کتاب «سعید نفیسی به هشت روایت» نوشته پیمان طالبی توسط انتشارات ققنوس منتشر و راهی بازار نشر شد.

سعید نفیسی به هشت روایت» نوشته پیمان طالبی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، کتاب پیش‌رو ۸ جستار از پیمان طالبی است که درباره سعید نفیسی، زندگی، زمانه و کارنامه‌اش نوشته شده‌اند. این‌نوشته‌ها براساس ۳۰۰ منبع و ماخذ و گفتگو با خانواده نفیسی و بازماندگان او نوشته شده‌اند. این‌مولف می‌گوید شاید وقتی صحبت از سعید نفیسی می‌شود، اولین تصویری که جلوی چشم می‌آید، کتاب‌های چیده‌شده روی هم تا سقف، کتابخانه‌ای که از وفور کتاب نمی‌تواند نفس بکشد، خطوط سیاه میان کاغذهای سفید، و مردی است با سیگاری‌برلب که پشت میزی نشسته و روی یکی از همان کتاب‌ها خم شده. «ایران»، وطنی که همیشه و همه‌جا تنها دارایی نفیسی بود، هم از میان همین کتاب‌ها و صفحات نامش بر زبان نفیسی نشست و او، پس از پیشنهاد و برگزیدن آن نام در شورای مربوطه، در مقاله‌ای تحت‌عنوانِ «از این پس همه باید کشور ما را بنام ایران بشناسند» به این نام رسمیت داد. نویسنده کتاب پیش‌رو معتقد است نفیسی فقط محقق و نویسنده‌ای برجسته‌ای نبود، بلکه شاعر و ادیبی خوش‌ذوق بود.

طالبی می‌گوید تلاشش در این‌کتاب، بر آن بوده که تصویری ملموس و نزدیک از سعید نفیسی ارائه دهد و اراده‌اش بر انتشار مدح‌نامه نبوده است. او بزرگ‌ترین شبهه‌ها و اتهاماتی را که حول نام نفیسی وجود داشته، در این‌کتاب نقل کرده و می‌گوید در طرح آن‌ها، اقدام به نقل قول، و از بیان نظرات شخصی خود نیز امتناع کرده است.

عناوین نوشتارهایی که در این‌کتاب چاپ‌شده‌اند، به این‌ترتیب است:

«هنرمندان نباید زن بگیرند؟»، «آدم نفیس و کتاب‌هایش»، «حق‌التحریر مرا بدهید!»، «حالات و مقامات مرزبان رازی»، «این‌دستگاه برای عبدالحسین‌ها نحس است»، «خرانیزه»، «ستاره سیاهی که ماه نَخشَب بود» و «پاریس جشن بیکران».

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

از قزوین و قزوینی بگذریم و برویم کمی آن‌طرف‌تر، همان‌جا که گیلان آغاز می‌شود. نقل است در روزگاری که نشریه نسیم شمال چاپ می‌شد برخی چهره‌ها چنان از نقدهای مدیر آن می‌ترسیدند و این‌نقدها آن‌چنان میان مردم دست به دست می‌شد که همه می‌خواستند نظر او را به خود جلب کنند و دلش را به دست بیاورند تا مبادا فردا صابون نقد نسیم شمال به تنشان بخورد. اما روزگار غدار با این مرد ذی‌نفوذ و صاحب‌نام کاری کرد که روزهای غم‌انگیز پایانی عمرش در دارالمجانینی در جنوب تهران گذشت. چنان‌که در هفتادسالگی در اتاقی محقر در طبقه دوم دیوانه‌خانه بر تشکی چرکین تمام روز را چمباتمه می‌زد و زانوها را بغل می‌گرفت و سر به سینه فرو می‌برد. سعید نفیسی از کسانی بود که در آن‌وضع و حال به دیدار نسیم شمال رفته بود. او می‌نویسد که نیم‌ساعتی در آن اتاق بر گلیم پاره‌ای منتظر نشست تا عاقبت سید سر بلند کرد و تا او را دید قاه قاه خندید. سپس روزنامه‌نگار خوش‌نام سابق و شاعر خوش‌قریحه همیشه دو شعر از خود را پی در پی و با سرعت برای نفیسی خواند و نفیسی می‌نویسد تنها جمله‌ای که در آن دیدار از او شنیده این بوده که «می‌خواهند روزنامه‌ام را بدزدند.»

این‌کتاب با ۱۹۹ صفحه، شمارگان ۷۷۰ نسخه و قیمت ۱۸۰ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...