی بستر تاریخی و شرایط حاکم بر زمان زندگی چهره‌های تاریخی در نظر گرفته نمی‌شود. در تاریخ دنبال «آدم‌های خوب» و «آدم‌های بد» می‌گردیم و بدتر اینکه، این بدی و خوبی را با معیارهای زمان خودمان می‌سنجیم. البته کارنامه آقامحمدخان، مثل همه فاتحان دیگر، پر از کشتار و جنایت‌های سنگدلانه و قساوت‌های عجیب است و این واقعیت‌ها را نباید و نمی‌شود نادیده گرفت، اما این سیاهی‌ها، همه کارنامه او نیست و تصویر کاملی از شخصیت او را نشان‌مان نمی‌دهد، همچنین کل شاهان سلسله قاجار در ذهن ما ایرانیان چندان خوشنام نیستند و درباره آنان، با سختگیرانه‌ترین معیارها قضاوت می‌کنیم.

به نظر شما بررسی، تحقیق و پژوهش تاریخی در عصر معاصر چقدر می‌تواند حائز اهمیت و توجه باشد؟
فکر می‌کنم درباره اهمیت شناخت گذشته و مطالعه تاریخ آنقدر گفته‌اند و نوشته‌اند که هرچیزی بگوییم تکرار مکررات باشد. به قول ابن‌خلدون، مورخ تونسی قرن هشتم: «شباهت گذشته به آینده، از شباهت آب به آب هم بیشتر است» و به تعبیر جان درایدن «هرچه عوض شود، آدمیزاد عوض نمی‌شود و ذاتش همان که هست می‌ماند.» هرچقدر بیشتر گذشته را بشناسیم، البته درست بشناسیم، شناخت ما از انسان و جامعه و روندها و رویه‌ها و تغییر و تحول‌ها هم بیشتر خواهد شد. مطالعه تاریخ برای عموم مردم که قطعا ضروری و لازم است. پژوهش تاریخی هم برای کسانی که در این حوزه وسیع کار می‌کنند، هیچ انتهایی ندارد و طرح هر پرسش تازه، مجموعه مسائل جدیدی را پیش می‌کشد و به تعبیری، تاریخ یکی گفت‌وگوی بی‌پایان است، گفت‌وگوی ما با گذشته؛ می‌پرسیم و تحقیق می‌کنیم، و پاسخ می‌گیریم و کشف می‌کنیم و می‌آموزیم. بعد دوباره می‌پرسیم و این روند، بدون توقف ادامه پیدا می‌کند. گفت‌وگو به این شکل، پایانی ندارد.

از منابع و مستنداتی که در نگارش این اثر از آن بهره برده‌اید، بگویید.
نخستین گام در انجام پژوهش‌های تاریخی، رجوع به کتاب‌هایی است که در همان دوره یا دوره نزدیک به آن نوشته شده‌اند. نمی‌شود تاریخ معتبری نوشت، مگر اینکه قبل از شروع به کار نوشتن، همه منابع تاریخی موجود درباره سوژه تحقیق را نه فقط خوانده، که زیرورو کرده باشیم. طبق رویه معمول، فهرستی از این منابع را در انتهای کتاب «آخرین فاتح ایلیاتی ایران» آورده‌ام. از نوشته‌هایی مثل «تاریخ محمدی» و «تاریخ گیتی‌گشا» گرفته تا «تاریخ ایران» از جان‌ملکم و «سفرنامه جیمز موریه»، از «تاریخ جهانگشای نادری» و «ناسخ التواریخ» تا روایت هارفورد جونز، موسوم به «آخرین روزهای لطفعلی‌خان». البته از پژوهش‌هایی که پیش از آن درباره این مقطع از کشور ما انجام شده نیز غافل نبودم و تقریباً هر کتاب و مقاله‌ای در این باره وجود داشت مطالعه کردم.

مراحل پژوهش و نگارش این کتاب به چه صورت و در چه بازه زمانی بوده است؟ و در حال حاضر کتابی در دست نگارش یا آماده انتشار دارید؟
انجام پژوهش‌هایی از این دست که در انتهای کار به شکل کتاب چاپ و منتشر شوند به مجموعه‌ای از علل و عوامل، مانند بازار کتاب و تصمیم ناشر و شرایط اقتصادی جامعه بستگی دارند و تصمیم فردی نویسنده و پژوهشگر نیست. به خودم باشد، دوست دارم که کتاب‌های دیگری در همین حوزه، یعنی زندگی و زمانه چهره‌های مهم تاریخ کشورمان بنویسم، اما چنان که گفتم انجام چنین کاری تصمیم فردی نیست و به عوامل دیگری هم وابسته است.بعد از کتاب «پایان عصر قاجار» مدتی دست نگه‌داشتم و سپس، زمانی که تصمیم به نوشتن «آخرین فاتح ایلیاتی ایران» گرفتم، کارم را با خواندن کتاب‌های مختلف موجود درباره این دوره شروع کردم. البته بیشتر این کتاب‌ها را قبلا چه در دوره دانشجویی و چه بعد از آن خوانده بودم اما زمانی که تصمیم به نوشتن کتابی درباره زندگی آقامحمدخان گرفتم، دوباره، با دقت بیشتر همه این کتاب‌ها را خواندم. روند انجام تحقیق و نوشتن، کمتر از یک سال طول کشید ولی پیدا کردن ناشر و انجام مراحل چاپ، اگر اشتباه نکنم یک‌سال ونیم زمان بُرد. تازه اگر لطف خانم ابوذرجمهری و زحمات و پیگیری‌های آقای تهوری، مدیر انتشارات آفتابکاران نبود، شاید کار چاپ کتاب طولانی‌تر هم می‌شد. به‌هرحال، مشکلات و موانع پیش روی نویسنده مستقل و ناشر مستقل بسیار زیادند. فعلاً روی کتاب خاصی کار نمی‌کنم و چیزی هم آماده انتشار ندارم. البته به موضوعاتی فکر می‌کنم که ممکن است روزی شروع کنم و کتابی درباره‌شان بنویسم. تا خدا چه بخواهد و آینده چه اتفاقاتی به همراه داشته باشد.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...