جنگ، عشق و خون | الف


حمید نورشمسی علاوه بر دو کتاب قبلی خود سابقه‌ی چندساله‌ی فعالیت در حوزه‌ی رسانه‌ی کتاب و ادبیات را دارد. او تا کنون با بسیاری از روزنامه‌های سراسری و نشریات هفتگی همکاری داشته و در چند نوبت نیز برگزیده جایزه خبرنگار برتر در جشنواره‌های مرتبط با کتاب و رسانه بوده است. «کیمیای پارس/ نگاهی به آثار برگزیده جوایز ادبی ملی ایران» و رمان «بازگشته» که داستان روزنامه‌نگاری در تلاش برای کشف هویت و جایگاه خود است، دو کتاب پیشین نورشمسی به شمار می‌روند. اما او این بار نیز با استفاده از تجارب دوران حرفه‌ای خود رمان دیگری را منتشر کرده که راوی و شخصیت اصلی آن یک روزنامه‌نگار است.

حمید نورشمسی رمان بازگشته

نورشمسی در صفحه‌ی اینستاگرام خود توضیح داده که روزی از سر هیجان یا کنجکاوی روزنامه‌نگارانه برای مراسم تشییع پیکر شهدای غواص، پیاده از فردوسی تا بهارستان می‌رود و چیزهایی می‌بیند که هنوز هم فکر کردن به آنها برایش عبرت‌آموز است. در مسیر برگشت پیرزنی را می‌بیند که ساکت و صامت روی ویلچر نشسته و تصویر پسر جوانی در یک قاب چوبی ساده و نازک در دست دارد. پیرزن عینک درشتی به چشم دارد و کنار خیابان به اتفاق یک همراه به جمعیت چشم دوخته است. کل این صحنه که شاید سی ثانیه هم نباشد، مایه نوشتن داستانی می‌شود که در آن چشم‌ها حرف‌های زیادی برای گفتن دارند؛ چشم‌هایی که هم نفرت را معنی می‌دهند و هم عشق و انتظار را. نورشمسی طرح اولیه داستان را با دعوت عزتی پاک در شهرستان ادب نوشته و با کمک حمیدرضا شاه‌آبادی که در ابتدای کتاب از او تشکر شده مورد پردازش قرار می‌دهد تا این ماجرا پس از شش بار بازنویسی بشود رمان «بازگشته» با طرح جلدی از حمید مازیار.

روایت نورشمسی علاوه بر تشییع پیکر شهدای غواص حکایت زندگی چند خانواده در جریان جنگ ایران و عراق را به همراه دارد. خانواده‌هایی معمولی از بطن مردم همین جامعه با اعضایی معمولی اما بسیار متفاوت و ناهمگون و سرنوشت‌ها و سرگذشت‌هایی گوناگون به موازات هشت سال جنگ. خانواده‌ای که سال‌هاست پدر و پسر آن‌ در جریان جنگ مفقود شده‌اند؛ خانواده‌ای که دو دختر آن به گروه‌های سیاسی خارج از کشور پیوسته‌اند؛ خانواده‌ای که دو دختر آن در همین بحبوحه یکی به کام مرگ و دیگری به اسارتی ناخواسته درآمده است. در خلال این جریانات افرادی که آنها نیز گم‌گشتگانی ایرانی اما غریب و سرگردان در سرزمین خودشان به نظر می‌رسند، با شکل‌دادن خرده‌روایت‌هایی، این رمان یا در واقع داستان بلند را خواندنی‌تر کرده‌اند.

«بازگشته» به شیوه‌ای روان و خوش‌خوان با زاویه دید اول‌شخص نوشته شده است. بخش‌هایی از رمان نیز داستان سفر است و به نظر می‌رسد هدف نویسنده از نوشتن این بخش پیمودن فراز و نشیب گوناگون، کسب تجربیات متعدد و سرانجام نمایش بُعد فلسفی قصه و رساندن شخصیت داستانش به سعادت بوده باشد. در طول تاریخ نتیجه‌ی تمام جنگ‌ها علاوه بر کاهش جمعیت، نابودی زیرساخت‌ها و منابع و در معرض بی‌رحمی قرارگرفتن شهروندان ساکن مناطق جنگی، آثار درازمدت مادی و معنوی هم دارد. «بازگشته» نمونه‌ای از ادبیات داستانی برای نشان‌دادن اثرات روانی جنگ ایران و عراق سال‌ها پس از پایانِ آن است. همچنین این داستان نمونه‌ی بارز آمیختگی سیاست با تار و پود جامعه و اثرات مخرب آن در شالوده‌ی خانواده‌هایی است که می‌توانستند در سایه‌ی عشق و آرامش زندگی بهتری را سپری کنند: «...نمی‌فهمیدم چرا آن همه خاطره خوش کودکی‌مان را تبدیل کرده بود به چنین تعفنی که فقط بوی خون و مرگ و سیاست می‌داد... (ص 61)»

اما گذشته از ابعاد سیاسی، «مهاجرت» نیز به عنوان یک موضوع اجتماعی از محورهای داستان نورشمسی محسوب می‌شود. فکر کوچ جوانان ایرانی به آن سوی مرزها برای کار یا زندگی بهتر و دور شدن از شرایط یا عوامل نامساعدی چون فقر، مسائل سیاسی، بیکاری یا کمبود هر نوع امنیت موضوعی است که در این رمان به آن پرداخته شده است. ناهید و سیما به دلایل سیاسی به خارج از کشور فرار کرده و یکی‌شان آنجا از دنیا رفته است؛ پدر و مادر نگار خارج از کشور زندگی می کنند اما خودش به ایران برگشته و بین ماندن و رفتن فعلاً رسیدگی به امور مهاجرت دیگران را کسب و کار خود قرار داده است؛ کامران نیز روزنامه‌نگاری است که سودای رفتن دارد؛ شخصیت اصلی داستان کلاً سرگشته و حیران است و به نظر می‌رسد از‌هم‌پاشیدگی دیرینه‌ی خانواده‌اش به همان دلایل سیاسی او را از کودکی تحت تأثیر قرار داده است.

اما به طور کلی «بازگشته» داستانی است که شخصیت‌های آن برای هیچ‌کدام از ما غریبه نیستند. شاید علت این آشنایی آفرینش آنان از قلم روزنامه‌نگاری باشد که نوع نگاهش با نویسنده‌ی صرف متفاوت است. خواننده در «بازگشته» از هر چیزی که در جامعه‌ی امروز و زندگی‌های روزمره هویداست، حتی به قاعده‌ی ذره‌ای خواهد خواند و به همین سبب با داستان قرابت پیدا کرده و در نشستی یک‌باره خواندن آن را به پایان خواهد رساند. «بازگشته» داستانی مناسب مخاطبانی از تمام اقشار جامعه است.

در بخشی از داستان می‌خوانیم: «مادرم می‌گفت این پوست صورت کسی است که هیچ‌وقت گریه نکرده است... می‌گفت گریه مثل آبیاری باغچه صورت را تازه می‌کند و آدمی که گریه نکند صورتش مثل خاک ترک خورده و زمخت می‌شود. پدرم هیچ‌وقت گریه نکرد. من که ندیدم. حتی روز قلم شدن دو دستش هم گریه نکرد. فکر نمی‌کنم اصلاً چشم‌هایش اشکی هم داشت...»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

که واقعا هدفش نویسندگی باشد، امروز و فردا نمی‌کند... تازه‌کارها می‌خواهند همه حرف‌شان را در یک کتاب بزنند... روی مضمون متمرکز باشید... اگر در داستان‌تان به تفنگی آویزان به دیوار اشاره می‌کنید، تا پایان داستان، نباید بدون استفاده باقی بماند... بگذارید خواننده خود کشف کند... فکر نکنید داستان دروغ است... لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند... گول افسانه «یک‌‌شبه ثروتمند‌ شدن» را نخورید ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...