رمان «شهریور داغ» نوشته هدا عربشاهی توسط نشر آفتابکاران به چاپ دوم رسید.

شهریور داغ هدا عربشاهی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، چاپ اول این‌رمان اردیبهشت سال ۹۷ وارد بازار نشر شد. عربشاهی که پیش از «شهریور داغ»، دو رمان «آن‌روز خواهد آمد» و «زمان منفی» را در کارنامه ثبت کرده، سومین کتاب خود را سال ۹۶ نوشت و به گفته خودش سوژه نگارش آن، سال ۹۱ در سفری به آذربایجان شرقی و دیدن پل آهنی جلفا به ذهنش رسیده است. او این‌رمان را به یاد مقاومت سه ژاندارم شهید ایران که مرزبان پل آهنی مذکور بوده و در شهریور ۱۳۲۰ هنگام حمله نیروهای اشغالگر به شهادت رسیده‌اند، نوشته است.

موضوع اصلی «شهریور داغ»، تاثیر جنگ بر زندگی آدم‌هاست. به این‌ترتیب دو جنگ تاریخی جنگ جهانی دوم و هشت‌سال دفاع مقدس در این‌رمان مرور می‌شوند. نویسنده در این‌داستان، زندگی سه‌زن از سه‌نسل را روایت کرده است؛ نسل اول (مادربزرگ) است که داستانش ازطریق دفترخاطراتی که نسل سوم (نوه‌اش) می‌خواند، روایت می‌شود. این‌روایت هم مربوط به شهریور ۱۳۲۰ و حمله نیروهای شوروی به مرز جلفا و وقایعی است که این زن در اثر حمله ارتش سرخ به چشم دیده است.

نسل سومی که در این‌داستان حضور دارد، روز ۳۱ شهریور ۵۹ همزمان با شروع جنگ تحمیلی متولد شده است. او خاطرات مربوط به حضور پدر خلبانش در جنگ و شهادتش را مرور می‌کند. اما سه مرزبانی که در این‌رمان به آن‌ها ادای احترام شده، سرجوخه مصیب محمدی، سید محمد راثی هاشمی و «عبدالله شهریاری هستند که حمله نیروهای شوروی‌ را برای ۴۸ ساعت به تاخیر انداختند.

رمان «شهریور داغ» در ۴۲ فصل نوشته شده است.

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

فرماندار نعره کشید: «همه این سال‌ها با افتخار سرم را بالا نگه داشتم و پز پسر فرنگ‌رفته‌ام را به این و آن دادم که به شاه و ملت وفادار بوده و برای خدمت به مردمش از اروپا به سرزمین پدری‌اش برگشته. کم جور هرزگی‌هایت را کشیدم، حالا توی پدرسوخته می‌خواهی من را نقره‌داغ کنی و همه آبرویم را بر باد بدهی. می‌خواهی از فردا همه بگویند حتی پسر فرماندار هم حاضر نشد در حوزه استحفاظی پدرش کار کند؟ ها... این را می‌خواهی پسره جعلق؟ می‌خواهی مردم پدرت را این‌طور قضاوت کنند؟»
دکتر مهران گفت: «من بیشتر از اینکه نگران قضاوت مردم یا نگران آبروی شما باشم نگران آینده خودم هستم.» فرماندار گفت: «زنت را می‌خواهی چه کنی؟ تو که می‌خواستی گورت را گم کنی بروی پایتخت چرا زن گرفتی؟» دکتر مهران گفت: «زن گرفتم جرم که نکردم! بعد هم، زن گرفتن من چه دخلی به تصمیمم دارد. زن گرفته‌ام وظیفه‌اش است هرجا می‌روم دنبالم بیاد.»
فرماندار ساکت شد. یکدفعه در باز شد و من او را جلوی چشمم حاضر دیدم. نگاهم کرد تا خواستم بروم مچ دستم را گرفت و کشان‌کشان به داخل برد. من که داشتم از ترس قالب تهی می‌کردم، با لکنت گفتم: «گین‌آتا... به خدا قصد فضولی نداشتم. صدا بلند بود... کنج... کاو شدم.»

چاپ دوم این‌کتاب با ۱۷۶ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۲۲ هزار تومان عرضه شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

اصلاح‌طلبی در سایه‌ی دولت منتظم مطلقه را یگانه راهبرد پیوستن ایران به قافله‌ی تجدد جهانی می‌دانست... سفیر انگلیس در ایران، یک سال و اندی بعد از حکومت ناصرالدین شاه: شاه دانا‌تر و کاردان‌تر از سابق به نظر رسید... دست بسیاری از اهالی دربار را از اموال عمومی کوتاه و کارنامه‌ی اعمالشان را ذیل حساب و کتاب مملکتی بازتعریف کرد؛ از جمله مهدعلیا مادر شاه... شاه به خوبی بر فساد اداری و ناکارآمدی دیوان قدیمی خویش واقف بود و شاید در این مقطع زمانی به فکر پیگیری اصلاحات امیر افتاده بود ...
در خانواده‌ای اصالتاً رشتی، تجارت‌پیشه و مشروطه‌خواه دیده به جهان گشود... در دانشگاه ملی ایران به تدریس مشغول می‌شود و به‌طور مخفیانه عضو «سازمان انقلابی حزب توده ایران»... فجایع نظام‌های موجود کمونیستی را نه انحرافی از مارکسیسم که محصول آن دانست... توتالیتاریسم خصم بی چون‌وچرای فردیت است و همه را یکرنگ و هم‌شکل می‌خواهد... انسانها باید گذشته و خاطرات خود را وا بگذارند و دیروز و امروز و فردا را تنها در آیینه ایدئولوژی تاریخی ببینند... او تجدد و خودشناسی را ملازم یکدیگر معرفی می‌کند... نقد خود‌ ...
تغییر آیین داده و احساس می‌کند در میان اعتقادات مذهبی جدیدش حبس شده‌ است. با افراد دیگری که تغییر مذهب داده‌اند ملاقات می‌کند و متوجه می‌شود که آنها نه مثل گوسفند کودن هستند، نه پخمه و نه مثل خانم هاگ که مذهبش تماما انگیزه‌ مادی دارد نفرت‌انگیز... صدا اصرار دارد که او و هرکسی که او می‌شناسد خیالی هستند... آیا ما همگی دیوانگان مبادی آدابی هستیم که با جنون دیگران مدارا می‌کنیم؟... بیش از هر چیز کتابی است درباره اینکه کتاب‌ها چه می‌کنند، درباره زبان و اینکه ما چطور از آن استفاده می‌کنیم ...
پسرک کفاشی که مشغول برق انداختن کفش‌های جوزف کندی بود گفت قصد دارد سهام بخرد. کندی به سرعت دریافت که حباب بازار سهام در آستانه ترکیدن است و با پیش‌بینی سقوط بازار، بی‌درنگ تمام سهامش را فروخت... در مقابلِ دنیای روان و دلچسب داستان‌سرایی برای اقتصاد اما، ادبیات خشک و بی‌روحی قرار دارد که درک آن از حوصله مردم خارج است... هراری معتقد است داستان‌سرایی موفق «میلیون‌ها غریبه را قادر می‌کند با یکدیگر همکاری و در جهت اهداف مشترک کار کنند»... اقتصاددانان باید داستان‌های علمی-تخیلی بخوانند ...
خاطرات برده‌ای به نام جرج واشینگتن سیاه، نامی طعنه‌آمیز که به زخم چرکین اسطوره‌های آمریکایی انگشت می‌گذارد... این مهمان عجیب، تیچ نام دارد و شخصیت اصلی زندگی واش و راز ماندگار رمان ادوگیان می‌شود... از «گنبدهای برفی بزرگ» در قطب شمال گرفته تا خیابان‌های تفتیده مراکش... تیچ، واش را با طیف کاملی از اکتشافات و اختراعات آشنا می‌کند که دانش و تجارت بشر را متحول می‌کند، از روش‌های پیشین غواصی با دستگاه اکسیژن گرفته تا روش‌های اعجاب‌آور ثبت تصاویر ...