دین‌پژوهی و ممیزی | دین آنلاین

 

اخیراً به چند نمونه از آثاری برخورد کردم که در ممیزی ارشاد دستخوش تغییرات یا تعلیق شده‌اند. همه کسانی که در فضای فرهنگی یا هنری هر کشوری فعالیت می‌کنند از مجموعه‌ای از خط قرمزهای پذیرفتنی و ناپذیرفتنی آگاه‌اند که یا می‌توان آنها را حل کرد یا دور زد یا در محدوده‌شان فعالیت کرد. اما در مورد آثار دین‌پژوهانه به ویژه با رویه اخیر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی وضعیتی تأسف‌بار رقم خورده است که اصولاً با ماهیت و روش دین‌پژوهی ناسازگار است. در این نوشتار نخست به معرفی دین‌پژوهی می‌پردازم و سپس با ذکر چند نمونه توضیح می‌دهم که چگونه در دین‌پژوهی ممیزی یا اساساً ناممکن و بی‌معناست یا باید بر مبناهای تخصصی صورت بگیرد.

معرفی دین‌پژوهی
دین‌پژوهی (Religious Studies) رشته‌ای نوپا در بسیاری از محافل دانشگاهی جهان به ویژه در ایران است. هدف بنیان‌گذاران اروپایی این رشته در اواخر قرن نوزدهم این بود که ادیان گوناگون جهان را بشناسند و تقسیم‌بندی کنند و شباهت‌ها و تفاوت‌های آنها را دریابند. ماهیت و اهداف دین‌پژوهی به مرور زمان تغییر یافته است و امروز می‌توان آن را «مطالعه ادیان از بیرون و با نگاه نسبتاً بی‌طرفانه» تعریف کرد. (برای آشنایی بیشتر با دین‌پژوهی و تفاوت‌های آن با الهیات و کلام نک: «آشنایی با دین‌پژوهی»، قسمت اول، کافه سرو)

فاطمه توفیقی

تفاوت دین‌پژوهی و الهیات این است که در دین‌پژوهی قرار نیست از دینی خاص دفاع یا به نفع آن استدلال شود. از منظر دین‌پژوهانه تقریباً همه ادیان علی‌السویه قابل بررسی هستند. البته باید توجه داشت که در دهه‌های اخیر درباره میزان توفیق این رشته در این بی‌طرفی و ناجانبداری انتقاداتی طرح شده است. به طور کلی بسیاری از دین‌پژوهان موفق شدند که به مخاطبانشان از سیاست‌گذاران تا رسانه‌ها تا عموم مردم نشان دهند که داشتن دینی دیگر به معنای توحش یا بی‌خردی نیست، بلکه می‌توان پیروان ادیان دیگر را انسان‌های خردمندی هم‌تراز خود دانست.

در ایران هم این رشته از چندین دهه پیش وجود داشت و زبان‌شناسان و فرهنگ‌شناسان گوناگونی هرچند معمولاً به صورت پراکنده در آن فعالیت می‌کردند. دین‌پژوهی در ایران دو موج فعال داشت: دهه ۱۳۵۰ و دهه ۱۳۷۰. در هر دو زمان سیاست‌گذاری فرهنگی به این سو می‌رفت که ایران ضمن تأکید بر ارزش‌های ملی و دینی خود، امکان معرفی این ارزش‌ها به دیگران و گشودگی نسبت به ارزش‌های دیگر داشته باشد. در دهه ۱۳۵۰ به صورت محدود انجمن شاهنشاهی حکمت و فلسفه چیزی را دنبال می‌کرد که هرچند در آن روزگار به دین‌پژوهی شناخته نمی‌شد، می‌توانست در چارچوب این رشته قرار گیرد.

در بسیاری از محافل فکری مرتبط با آن نوعی بازگشت به ارزش‌های خودی و مرتبط ساختن آن با ارزش‌های عرفانی و باطنی شرق و غرب دیده می‌شد. اما این فعالیت‌ها به ویژه در نیمه دوم دهه ۱۳۷۰ با ایده گفت‌وگو و شناخت ادیان جهان همراه شد. نه تنها در سطح دولتی ایده گفت‌وگوی تمدن‌ها پیگیری می‌شد،

در نهادهای علمی مانند حوزه علمیه قم هم شناخت ادیان یکی از موضوعات مهم تحقیق بود. پدرم جناب آقای حجه الاسلام و المسلمین حسین توفیقی در خاطرات خود به مقایسه‌ای جالب اشاره می‌کنند. ایشان که در اواخر دهه ۱۳۴۰ شناخت ادیان گوناگون و آموختن زبان انگلیسی و عبری و سایر زبان‌های مرتبط را آغاز کرده بودند، در آن روزگار کاری را انجام می‌دادند که برای یک طلبه حوزه علمیه بسیار عجیب می‌نمود. اما در دهه ۱۳۷۰ به تدریج آشنایی با ادیان یکی از مواد درسی بسیاری از مدارس علمیه شد و حتی تعدادی از طلاب جوان به مدیریت و اشراف جناب آقای حجت‌الاسلام و المسلمین سیدابوالحسن نواب گرد هم آمدند تا در مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب به پژوهش درباره ادیان گوناگون بپردازند. در نیمه دهه ۱۳۸۰ این مرکز توسعه یافت و به دانشگاه ادیان و مذاهب تبدیل شد. گرچه یکی از اهداف آن مرکز و بعداً این دانشگاه گفت‌وگو بود، بسیاری حتی فارغ از ایده گفت‌وگو و صرفاً با هدف مطالعه علمی و ناجانبدارانه ادیان گوناگون به پژوهش و تدریس در آن می‌پردازند. دانشگاه ادیان و مذاهب یکی از مراکز ارتباطات بین‌المللی و بازدید مهمانان دانشگاهی خارجی بوده است. بسیاری از این مهمانان با مشاهده فعالیت‌های علمی این دانشگاه آن هم در قم که طبق کلیشه‌هایشان جایی دور از گفت‌وگو و مطالعه غیرمتعصبانه است، بسیار شگفت‌زده می‌شوند.

دین‌پژوهی ایرانی در چند ساحت پیگیری شده است. ساحت اول و مهم‌ترین جریان موج ترجمه است. باز هم یکی از شگفت‌انگیزترین امور برای یک دانشمند غربی درباره کتابخانه‌ها و کتابفروشی‌های ایران ترجمه سریع و فراوان بسیاری از آثار به فارسی است. البته این موج ترجمه به ویژه به دلیل وجود ترجمه‌های غلط و نادقیق فراوان گاه تأثیری منفی هم بر زبان فارسی و هم بر برداشت‌های ایرانیان از اندیشه غربی هم داشته است. یکی از اولین جاهایی که هر دین‌پژوهی وارد آن می‌شود، عرصه ترجمه است. به دلیل ضعف زبانی بسیاری از پژوهشگران علوم انسانی بسیاری از آنان هم مصرف‌کننده این آثار ترجمه شده هستند. اگر موضوعی به فارسی ترجمه شده باشد، می‌توان توقع داشت که پژوهشگران فارسی‌زبان آن را بشناسند، وگرنه آن موضوع هر قدر هم اهمیت داشته باشد، مهجور می‌ماند.

موج دیگر دین‌پژوهی ایرانی زبان‌شناسی و مطالعات فرهنگی به ویژه ایران‌شناسی بوده است. از آنجا که یکی از عناصر شناخت ایران باستان شناخت ادیان آنها بوده است، دانشمندان این رشته‌ها ناگزیر به دین‌پژوهی هم می‌پرداخته‌اند. یکی از مشکلات دین‌پژوهان این حوزه پیش‌فرض‌ها و مقوله‌ها و سنخ سوالاتی است که با وجود تحولات در نظریات دین‌پژوهی در آثار پژوهشگران ایرانی راه نیافته است.

موج سوم جامعه‌شناسی و مردم‌شناسی دین است. این موج که به ویژه در سال‌های اخیر برای نمونه در مطالعات جامعه‌شناسی تشیع در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران رشد داشته است، به جای تمرکز بر دینداری اقوام به دینداری شهری و سیر تحولات آن می‌پردازد. در این پژوهش‌ها طبعاً به اقتضای دین‌پژوهانه باز هم داوری ارزشی‌ای درباره انواع دینداری نمی‌شود و پژوهشگر صرفاً به گزارش و تحلیل بسنده می‌کند. بسیاری از فعالان این جریان خود را بیشتر جامعه‌شناس یا انسان‌شناس می‌دانند تا دین‌پژوه.

جریان چهارم دین‌پژوهی جریانی است که رویکردی شبیه پدیدارشناسی دین دارد. مهم‌ترین بازماندگان این رویکرد استاد دکتر فتح‌الله مجتبایی و شاگردان او هستند. هندشناسی داریوش شایگان هم ذیل این دسته قرار می‌گیرد. آثار سنت‌گرایان نیز بسیار متأثر از این رویکرد است. در این رویکرد به تأسی از میرچا الیاده ضمن آنکه مقایسه میان ادیان صورت می‌گیرد، گوهری یافت می‌شود که در ادیان گوناگون به شیوه‌های مختلف بازنمود یافته است. کشف آن گوهر مشترک و بازنمودهای تاریخی آن یکی از کارهای مهم دین‌پژوه است. مطالعه آثار عرفانی جهان هم در این جریان جایگاهی ویژه دارد.

جریان پنجم جریان طلاب قم به ویژه وابستگان به مؤسسه امام خمینی (ره) و دوره‌های آغازین دانشگاه ادیان و مذاهب و بعضاً دانشگاه مفید است. حسین توفیقی و شاگردانش و افراد دیگری در این حلقه (به ویژه عبدالرحیم سلیمانی)‌ رویکردی مقایسه‌ای و غیرجدلی دارند و فهم ادیان دیگر در خدمت فهمشان از اسلام است. برای آنان تعارضات و هماهنگی‌ها میان قرآن کریم و کتاب مقدس اهمیت فراوانی دارد. الهیات‌های ادیان هم در کنار هم مطالعه می‌شود تا فهمی درباره هماهنگی‌ها یا ناهماهنگی‌ها کشف شود.

جریان ششم اسلام‌شناسانی هستند که از رویکردهای تاریخی برای فهم دین اسلام کمک می‌گیرند. در اینجا دین‌پژوهی به نگاه کلامی تنه می‌زند. از آنجا که یکی از پیش‌فرض‌های نقد تاریخی آن است که پژوهشگر آمادگی رسیدن به هر نتایجی هرچند خلاف باورهای پیشین خود را داشته باشد، برخی از پیش‌فرض‌ها یا دستاوردهای آنها با پیش‌فرض‌ها و دستاوردهای دانشمندان بدون تعلق دینی (مثلاً خاورشناسان) هم‌پوشانی می‌یابد. ممکن است این اسلام‌شناسان از یافته‌های خود برای ترویج منظر الهیاتی خاصی استفاده کنند یا ممکن است نتایجشان صرفاً ناظر به تحقیق تاریخی باشد ـ به دلیل اینکه این رویکرد به نگاه کلامی تنه می‌زند، عمداً از ذکر رویکرد مناقشه‌برانگیز نواندیشی دینی صرف‌نظر می‌کنم تا مدعایم محدود باشد. چنان که پیش‌تر هم گفته شد، تعیین مرز دین‌پژوهی و کلام همیشه ساده نیست.

دین‌پژوهی یکی از بالنده‌ترین رشته‌های علوم انسانی است و همواره در آن تحلیل‌ها و نظریاتی نو ظهور می‌کند. نه تنها کتاب‌ها و نشریات فراوانی با خوانندگان و ضریب تأثیر فراوانی در این حوزه انتشار می‌یابد، بلکه برای به‌روز بودن آن کنفرانس‌هایی بزرگ و کوچک برگزار می‌شود. بزرگ‌ترین این نشست‌ها گردهمایی سالانه آکادمی دین امریکا (American Academy of Religion) است که در سومین آخر هفته نوامبر در یکی از شهرهای امریکای شمالی در کنار نشست سالانه انجمن مطالعات کتاب مقدس (Society of Biblical Literature) برگزار می‌شود. نشست‌های بزرگ دیگر از این قرارند:
ـ انجمن دین‌پژوهی بریتانیا (British Assocition for Religious Studies)
ـ و انجمن مطالعات ادیان اروپا (European Assoction for the Study of Religions).

علی‌رغم همه پویایی این رشته در فضای امریکای شمالی و اروپایی، یکی از کاستی‌های آنها بهره‌گیری کم محافل غربی از دانشمندان شرقی و افریقایی بوده است.

از این طرح کلی مشخص شد که منابع این رشته اغلب آثار ترجمه شده هستند یا آثاری هستند که از گردآوری منابع ترجمه‌شده گوناگون به دست آمده‌اند. جز در جریان جامعه‌شناسانه کمتر پیش آمده که کسی خود به تحقیق درباره موضوعی پرداخته و یافته‌هایی حاصل کرده باشد. باید توجه داشت که به دلیل بالندگی و پویایی این رشته، در آن پیوسته نظریاتی تازه ظهور می‌یابند که ترجمه‌ها کمتر می‌توانند پابه‌پای این نظریات حرکت کنند. همچنین دقیقاً به دلیل وابستگی ما به ترجمه (و در شرایطی که حتی آثار تألیفی هم رنگ‌وبوی گردآوری نظرات دانشمندان غربی را دارند)، در ایران معمولاً پژوهشگران در این رشته، مانند بسیاری از رشته‌های دیگر، از کشورهای انگلیسی‌زبان متأثرند و از تحولاتی که در کشورهای آلمانی‌زبان یا فرانسوی‌زبان رخ می‌دهد، کمتر آگاه می‌شوند. حوزه نشر و به ویژه ترجمه نخستین جایی است که دین‌پژوهی می‌تواند آغاز شود و دقیقاً همین جاست که با ممیزی ارشاد مواجه می‌شویم، یعنی جایی که گویا باید از منظر مبانی مد نظر حکومت اسلامی منظر دین‌پژوهانه ارزیابی شود.


سازوکار ممیزی کتاب در وزارت ارشاد
ممیزی به‌گونه‌ای است که حکومت خود را متصدی منتشر نکردن آثار فرهنگی ضلالت‌آور (کتب ضاله) می‌داند. بنابراین مدعی‌العموم می‌تواند از اثری فرهنگی به دلیل اینکه چیزی مخالف ارزش‌های دینی یا فرهنگی دارد، شکایت کند. در این جا باید کسی مسئول نشر آن اثر باشد: نویسنده اثر تألیفی فارسی، مترجم اثری که ابتدائاْ به زبانی غیرفارسی نوشته شده است، ناشر یا خود ممیزی ارشاد. در اینجا راه حل مورد رضایت همه طرف‌ها سپردن مسئولیت به ممیزی ارشاد بوده است. ممیزی ارشاد هم طبعاً ترجیح می‌دهد با حذف حداکثری از خود سلب مسئولیت کند. به عبارت دیگر مطالبی نوشته می‌شود که گویا هیچ کس نمی‌خواهد مسئولیت نوشته شدن آنها را بپذیرد و از این رو بهتر است حذف شوند. حتی در مورد مطالب مجوزدار باقی‌مانده هم این مسئولیت‌پذیری حداقلی است؛ زیرا مؤلف یا مترجم به تنهایی مسئولیت سخن خویش را نمی‌پذیرد و می‌تواند ادعا کند که هر چیزی که در متن آمده قبلاً از غربال حاکمیت رد شده است. این فرآیند نه تنها لطمه به آزادی بیان است، بلکه لطمه به مسئولیت‌پذیری هم هست.

گویا اخیراً خود این سازوکار درون وزارت ارشاد هم مشکلاتی تازه به بار آورده است. یکی از این تحولات این است که اگر ممیز از سر ناآگاهی یا همان سلب مسئولیت کتاب را مثله کند یا خواستار تغییراتی بی‌معنا باشد، این راه برای ناشر باز نیست که از ممیزان بخواهد آن را به داوری دیگر بسپرند. بلکه، کار دوباره به همان داور قبلی برمی‌گردد که دانش یا مسئولیت‌پذیری‌اش احتمالاً در آن مدت کوتاه یا پس از خواندن توضیحات ناشر تغییر چندانی نمی‌کند. به عبارت دیگر، ناشر و نویسنده و مترجم حتی اگر خطایی علمی یا ستمی را مشاهده کنند هیچ راهی برای رفع آن خطا یا دادخواهی ندارند. روشن است که ناشر و نویسنده یا مترجم حاضر به تحمل هزینه مادی و معنوی سنگین منتشر نکردن کتاب یا انتشار آن بدون اعمال نظرات ممیزی نمی‌شوند و سرانجام کتاب را منتشر می‌کنند.

فارغ از همه انتقاداتی که به ممیزی ارشاد در حوزه‌های گوناگون هنری و فرهنگی صورت گرفته است، به طور خاص در دین‌پژوهی می‌توان رابطه آشکاری میان اهمیت آشنایی با این رشته و نوع نقدها مشاهده کرد. بسیاری از ممیزهای ارشاد توقع دارند که کتاب‌هایی که به هر نحوی درباره دین است، منظر دینی خاصی را تأیید و تشویق کند، در حالی که این کار اساساً با روح دین‌پژوهی ناسازگار است و کلاً آن کتاب را بی‌اثر می‌کند. به عبارت دیگر، اگر بنا باشد که کتابی بنابر طبیعت دین‌پژوهانه‌اش به صورت بی‌طرفانه یک دین یا جنبش دینی/معنوی را گزارش دهد، کاملاً نقض غرض و بی‌معناست که آن کتاب بخواهد بگوید که فلان نوع دینداری غلط یا ناسره است. در آن صورت، این کتاب دیگر دین‌پژوهانه نیست.

چند نمونه از آثاری که به دلیل ناآگاهی ممیزان از اقتضائات دین‌پژوهی دچار مشکلاتی شدند، از این قرارند:

کتاب راز اعداد اثر آنه‌ماری شیمل تا سال ۱۳۹۸ به چاپ دهم رسیده است. طبعاً ده بار انتشار این کتاب با کسب مجوز اولیه وازرت ارشاد صورت گرفته است. اخیراً هم‌زمان با چاپ جدید کتاب و در پی سامانه‌ای شدن ممیزی باز هم باید در مورد مجوز آن اظهار نظر می‌شد. نکاتی که از این فرآیند به ناشر رسید حاکی از ناآگاهی داوران از دین‌پژوهی به طور کلی و رویکرد کسانی مانند شیمل است. آنه‌ماری شیمل متعلق به جریان پدیدارشناسی دین است. دانشمندان این جریان مانند میرچا الیاده، هانری کربن، توشیهیکو ایزوتسو به ویژه پس از جنگ جهانی دوم به بالندگی دین‌پژوهی کمک کردند. چنان که پیش‌تر گفتیم، در ایران داریوش شایگان و فتح‌الله مجتبایی این سیر را دنبال می‌کنند.

از نظر پدیدارشناسان دین می‌توان دین را به صورت علمی مطالعه کرد و در دین‌پژوهی باید از روشی منحصر به فرد (نه روش‌های علوم اجتماعی یا روان‌شناسی و اقتصاد) بهره جست. دین طبق تعریف بسیاری از آنان تجربه امر قدسی است. این تجربه امر قدسی باعث می‌شود سنگی که ماهیتاً با سنگ‌های دیگر تفاوتی ندارد، کوهی که مانند کوه‌های دیگر است یا روزی که یکی از روزهای سال است، به دلیل آنکه بنا به ادعای دینداران در آنها امر قدسی تجلی یافته است، از سنگ‌ها و کوه‌ها و روزهای دیگر تمایز می‌یابند و قدسی می‌شوند. آیا امر قدسی واقعاً وجود دارد یا نه؟ یا اگر وجود دارد بیشتر شبیه خدای تثلیثی مسیحیان است یا خدای توحیدی مسلمانان؟

دین‌پژوه، از آن حیث که صرفاً دین‌پژوه است، حق ندارد در این باره اظهار نظر کند. به بیان پدیدارشناسانه او اظهار نظر درباره وجود داشتن یا نداشتن یا صحیح یا مقدس بودن یا نبودن چیزی را در پرانتز می‌گذارد، یا آن را به تعلیق در می‌آورد. در عوض دین‌پژوه باید بدون داوری در مورد صحیح یا سره بودن یک دین و بر نوعی معرفت‌شناسی درجه دوم، با دینداران همدلی کند. یعنی اگر گروهی از مسلمانان دعایی می‌خوانند یا در امامزاده‌ای جمع شده‌اند، برای دین‌پژوه مهم نیست که آن دعا یا این امامزاه صحیح است یا نه. بلکه برای وی مهم آن است که آن مسلمانان هنگام خواندن آن دعا یا تشرف به این امامزاده دچار چه احساساتی می‌شوند. این همدلی دین‌پژوهانه چنان زیاد بود که بسیاری تصور می‌کردند که کربن یا ایزوتسو یا شیمل واقعاً به اسلام گرویده‌اند.

در چارچوب این منظر پدیدارشناسانه کتاب راز اعداد سرشار از مثال‌هایی از کاربست اعداد در تمدن‌ها و فرهنگ‌های گوناگون است، فارغ از اینکه آن کاربست خرافی یا صحیح باشد. اینکه ممیزی کتاب در جاهایی که به یک سنت اسلامی یا نماد یا باور در میان مسلمانان اشاره داشته، خواستار پانوشتی باشد که در آن توضیح داده شود که این امر در اسلام اصیل درست نیست، کاملاً بی‌معناست. روشن است که گرچه در یهودیت و مسیحیت و اسلام طلسم و جادو حرام بوده است، در جوامع یهودی و مسیحی و اسلامی مردم گرایشی به طلسم و جادو داشته‌اند. در حالی که مصلحان مسلمان به‌سختی و به‌تدریج توانستند تغییراتی اندک در این باور ایجاد کنند، بنا بر تصور ممیزی ارشاد خواننده کتاب راز اعداد باید مطمئن شود که طلسم و جادو در اسلام غلط است. آیا اصولاً شیمل درباره صحت و اصالت باوری خاص سخنی گفته بود که کار مترجم اصلاح غلط‌های فنی شیمل باشد؟ اگر بنا باشد که تک‌تک موارد غیراصیل در جوامع و سنت اسلامی با پانوشتی اصلاح شود، این اصلاحات باید در همه موارد مسیحی و یهودی و هندویی و مایایی و غیره هم صورت بگیرد. به یاد داشته باشیم که این کار با روش پدیدارشناسانه شیمل کاملاً ناسازگار است.

نمونه دیگر کتاب زیست شیعی اثر دیوید تورفیل با ترجمه سید شهاب‌الدین عودی است که در سال ۱۳۹۹ از سوی نشر آرما به چاپ رسید. این کتاب حاصل مشاهده مشارکتی نویسنده سوئدی در اصفهان و گزارش او از زندگی پنج مرد مسلمان در ایران با نام‌های غیرواقعی امیر، محمدمهدی، مستعار، علی بختیاری و جیمی در اواخر دهه ۱۳۷۰ و اوایل دهه ۱۳۸۰ است. تورفیل با این پنج نفر دوستی مدت‌داری داشته و سعی کرده احساسات آنان را به خوبی بفهمد و گزارش کند. همچنین پس از چند سال باز هم به ایران برمی‌گردد تا ببیند زندگی مادی و معنوی این پنج نفر چگونه تحول یافته است. تورفیل با این گزارش می‌کوشد که انواع گوناگون دینداری را در ایران بازتاب دهد. اهمیت این کتاب نه تنها در این است که خواننده را با مطالعه مردم‌نگارانه روشمندی آشنا می‌سازد، بلکه برداشت‌های یک دین‌پژوه غیرایرانی غیرمسلمان از جامعه‌ای اسلامی را بازتاب می‌دهد.

همچنین باید توجه داشت که کتاب زیست شیعی یکی از آثار شاخص در مطالعات دین و بدن است. با توجه به مقدمه کلی کتاب تورفیل و همچنین مقدمات نظری هر فصل می‌توان فهمید که وی به جریانی اخیر در جامعه‌شناسی و انسان‌شناسی دین تعلق دارد که می‌کوشند برای تحلیل رفتارهای فردی و اجتماعی مسلمانان از تحمیل مقوله‌های رایج در علوم انسانی غربی بر جوامع گوناگون فاصله بگیرند و آماده باشند که مردم‌نگاری‌شان اتفاقاً در مقوله‌های تحلیلی راهی نو باز کند. کسانی که به این جریان تعلق دارند، رفتار دینی را صرفاً نمادین نمی‌دانند، بلکه آن را دارای اثری وضعی در شخصیت کنشگر دینی قلمداد می‌کنند یا جایی برای عواطف دینی باز کرده‌اند که به عنوان بخشی ارزشمند از وجود انسانی تحلیل می‌شود. بنابراین، حتی در سخت‌گیرانه‌ترین برداشت‌ها هم خواننده دانشجو و پژوهشگر می‌داند که با کتابی روبه‌رو است که از لحن رایج در علوم اجتماعی غربی پیش از دهه ۱۹۸۰ فاصله می‌گیرد.

از آنجا که نسخه انگلیسی کتاب را خوانده بودم، پس از انتشار ترجمه فارسی آن می‌توانستم به ویژه با توجه به وجود علامت […] از حذف بخش‌هایی از کتاب خبر داشته باشم. در اینجا نمونه‌هایی را ذکر می‌کنم. روشن است که هر پژوهشگری برای اینکه تحلیل‌های خود را در زمینه خاص سیاسی و اجتماعی‌ای را بریزد، اطلاعاتی از رخدادهای سیاسی هم می‌دهد. ممکن است گزارش او از فضای سیاسی ایران پس از دوم خرداد ۷۶ با روایت حاکمیت ایران سازگار نباشد. به‌ویژه در عصر گسترش رسانه‌ها هر خواننده‌ای که به سطحی از دانش دست یافته که بتواند یک کتاب تخصصی انسان‌شناسانه را بخواند، احتمالاً می‌تواند به این تفاوت روایت‌ها هم آگاه باشد و بداند که روایت کتاب لزوماً مورد پذیرش حاکمیت ایران نیست. اما این قسمت‌ها در کتاب حذف شده است (صص ۷۱، ۸۶، ۲۴۳). در صفحه ۲۰۷ توضیحات مربوط به اجبار و اقناع و حجیت حذف شده و بخش نظری ابتر مانده است، احتمالاً چون در یکی از جملات به نقش «اجبار» در حفظ نظام جمهوری اسلامی اشاره شده است، گویا بنا بوده یک نویسنده خارجی مانند یکی از وفاداران نظام، ادعایی متفاوت داشته باشد. توجه داشته باشیم که اتفاقاً در کلیت کتاب نویسنده می‌خواهد نشان بدهد که گرایش جوانان مسلمان به معنویت بیش از آنکه حاصل اجبار یا تلقین‌هایی از سوی حاکمیت باشد، نتیجه بسیاری از عواطف درونی خود مسلمانان است که موفق شده‌اند در دین راه حلی برای مشکلات درونی‌شان پیدا کنند.

یکی از حذف‌های دیگر کتاب حذف حدوداً پنج صفحه (از نسخه انگلیسی) درباره تغییرات دینداری یکی از شخصیت‌های مورد پژوهش است (ص ۲۴۹). جیمی که دیندار و انقلابی بود، در یکی از سفرهای بعدی تورفیل دیگر وفاداری‌های قبلی‌اش را ندارد و حتی پس از مرگ همسرش دچار زن‌بارگی شده است. در حالی که خود جیمی اظهار می‌کند که علت تغییرش این بوده که «دروغ‌های زیادی شنیده»، تورفیل شواهدی را کنار هم می‌گذارد که بگوید وضعیت درونی او یعنی داغ از دست دادن همسر انقلابی‌اش و مسئولیت شش فرزندش باعث این تحول شده است. باز هم بر خلاف نظر ممیزان، نه تنها انعکاس این وضع در کتابی علمی چیزی دور از ذهن نیست، بلکه تحلیل تورفیل از این تحولات هم احتمالاً چیزی خلاف روایت حاکمیت نیست. می‌توان نتیجه گرفت که این حذف‌ها دلیلی ندارد جز ناآگاهی خواننده، یعنی یا ناآگاهی خواننده‌ای که ممیز بوده یا ناآگاهی خواننده‌ای که مفروض آن ممیز است. باز هم روشن است به دلیل اینکه کتاب گرانبار از نظریه است، فقط خواننده‌ای که سطحی از سواد علوم اجتماعی را دارد سراغ این کتاب می‌رود و احتمالاً او از میزانی از تحلیل برخوردار است که بفهمد در این جنگ روایت‌ها کدام را انتخاب کند.

نمونه دیگر آثار مربوط به متفکران مسلمان (به ویژه از جهان عربی) یا به قلم آنهاست. کتاب‌های خاورشناسان هم در این دسته قرار می‌گیرند. برای نمونه حسین خندق‌آبادی در صفحه فیسبوک خود گزارش داده که کتاب خاورشناس فرانسوی ماکسیم رودنسون درباره پیامبر اسلام که سرشار از تمجید وی از شخصیت ایشان است، بدون هیچ توضیحی در ممیزی ارشاد «معلق» مانده: «عنوان موهومی که عملاً از ناشر می‌خواهد بدون درخواست هیچ توضیحی از نشر آن صرف‌نظر کند.»

اخیراً کتاب سید هادی طباطبایی درباره متفکران جهان عرب با عنوان تأملات عربی اجازه انتشار نیافت؛ «زیرا موجب ترویج سکولاریسم و جدایی دین از سیاست؛ نسبی‌گرایی در مورد فهم گزاره‌های دینی، عصری دانستن دین، آیات قرآن و آموزه‌های دینی، تخریب فقه سنتی و احکام شرعی، ترویج فمینیسم می‌شود.» از این سخنان می‌توان اینطور نتیجه گرفت که گویا از نگاه ممیزان اگر کسی در ایران بداند که چیزی در جهان درباره فمینیسم و اسلام یا فقه سنتی و این دست موضوعات گفته شده، این دانش به گمراهی وی خواهد انجامید. بسیاری از آثار متفکران عرب حتی هنگامی که انتشار می‌یابند، سرشار از پانوشت‌هایی مبنی بر این هستند که مطالب گفته‌شده در سنت شیعی پذیرفته نیست. برخی از ناشران در ابتدای کتاب می‌نویسند که همه مطالب این کتاب مورد تأیید نیست. الزام ناشران به درج این پانوشت‌ها به معنای آن است که خواننده هر کتابی را به نیت پذیرفتن همه مطالب آن می‌خواند و نه اینکه خودش بنیه‌ای دینی یا توانی تحلیلی برای تشخیص حق و باطل یا نیک و بد داشته باشد.

سخن پایانی
اگر حکومت اسلامی در چارچوب یک وزارتخانه مسئول «ارشاد» شهروندان ایرانی است، این کار را باید در چارچوبی قرآنی و اسلامی و علمی در پیش گیرد. در چارچوب قرآنی سخنان گوناگون شنیده و بهترین آنها برگزیده می‌شود (زمر ۱۷). نیازی به اجبار هم نیست چون راه رشد و گمراهی آشکار است (بقره ۲۵۶). اما دشواری بزرگ‌تر ما نه از اصل ممیزی بلکه از سازوکاری است که به داوران اجازه می‌دهد که بدون اینکه کمترین تخصصی در روش و نظریه رشته‌ای داشته باشند، درباره کتاب‌های آن حوزه اظهارنظرهایی کنند که نویسندگان و مترجمان و ناشران را در بهترین حالت به خنده وامی‌دارد. (البته اگر آن ممیز اجازه انتشار کتاب را هم بدهد، بعید نیست که مدعی‌العموم یا قاضی‌ای نامتخصص بخواهند درباره آن کتاب دین‌پژوهانه اظهار نظر کنند.)

در چنین وضعیتی پیشنهاد بدیل چیست؟ آیا خوانندگان صرفاً مصرف‌کننده محصولات فرهنگی باشند بدون اینکه بدانند این آثار در چه بستری از نزاع‌های فکری و جنگ روایت‌ها شکل گرفته‌اند؟ آیا می‌توان توقع داشت که افراد حتی مسئولیت آنچه را می‌نویسند نپذیرند چون کسی دیگر به ایشان مجوز داده و دقیقاً به دلیل اینکه خودشان مسئول سخن خویش نیستند، آزاد هم نباشند؟ در اینجا از سایر دین‌پژوهان و ناشران فعالان در این رشته دعوت می‌کنم که آنان نیز با ارائه پیشنهادهایشان به اصلاح این روند کمک کنند. تصور می‌کنم که جایگزین مطلوب برای ممیزی‌های غیرتخصصی گسترش نشست‌ها و نشریات نقد کتاب و ترجمه است. این نشست‌ها و نشریات کمک می‌کنند که تحلیل‌ها و گزارش‌های متفاوت شنیده شوند و صحت و دقت ترجمه‌ها و مدعیات نویسندگان مورد مناقشه قرار گیرد. خود آن منتقد هم می‌داند که باید با اسم و چهره‌ای مشخص نقدی علمی را آزادانه و بی‌رودربایستی بیان کند و مسئولیت دانش و داوری خودش را بپذیرد. جای نویسنده و مترجم و ناشر در نشست‌های فرهنگی و گفت‌وگوهای علمی است نه در دادگاه. داور او هم محافل علمی هستند و نه ممیزی ارشاد یا دادستان و قاضی.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...