سایه برین | ایبنا


محبوبه میرقدیری، متولد ۱۳۳۷ در اراک، از نویسندگان مطرح ایرانی معاصر و صاحب آثاری چون «پولک سرخ»، «و دیگران»، «زندگی همین است»، «ابریشم هفت‌رنگ» و… است. از این نویسنده، رمان «و دیگران» در سال ۱۳۸۵ برنده جایزه مهرگان ادب شد و مجموعه داستان‌های «روی لبهاشان خنده بود» و «یک شب دیگر» نیز نامزد دریافت همین جایزه شدند.

خلاصه رمان کسی بخواند یا نخواند محبوبه میرقدیری

میرقدیری پس از ۸ سال «کسی بخواند یا نخواند» را توسط نشر ثالث وارد بازار نشر کرده است. «کسی بخواند یا نخواند» خاطره‌ای است که در زمان شناور گذشته و اکنون روایت می‌شود. این کتاب به آسیب‌های اجتماعی چون تفاوت نسل‌ها و تعصبات بی‌جا می‌پردازد. در فضای کتاب نیز گویی بیماری‌ای رواج پیدا کرده که همگان را درگیر کرده و شیوع کرونا را به خاطر می‌آورد. به مناسبت انتشار این اثر با محبوبه میرقدیری گفت‌وگویی داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

چند سال است کاری چاپ نکرده‌اید. آیا کاملاً از نوشتن دور شده بودید؟

من از سال ۱۳۹۶ به بعد کاری چاپ نکردم. «رنگ‌ها» و «بوی خاطرات دور» در آن سال چاپ شدند. پیش از آن هم اثری داشتم به نام «باغ متروک» که ابتدا قرار بود نام آن «ماهی رامگا» باشد. در این مدتی که کار چاپ نکردم مرتب می‌نوشتم و می‌خواندم. اکنون نیز چهار مجموعه داستان و یک رمان آماده چاپ دارم.

قصد انتشار این کارها را دارید؟

اگر ناشر مناسبی پیدا کنم دوست دارم فعالیت کنم. وقتی کسی می‌نویسد دلش می‌خواهد کارهایش را چاپ کند تا دیگران بخوانند. من که کارهایم را برای خودم نمی‌نویسم تا آنها را انبار کنم. ولی باید ناشر مناسب پیدا شود. پخش مهم است که بر عهده ناشر است. من در شهرستان زندگی می‌کنم و ارتباط گیری‌ام قوی نیست تا بشناسم و بدانم که کدام ناشر خوب است یا بد است اما تجربه کار با ثالث خوب بود. مرتب با من در تماس بودند و کار را می‌فرستادند تا ببینم. البته قبلاً هم با ثالث کار کرده بودم. اولین کاری که با این نشر انجام دادم مجموعه داستان «رنگ‌ها» بود.

کارهای بعدی‌تان را هم به ثالث می‌دهید؟

معلوم نیست باید ببینم چه پیش می‌آید.

از «کسی بخواند یا نخواند» برایمان بگویید. چه شد که به سراغ آن رفتید و ایده‌اش از کجا آمد؟

«کسی بخواند یا نخواند» یک داستان کوتاه بود که من ۲۷ یا ۲۸ سال پیش نوشته بودم و آن داستان فقط به مسئله کشف حجاب در زمان رضاشاه می‌پرداخت. مادر من در آن زمان زندگی کرده بود و ۴ سال پس از کشف حجاب رضاخانی ازدواج کرد و اوضاع و احوال آن دوران را برای من تعریف کرده است. من این داستان کوتاه را بر اساس آن خاطرات نوشتم اما چاپش نکردم و همیشه در ذهن من بود تا اینکه کرونا شیوع پیدا کرد و من در آن فرصت شروع به نوشتن این اثر کردم. زمان این داستان شناور است و از زمان کشف حجاب در زمان رضاشاه تا زمان محمدرضاشاه ادامه پیدا می‌کند و به زمان حال می‌رسد.

شیوه روایت کتاب به گونه‌ای‌ست که انگار هم خاطره‌نگاری است و هم خواننده را وارد عوالمی فراواقعی می‌کند.

در واقع نوعی خاطرنویسی است در کنار جهان موازی.

به محتوای کتاب بپردازیم. آیا در این رمان قصد تاختن به خرافه‌پرستی را داشتید؟

کلاً عقاید غلط؛ حال این عقاید غلط در هر فکر و اندیشه و عقیده‌ای که می‌خواهد باشد. یکی به این موضوع اشاره داشتم و یکی هم به بحران‌ها و مشکلات پدران و مردهای خانواده پرداختم. ما می‌بینیم پسرها، همسرها، برادرها و پدرهایی که رو آوردند به زن‌کشی، دخترکشی و همسرکشی، آن هم به خاطر القائات خیلی بدی که از دیگران به آنها می‌شود که شما بی‌غیرت هستید. به خاطر دارم مرد جوانی که در جنوب سر همسرش را برید و در یک میدان رو به سمت جمعیت پرتاب کرد و گفت: حالا راحت شدید؟ این کار وحشتناکی بود ولی در عین حال من دلم برای آن مرد هم خیلی سوخت و فکر کردم چقدر این آدم را آزار کلامی و نگاهی داده‌اند که او برای اثبات مردانگی خود و اینکه مثلاً روی خانواده‌اش تسلط دارد، دست به چنین کاری زده است. مردی که اهل خشونت نیست در مقابل چنین فشارهایی از سوی جامعه چه حالی می‌شود؟ افسردگی‌های شدید، رو آوردن به افیون و… نتیجه این فشارهاست. این هم یکی از موضوعات مد نظر من در رمان «کسی بخواند یا نخواند» بوده است.

به‌نظر می‌رسد به تفاوت نسل‌ها هم پرداخته‌اید.

تفاوت نسل‌ها هم قاعدتاً هست و چه بخواهیم چه نخواهیم، زمان که تغییر می‌کند آدم‌ها هم تغییر می‌کنند و تفاوت‌هایی پیش می‌آید.

در این داستان ماجرای شیوع بیماری‌ای را می‌خوانیم که توسط پری‌های کوچکی در جهان پراکنده شده است. این فضا، شیوع بیماری کرونا را به‌خاطر می‌آورد. آیا قصد داشتید از بحران کرونا داستانی بسازید که در عین حال، کلیشه‌ای نباشد؟

منظور من فقط کرونا نبود. در طول تاریخ بیماری‌های این‌چنینی، خیلی پیش آمده؛ مثل حصبه، طاعون، وبا و…. و این بیماری‌ها کشت‌وکشتارهای زیادی کرده‌اند. اولین پری وقتی زاده می‌شود که یکی از شخصیت‌های داستان از فرط ناراحتی یک آه می‌کشد و اختر می‌بیند که این آه به صورت ذره نورانی سبز، مثل یک منجوق ریز، در می‌آید و بر روی تیرها و حصیرهای سقف می‌نشیند. من خیلی اعتقاد دارم به اینکه کارهای بد آدم‌ها به هر حال یک اثری در جهان دارد و به یک شکل، به خود افراد برمی‌گردد و در جامعه هم آسیب‌های مخرب بسیاری به دیگران می‌زند. علاوه بر خود آن آدم، عزیزانش را درگیر می‌کند که در جامعه زندگی می‌کنند. در جامعه‌ای که اکثریت در اوج مشکلات و ناراحتی و فشار هستند، هر چقدر هم که فردی خودش راحت باشد و بخواهد متفاوت رفتار کند، نمی‌تواند خود را از این موج اندوهی که دیگران را فراگرفته است جدا و سوا کند. من خودم خیلی به این اعتقاد دارم و این پری‌ها زاده آه‌هایی هستند که آدم‌ها از فرط استیصال و رنجی که دیگران به آنها وارد می‌کنند، می‌کشند و شروع به تاثیرگذاری مخرب در جامعه می‌کنند.

شما یک اثر اجتماعی نوشته‌اید. آیا آثار اجتماعی روز را می‌خوانید؟

بله مرتب می‌خوانم، اما من وارد ۶۷ سالگی شدم و متاسفانه حافظه‌ام دیگر یاری نمی‌کند که بخواهم اسم‌ها را در خاطرم نگه دارم؛ اما هم داخلی‌ها و هم خارجی‌ها را می‌خوانم. از ایرانی‌ها «هرس» از نسیم مرعشی به دلم نشست. کار خوبی بود و با توانمندی به سرانجام رسیده بود. من مرتب می‌خوانم چراکه نویسنده اگر نخواند، نمی‌تواند بنویسد.

به‌عنوان یک اجتماعی‌نویس، بگویید چه موانع و مشکلاتی در این حوزه وجود دارد.

مشکلات زیاد هستند. من کتابم دوبار رفت و برگشت. بار اول ۲۴ مورد ایراد گرفته بودند و بعضی از صفحات کلاً حذف شده بود. من این‌ها را درست کردم اما سامان دادن و پیوند دادن دوباره قسمت‌های مختلف بدون اینکه داستان آسیب ببیند، کار سختی است. سپس دوباره ۷ مورد ایراد گرفتند و من آنها را هم انجام دادم. بعضی نویسنده‌ها می‌گویند ما تن به این کار نمی‌دهیم و اصلاحات را انجام نمی‌دهیم اما من خودم همیشه فکر می‌کنم که انجام دادن آن اصلاحات، خودش یک چالشی است که نویسنده باید بتواند از آن موفق بیرون بیاید و کارش را درآورد. وضعیتی است که پیش می‌آید و من دوست دارم موفق این قضیه باشم و بتوانم کارم را در بیاورم.

آیا نوشتن از مشکلات اجتماعی را در حل شدن آن‌ها موثر می‌دانید؟

حتماً تاثیر دارد. همیشه به همه آدم‌ها، از جوان‌ها تا سالمندان، دیدن فیلم و خواندن داستان را توصیه می‌کنم چون هیچ چیز به اندازه داستان، آسیب‌های اجتماعی را به شکل تاثیرگذار برای آدم‌ها بیان نمی‌کند. فیلم‌ها هم به همین شکل هستند و به نظر من صددرصد تاثیر دارند. البته باید عمیق بخوانند و عمیق هم نگاه کنند.

کارهایی که اکنون آماده چاپ دارید هم درونمایه اجتماعی دارند؟

بله من معمولاً مسائل اجتماعی را مطرح می‌کنم.

می‌توانید بگویید در کارهای آماده انتشارتان به چه موضوعاتی پرداخته‌اید؟

مثلاً در مجموعه داستان کوتاهی که دارم، به تبعیض جنسیتی، فقر، کمبود شغل، مشکلات مربوط به دانشگاه، طلاق و حتی جنگ هم پرداخته‌ام. در رمانم هم به پایمال شدن حقوق افراد مختلف در جامعه به بهانه‌های واهی پرداخته‌ام.

خیلی از نویسنده‌ها از نبودن شرایط مناسب برای فروش آثارشان رنج می‌برند. اکنون که پس از هشت سال به فضای نشر بازگشته‌اید، با این مشکلات مواجه بوده‌اید؟

متاسفانه این گونه است. ناشر معمولاً هیچ کاری نمی‌کند و تمام مسئولیت‌ها بر عهده نویسنده است. این برنامه‌های رونمایی هم که تازگی‌ها مد شده‌اند، راهکار نویسنده‌ها برای تبلیغ کردن به بهانه پذیرایی است. گاهی حتی اجرای موسیقی زنده هم می‌گذارند که چند نفر به مراسم بیایند و بعد هم گاهی بدون اینکه کتاب را بخرند از مراسم می‌روند. این تاسف‌بار است. من خودم این کار را نکردم. البته این کتاب من که پخش آن با ناشر بود و با من نبود. چندتا از کتابفروشی‌های اراک و کافه‌ها به من پیشنهاد دادند که برای رونمایی به آنجا بروم ولی من واقعاً فکر می‌کنم که این کار سخیف است و نویسنده کوچک می‌شود. من از سال ۱۳۹۹ به این کتاب پرداختم و بعد دنبال پیدا کردن ناشر و رفت‌وبرگشت‌های آن به ارشاد بودم و زمان طولانی صرف کردم. من در این سال‌ها فکر و ذکرم روی این کار بوده و گاهی به شدت از لحاظ روحی آزار می‌دیدم و ناراحت می‌شدم. حالا دوباره برای فروشش هم بخواهم چنین کارهایی بکنم و در برنامه رونمایی شرکت کنم که نفعی به من نمی‌رسد، فشار اضافه است. سود فروش کتاب به ناشر و کتاب‌فروش می‌رسد و من نویسنده باید آنجا مثل یک بازیگر که دستمزد هم نمی‌گیرد، بایستم و چند کلمه‌ای حرف بزنم. بعضی از کسانی هم آنجا باشند که با غرض‌ورزی حرف‌هایی بزنند که یک پول سیاه هم نمی‌ارزد. وضعیت بد و گاه شرم‌آوری برای نویسنده‌ها به وجود آمده است اما خوب وضعیت اینطوری است و هر کس به هر شکل بتواند در این وادی سعی می‌کند از من نویسنده بهره‌برداری کند.

کلاً فکر می‌کنم نویسنده‌هایی مثل من که به هیچ جبهه و جناحی وابسته نیستند، وضعیت خوبی ندارند. وابسته‌ها به هر کس و گروه و عقیده که حسابشان جداست و آن‌هایی هم که با سرمایه شخصی کتابشان را درمی‌آورند یا دنبال امتیازی برای کار و پیشه‌شان هستند و یا ذوق رونمایی دارند. معمولاً با ارشاد هم به مشکل نمی‌خورند و برای ناشرها لقمه‌ای چرب و نرم هستند اما من که حتی هزینه تایپ کارم را هم به دست نمی‌آورم، شبیه خط‌شکن، چریک، ریزعلی و دهقان فداکارم. با وجود این باز هم می‌نویسم و باز هم تلاش می‌کنم کتابم چاپ شود و این همان حکایت بگرد تا بگردیم است. اما اینکه چرا بعد این مدت نوشتن باید بگویم اختر چرخ ادب پروین است. اشعار پروین همه مضامین اجتماعی دارند و این باارزش است. جایی خواندم عالم‌تاج قائم مقامی، مادر پژمان بختیاری، از پروین سر است چون احسان طبری به دیدنش رفته بوده است. آدم می‌ماند بخندد یا گریه کند. بعضی از ما گاهی چقدر حقیر می‌شویم. به هر جهت همان وقت که این مطلب را خواندم فکر کردم باید به شکلی جواب بدهم و دادم.

در پایان هر نکته‌ای لازم می‌دانید بگویید.

دوست دارم در پایان این گفت‌وگو، درباره پایان داستان خودم درباره چهار خانمی که بالاخره باقی می‌مانند صحبت کنم. یکی از آنها ثریاست؛ زنی که هم اینجا تحصیلات خوبی داشته و هم در خارج از کشور درس خوانده است و نمونه‌ای از زنان تحصیل‌کرده و با کمالات است. یکی از آنها عطیه است که نمونه یک زن کارگر زحمتکش است. اختر، نمونه یک زن روشنفکر و روشن‌اندیش و آگاه است و عفت زنی است که تعصبات خاصی داشته و با استخاره کردن می‌فهمد که باید به این جمع بپیوندد. با آوردن آن عروس فرنگی و بیرون کردنش که نماد اندیشه‌ها و آداب نو و چیزهای متنوع است، شاهد رشته‌رشته کردن لباس‌هایش و دوختن و تهیه کردن قواره‌های جدید هستیم و این یعنی به انتظار روزی هستند که بهتر از امروز باشد و من به شخصه امیدوارم که چنین روزی برسد.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...