آنچه در ادامه می‌خوانید، بخش‌هایی از کتاب «ذهن روسی در نظام شوروی» [The Soviet mind : Russian culture under communism] اثر آیزایا برلین [Isaiah Berlin] است به انتخاب امید حسینی که در صفحه‌ی شخصی‌اش منتشر کرده است. این کتاب با ترجمه رضا رضایی و توسط نشر ماهی منتشر شده است.

خلاصه کتاب معرفی ذهن روسی در نظام شوروی» [The Soviet mind : Russian culture under communism] اثر آیزایا برلین [Isaiah Berlin]

علوم انسانی خطرناک
فضا مناسب فعالیت فکری یا هنری نیست. مقامات که از اختراع و اکتشاف در عرصه تکنولوژی با اشتیاق استقبال می‌کنند، ظاهراً از تفکیک‌ناپذیری آزادی تحقیق و کسب اطلاعات آگاهی ندارند و این چیزی نیست که بشود در چارچوب محدوده‌های تجویزی حبسش کرد. فعلا نوآوری و نوجویی را فدای امنیت کرده‌اند.

دانش‌آموزان و دانشجویان تشویق می‌شوند که بیشتر به رشته‌های علمی و فنی روی بیاورند تا به علوم انسانی و هرچه رشته‌های تحصیلی‌شان به علوم سیاسی نزدیکتر باشد، سطح درسها هم پایین‌تر است. اوضاع اقتصاددان‌ها، تاریخ‌نگاران مدرن، فیلسوفان و پژوهندگان حقوق از همه بدتر است.

آماده‌ی نبرد نه زندگی
لنین که با بحران‌هایی روبرو شده بود و احتمال فروپاشی هم می‌داد، دست به عقب‌نشینی محدودی زد.‌ جانشینان او زیر فشار رویدادها، انواع چرخش‌های عملی و ترفندها و سیاست‌های واقع‌بینانه را جایگزین طرح خیال‌آبادی پرزرق و برقی کردند که بر تفکر لنین حاکم بود. با این حال بی‌اعتنایی شدید به واقعیت را، که در بطن انقلاب بلشویکی بود، نمی‌شد از بین برد، بی‌آنکه رژیم در خطر سقوط قرار نگیرد. به هرحال، به هر دلیلی، هیچ تلاش جدی برای کنار گذاشتن این بی‌اعتنایی صورت نگرفت. به همین دلیل، جامعه شوروی اصلا جامعه‌ای مدنی به معنای متعارف کلمه نیست.

هدف جوامع بشری در درجه اول، بقاست و در درجه بعد هم تأمین کردن آن چیزی که به نظر جان استوارت میل، عمیق‌ترین منافع بشر به حساب می‌آید. یعنی ارضا کردن حداقل تعداد امیال متعارف بشر، به نحوی از انحا، بعد از تامین نیازهای اولیه. به عبارت دیگر، میل به ابراز وجود و اظهارنظر، میل به خوشبختی، میل به آزادی، میل به عدالت.

هر حکومتی که به میزان معقولی این ارزش‌ها را محقق کند، وظیفه خود را انجام داده است. اما اینها هدف‌های جامعه شوروی یا حکومت آن نیستند. حکومت و جامعه شوروی، منبعث از ریشه‌های انقلابی خود، برای رسیدن به هدف‌ها و مواجه شدن با معضلات سازماندهی شده است و برای پیروز شدن. مانند مدرسه‌ای است با تیمی از بازیکنانش، حتی بیشتر شبیه ارتشی است آماده. و‌ می‌توان گفت نهادی است تخصصی که برای مقاصد خاصی طراحی شده است و رهبران باید این مقاصد را برای اعضا معلوم کنند.

زندگی در شوروی عبارت است از تلاش در راه هدف. زیاد هم فرق نمی‌کند چه هدفی باشد. نظامی یا غیرنظامی، شکست دادن دشمن داخلی یا خارجی. ‌ یا رسیدن به هدفهای صنعتی. باید هدف‌های اعلام شده‌ای در کار باشد تا جامعه شوروی به حیات خود ادامه دهد. رهبران کاملا این را می‌دانند. شاید بتوان گفت که این رهبران عملا زندانی نظام خود هستند، اما به هرحال می‌دانند که برای اجتناب از پاشیده شدن رژیمشان باید اتباع را به ادامه تلاش‌ها و تشدید تلاش‌ها برانگیزند. این رهبران در وضعی‌اند شبیه وضع فرماندهان نظامی در جنگ که می‌فهمند اگر سربازانشان مشغول خدمت فعالانه حداقلی نباشند، ممکن است انضباط، روحیه جنگی و حتی تداوم حیات ارتش و یگان‌های رزمی به خطر بیفتد.

رهبران اتحاد شوروی شاید اکنون در نهان، طالب همزیستی مسالمت‌آمیز باشند، یعنی دست شستن از مجد و عظمت حداقل و قساوت‌ها و مصیبت‌های بی‌پایان رژیم و رو آوردن به زندگی متعارف. شاید چنین تمایلی داشته باشند اما می‌دانند که لااقل در کوتاه‌مدت این کار شدنی نیست. جامعه شوروی برای خوشبختی، راحتی، آزادی، عدالت، روابط شخصی و امثال اینها سازماندهی نشده؛ برای مبارزه و نبرد سازماندهی شده.
رانندگان و کنترل‌کنندگان این قطار غول‌آسا، چه بخواهند چه نخواهند، نمی‌توانند آن را متوقف کنند یا از آن بیرون بپرند، چون خطر انهدام وجود دارد. اگر بخواهند بمانند و از همه مهمتر بر سریر قدرت بمانند، باید ادامه بدهند. نمی‌دانیم که آیا می‌توانند قطعه‌هایی از قطار در حال حرکت را تعویض کنند و قطار و نیز خودشان را مهارپذیرتر و برای خودشان و بشریت کم‌خطرتر کنند یا نه. باید دید.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...