رهبری اثر بخش | الف
مقوله «رهبری» سالهاست که جای خود را در میان صاحبنظران مدیریت و سازمان باز کرده است. تقریباً دست روی هر موضوعی در مدیریت بگذاریم، رهبری میتواند بر آن تاثیر گذاشته و کار ما را راحتتر کند. اما اگر کمی واقعبین باشیم، رهبران واقعی در دنیای کسبوکار امروزی، موجوداتی نایاب هستند و بقیه افراد صرفاً یا در حال مدیریتاند یا اینکه از رهبری فقط نامش را یدک میکشند. نتیجهاش را هم میتوانیم با نگاهی به دور و اطرافمان ببینیم. افراد بااستعداد و توانمندی که از کار در محیطهای پرتعارض و سمی خسته شدهاند، در بهترین حالت سازمان را ترک میکنند و در ناامیدانه ترین وضعیت – که با احتمال بیشتری هم رخ میدهد – برای بقا میجنگند. تمامی پتانسیل خود را صرف مبارزه برای نجات جانشان میکنند. البته که در طبیعت هم سالها به همین شیوه زندگی کردهایم و غریزه، ما را به اینسو رهنما میکند اما بیایید کمی متفاوت به این موضوع نگاه کنیم. در جایجای طبیعت نقش رهبری مشخص و واضح است. به زندگی دستهجمعی گرگها توجه کنید که رهبر گله با چه نظم و سامانمندی، دیگر اعضای گروه را مدیریت میکند. گرگهای پیر و سالخورده در جلو حرکت میکنند تا در صورت بروز خطر احتمالی، گرگهای تازهنفس توان دفاع از همنوعانشان را داشته باشند. در عوض عده دیگری از گرگهای باتجربه اما توانمند در انتهای گله حرکت میکنند و مراقب شبیخون از این ناحیه هستند. اما رهبر آن گرگی است که آخرین نفر حرکت میکند و مراقب است تا کسی جا نمانده یا راه را گم نکند.
رهبر باید همچون «درخت» سراسر نشاط و فایده باشد. رهبر باید سایبانی برای کارمندان بوده و در بدترین شرایط، وجود و حضورش در سازمان مایهی دلگرمی دیگران باشد. رهبر باید هوای سمی را بگیرد و همچون درخت اکسیژن و نفس تازه به سازمان هدیه دهد، باید ریشههایش با روح و روان تکتک کارمندان درهمتنیده باشد و چه حیف که امروزه برای بسیاری از افراد حضور در چنین سازمانهایی تنها با بستن چشمهایشان میسر میشود.
سایمون سینک [Simon Sinek] از صاحبنظران به نام در حوزه مدیریت و منابع انسانی، نشان داده است که دغدغه این را دارد تا دنیا را به جایی بهتر برای زندگی تبدیل کند تا سازمانها بلای جان خانواده کارمندان و آرامش آنها نشود. او میداند تعارضات سازمانی، علاوه بر آسیبهای شدید سازمانی، میتواند برای بنیان خانوادگی افراد تا چه حد ویرانگر باشد.
کتاب «رهبران آخر غذا میخورند» [Leaders eat last : why some teams pull together and others don`t] به قلم سایمون سینک، سعی میکند این باور را در مخاطب ایجاد کند که محیط کاریِ سلامت نهتنها در خواب و رویا تحقق نمییابد، بلکه حق هر انسانی است. واقعیت این است که هیچ سازمانی در خلال بحران خودبهخود مدیریت نمیشود. همیشه بحران موجود را، رهبر برطرف کرده است. بااینوجود، امروزه تمرکز تعداد زیادی از موسسهها و برنامههای آموزشی روی رشد و ارتقای رهبران بزرگ نیست، آنها بر پرورش مدیران کارآمد متمرکزند و تحقق دستاوردها و منافع کوتاهمدت نشانه موفقیت تلقی میشود. کتاب رهبران آخر غذا میخورند، تلاشی برای تغییر این الگوی فکری است.
این کتاب به مخاطب بینش جدیدی در مورد رهبری و بایدها و نبایدهای آن اعطا کرده و راههایی را بیان میکند که از این طریق میتوان تاثیرات مثبت این مقوله در سازمان را افزایش داد.
نگاه نویسنده به مقوله رهبری، نگاه والدینی است. میتوانید تصور کنید پدر و مادرتان تنها به این خاطر که مطابق با انتظاراتشان پیش نرفتهاید، خانه را تبدیل به جهنم کنند؟ آیا ممکن است شما را از دامان خانواده برکنار کنند و به فکر فرزندی با مشخصات رفتاری بهتر و پتانسیل بالاتر بگردند؟ البته که نه! آنها سعی میکنند شما را توسعه دهند و برای پیشرفت آمادهتان کنند. رهبری موردنظر این کتاب دقیقاً از همین نوع است، رابطهای آکنده از اعتماد متقابل و حمایت، که به سازمان کمک میکند علاوه بر افزایش توانمندی در مواجهه با مخاطرات برونسازمانی، تا حد امکان از ایجاد مخاطرات درونسازمانی جلوگیری شود.
هر چند ممکن است مثالهای طولانی و با جزئیات بالا، سرعت شما را برای ادامه مسیر کاهش دهد اما تلنگرهای این کتاب، شما را با مفاهیم جدیدی از رهبری آشنا میکند که با پیشفرضهای قبلیتان متفاوت است. بیایید به این سوال فکر کنیم: چه رابطهای میان تنش عصبی در افراد یا میزان ترقیشان در سازمان وجود دارد؟ طبیعی است فکر کنیم هر چه منصب سازمانی پر زرقوبرق تر باشد، استرس و فشار کاری افزون خواهد شد و مسئولیتپذیری افراد برای انجام درست کارهایی که به آنها محول شده است، احتمالاً موجب ایجاد تنش عصبی در آنها خواهد شد. در این کتاب به شما آموخته میشود که مسئولیت و فشار بیشتر کاری ناشی از رتبه شغلی، باعث تنش کارکنان نمیشود بلکه میزان نظارتی که کارکنان طی روز احساس میکنند، عامل اصلی این موضوع است. جالب نیست؟ تازه میتوانیم علت بدحالی خود را در سازمان بدانیم. اتفاق بدی نیفتاده است، همهچیز ظاهراً عادی ست اما تحت فشار هستید، اعتمادی به همکاران و رهبران سازمان ندارید و استرس از دست دادن شغل و تاثیر آن بر زندگیتان، لحظهای رهایتان نمیکند. چه انتظاری میتوان از عملکرد و رفتار سازمانی شما داشت؟ هیچ!
«رهبران آخر غذا میخورند» به بیان کلیشهای در مورد رهبری و کارکردهای آن نپرداخته است بلکه در جایجای کتاب، نیاز ما به رهبری مناسب را از لحاظ تاریخی و زیستشناختی بررسی کرده است. علل علمی حال خوب ما در مواجهه با انواع فعالیتهای خوشایند را با بررسی هورمونهای ترشحشده و ویژگی هر کدام از آنها بیان میکند و به شما میآموزد گاهی احساس سرخوشی و خوشایندی از انجام یک فعالیت، تمام آن چیزی نیست که بدان نیاز دارید.
سایمون سینک در این کتاب بهصراحت بیان میکند که رهبری موضوعی انتزاعی نیست که بتوانید پشت درهای بسته یا با تحلیل اعداد و ارقام آن را به نتیجه برسانید. «رهبری» موضوعی کاملاً انسانی و تعاملی است. باید در راهروهای شرکت قدم بزنید، دست کارمندانتان را بفشارید و ورای هر آنچه درست میپندارید، به آنان اعتماد کنید و مطمئن باشید حتی اگر شکست بخورند تمام تلاششان را کردهاند.
در قسمتی از کتاب آمده است: تا زمانی که کارکنان شرکت عاشق آن نباشند، مشتریان عاشق شرکت نخواهند شد. پس دست از توجه صرف به اعداد و ارقام و اهداف کوتاهمدت بردارید. با تمام وجود عاشق کارکنانتان باشید و با کمی صبر، نتیجه آن را ببینید. ما به خانواده نیاز داریم تا در روزهای سخت، روزهایی که توان حرکت و اندیشیدن نداریم، کسی دست بر شانهمان بگذارد و بلندمان کند. در واقع شما به یک «خانواده سازمانی» نیاز دارید که این کتاب به شما کمک میکند تا پایه و اساس ان را ایجاد کنید.
اما واقعیت این است که ما در روزگار «رهبران فربه» زندگی میکنیم. روزگاری که افراد ممکن است بر سر لقمهای نان و جلب اندکی توجه، تمایلات اخلاقیشان را زیر پا گذارند و با وجدانی ناراحت و جسمی خسته از مبارزه برای بقا، به خانه بازگردند. وقت آن رسیده است که نگاهی ویژه به رهبری داشته باشیم و نسل بعدی رهبران را بهگونهای تربیت کنیم که همچون یک مادر، پس از اطمینان از سیر شدن فرزندانشان، غذا بخورند و مطمئن باشند که این فرزندان عصای پیری و پرستار روزهای سختشان خواهند بود.