به مناسبت سالروز درگذشت تاريخنگار و سياستمدار ايرانی | | ایبنا
حسین مکی سیاستمدار مشهور تاریخ معاصر بود که از سوی دولت دکتر محمد مصدق و به عنوان یکی از اعضای هیات خلع ید، تابلوهای شرکت نفت ایران و انگلیس را پایین کشید، بازتاب این رویداد در تاریخ اجتماعی آنقدر زیاد است که شاید بشود زندگی سیاسی مکی را با این رویداد شناخت.
«دزدی از کمپانی به وسیله کارگرها خیلی کم شده. حتی احمد لال هم توبه کرده. همهچیز مال خودمان شده. روی در شرکت نفت یک تابلو جدید زدهایم.
–چه تابلویی دایی سلیم؟
-تابلو شرکت ملی نفت ایران. دیگر نفت مال خودمان است. اسم انگلیس را پاک کردهایم.»
اینها را علیاشرف درویشیان مینویسد در آن رمان اتوبیوگرافی تاریخمندش، سالهای ابری و در وصف روزهایی حماسی که تابلوهای شرکت نفت ایران و انگلیس پایین آمد و کسی که این کار را کرد، یک سیاستمدار مشهور تاریخ معاصر حسین مکی بود که از سوی دولت دکتر محمد مصدق و به عنوان یکی از اعضای هیات خلع ید، تابلوها را پایین کشید و پیامهای تبریک و تشکر از دکتر مصدق و آیتالله کاشانی دریافت کرد، بازتاب این رویداد در تاریخ اجتماعی آنقدر زیاد است که شاید بشود زندگی سیاسی مکی را با این رویداد شناخت.
از جانمحمد تا جمشید آموزگار
احمد محمود نیز به عنوان یکی از نویسندگانی که در روایت های داستانیاش، دغدغه اجتماعینویسی دارد، در رمان «همسایهها»، به این رویداد مهم تاریخی اشاره میکند و میافزاید که صادقترین و محکمترین حامیان دکتر محمد مصدق، که در اداره امور سیاسی و به ویژه مساله ملیکردن صنعت نفت در تاریخ معاصر و در همراهی با او پایمردی فراوانی کردهاند، نفتگران کوچک و محرومی بودند که در جنوب ایران و برای کمپانی نفت که سالها پس از حضور دارسی در ید قدرت انگلیسیها بود، کار میکردند و به ویژه این مهر و امید و انگیزه را پس از آن روزی به دست آوردند که حسین مکی دستور به پایین کشیدن نام انگیس را از تابلوهای شرکت نفت داد، و این خود زمینهای شد برای خیزش این نفتگران که اشتیاق خود را برای ملی شدن صنعت نفت نشان دهند:
«امروز نوار سفیدی روسینهی جان محمد است،بـه پهنا و درازی دو انگشت.روی نوار نوشته شده «صنعت نـفت بـاید ملی شود»...رو سینهی رانندهی نفتکش هم نواراست {...} چند تا از کارگران تلمبهخانهی شمارهی سه هستند که دسته جمعی میآیند تو، رو سینهی همهشان نوار هست. حالا همهی مردم شهر رو سینههاشان نوار دوختهاند. یعنی از هـرده نفر دست کم هشت نـفر»
بعدها حسین مکی که افزون بر کنشگری در عرصههای سیاسی، تاریخنگار هم بودهاست، مشروح این اتفاقات را در کتابی به نام «کتاب سیاه» مکتوب میکند کتابی که پس از مدتی برای انتشار
مجدد از اداره نگارش وزارت فرهنگ و هنر مجوز نمیگیرد و این موضوع باعث میشود مکی نامهای خطاب به نخستوزیر وقت، جمشید آموزگار بنویسد که در نوع خود بسیار متهورانه و شورمندانه است و از دیگر سو معرفتشناسی تاریخنگارانه نویسنده را مینمایاند:
«آیا تاریخ صحیح و مستند ملی شدن نفت و سوابق آن نبایستی در دسترس پژوهندگان و مردم و نسلهای آینده قرار گیرد و همه در بیخبری و گمراهی بمانند و تاریخ حقیقی در پس پرده ابهام و فراموشی باشد؟ اگر منظور اینست اشتباه محض است زیرا تا آنجا که من اطلاع دارم حدود بیست جلد کتاب به زبانهای انگلیسی، آلمانی، فارسی و غیره نوشته شده به علاوه تمام مطالب کتاب سیاه و بسیاری مطالب دیگر در مجله رسمی و جراید خبری روز و مجلات و جراید ایرانی و خارجی به طور پراکنده به چاپ رسیده و این کار از قدرت خارج است که آن همه آثار و کتب محو و نابود شود.
شاید علت اجازه ندادن این باشد که کمیسیون نفت تحت ریاست مرحوم دکتر محمد مصدق و مخبری اینجانب بوده و نبایستی نامی از آن مرحوم و خلع ید که به وسیله من انجام یافته است برده شود؟ مگر مرحوم دکتر مصدق و نمایندگان دیگر مانند مرحوم حایریزاده و دکتر بقایی و دیگران که از بنیانگذاران ملی شدن صنایع نفت بوده و از هیچ فداکاری مضایقه نکردهاند، به حکم قانون و وطنخواهی نبودهاست؟ اکنون تصمیم دارم تمام این وقایع تاریخی را علاوه بر کتاب سیاه در دو جلد دیگر منتشر کنم و این کار هیچ گاه خلاف قانون نخواهد بود...»
نامهای که منجر به صدور مجوز انتشار این کتاب به دستور مستقیم نخستویز وقت میشود.
کتاب سیاه تنها اثر تاریخنگارانه حسین مکی نیست بلکه اثر سترگ چندین جلدی تاریخ بیستساله است که مکی را به عنوان تاریخنگار مهمی در تاریخ معاصر ایران معرفی میکند؛ کتابی که با شرح عقیمماندگی مشروطیت ایران و تاختن بر حکومت رضاخانی آغاز میشود و نویسندهاش هدف خود را از این نگارش حقیقتخواهی معرفی میکند:
«نگارنده یقین دارد که پس از نشر این کتاب کسانی که از کودتا و پهلوان کودتا منتفع شده و به نغمه پشتیانان او میرقصند از آنجا که جز سود شخصی هدفی ندارند و از کشف حقایق تاریخ بیزار و نگرانند با من مخالفت خواهند کرد و آزردهخاطر بر من خواهند تاخت ولی نگارنده جز حقیقت هدفی نداشته و همواره مدافع حق بودهام و در پاسخ این اشخاص به ذکر اصل مهم قناعت میکنم که: ملت قضاوت میکند و آیندگان در پیشگاه حقیقت سر تعظیم فرود خواهند آورد.»
و جالب اینجاست که مکی در ادامه تصریح میدارد که این نگاشتهها پیش از این در روزنامهها و مخصوصا مهرایران منتشر شدهاند و ایرادات و اعتراضات خوانندگان نیز در آن لحاظ شده است، رویکردی که نشان میدهد در تاریخ بیستساله، تا اندازه زیادی با یک اثر پیراسته، جمعی و چه بسا ملی روبروییم:
«نگارنده ضمن سپاسگزاری و اظهار تشکر به اطلاع بعضی از نویسندگان محترم میرساند که تذکرات و انتقاداتی را که از لحاظ نگارش تاریخ فرموده بودند در اینجا کاملا پیروی کرده و به کار بسته و امیدوار است مقبول نظر هموطنان و نسلهای آینده واقع شود.»
مکی، از تولد تا پرسه در گلزار ادب
مکی در سال 1290 به دنیا آمد، در میبد یزد، او فرزند سید محمدباقر مکی یزدی بود، بازرگان خوشنامی که وقتی حسین نوجوان بود از دنیا رفت. مکی دو سال معلم کلاس چهارم بود در یزد اما بعد تصمیم گرفت به پایتخت برود، علاقه اصلی او حتی در آن سالها و چه بسا تا پایان عمرش ادبیات و صرف و نحو و منطق و عرفان بود و از همین روست که دواوین شعرا را تصحیح میکرد، عاشق اصفهانی را، فرخی یزدی را، و خود اثر ادبی مستقلی به نام گلزار ادب نوشت که گزیدهای از اشعار شاخص تاریخ ادبیات فارسی به شمار میرود؛ او در مقدمهای که بر تجدید چاپ این اثر پس از یازده سال مینویسد، تصریح میدارد که چگونه فعالیتهای سیاسی او را رنجور کرده است، گفتاری که شاید بتوان آن را چکیده هرگونه فعالیت سیاسی دانست در جامعهای با فضاهای بسته و نومیدکننده:
«من که لذت کارهای ادبی را به خوبی درک کرده بودم همیشه در انتظار فرصتی بودم که به تجدید نظر و چاپ این جلد و تدوین و انتشار جلد دوم و سوم آن همت گمارم تا هم خدمتی را که به عهده گرفتهام پایان دهم و هم اینکه با تجدید خاطرات دوره فراغت زنگ کدورتها و ملالتهای چندینساله را که محصول زندگی جانکاه سیاسی است، از خاطر بزدایم. من امروز همان زندگی محقری را که یازده سال پیش داشتهام، دارم با این تفاوت که فراغت و آرامش آن زمان را از دست داده و هزاران رنج و نگرانی به جا خریدهام. آن روزها شور و شوق جوانی مرا به امور سیاسی تحریض و تشویق میکرد و خدمات ادبی را در بوته اجمال میگذاشت ولی ای کاش آن همه ایام گرانبها را بیهوده از کف نمیدادم و صرف کارهای ادبی و تاریخی میکردم.»
البته باید تصریح داشت که مکی در هر حال یک آدم سیاسیاندیش است و در نتیجه حتی در این آثار ادبی هم از ابراز منویات سیاسی خود اجتناب نمیورزد مثلا مقدمهای که بر دیوان فرخی یزدی نوشته است، خود یکی از بهترین شرححالها از زندگی فرخی است همراه با ابراز نظریات سیاسی، از تولد تا سالهای دربندشدن در زندان شهربانی و زندان قصر و مرگ و حتی جستجوی نافرجام مدفن او که با این شعر تمام میشود: «در روی خاک تربت ما جستجو مکن، در سینههای مردم عارف مزار ماست.»
بعد از شهریور سال بیست بود که مکی با بهره از فضای باز سیاسی وقت، به فعالیتهای روزنامهنگاری روی آورد و در روزنامههای مهر ایران، کیهان، اطلاعات، اطلعات هفتگی و مجله آینده شروع به نوشتن کرد، مقالات او همیشه محبوب بود و خوانندگان فراوانی را به خود جذب میکرد و همانها هم بعدها مواد خام تاریخ بیست ساله شدند افزون بر تاریخنگاری، از دل همین فعالیتهای ژورنالیستی، مکی حزب ایران را تاسیس کرد و قدم به وادی تکاپوهای سیاسی نهاد بعدها نماینده مردم اراک و تهران شد و در مجلس شانزدهم به دکتر مصدق پیوست، و در سال سی و یک مشاور دکتر مصدق شد که آن موقع دیگر نخستوزیر بود؛ مکی سالها از یاران نزدیک مصدق بود اما پس از مدتی به یکی از منتقدان او تبدیل شد رویکردی که باعث میشود او در دولت مصدق هیچ گاه سمتی رسمی نپذیرد اما همواره حضورش نمایان باشد، حضوری که نمادش را در آن شرکت فعالانه در هیات خلع ید پیش از این برشمردیم.