بی‌تفاوتی در برابر فساد؛ اصلی‌ترین تهدید جامعه دینی | اعتماد


ظاهرا هم ما و هم مسوولان، دیگر عادت کرده‌ایم به اینکه هر از گاهی از یک فساد خرد یا کلان رونمایی شود و چند روزی خبر آن در صدر اخبار قرار گیرد و بعد هم با یک استعفا همه‌ چیز تمام شود و انگار نه خانی آمده و نه خانی رفته است! آخرین نمونه آن حاشیه‌های مربوط به یک سازمان اقتصادی است که سرمایه‌های بخش وسیعی از مردم را به باد داده، اما هیات‌مدیره آن همچنان این حق را برای خود قائل بوده که وام‌های میلیاردی برای خودشان تصویب کنند و حتی تریبون صدا و سیما نیز در اختیارشان قرار داده شود تا محکم‌ و استوار از قانونی بودن این کار دفاع کنند!



به گمان نگارنده اصل وام میلیاردی با آن شرایط استثنایی آن قدر مهم نیست که مدیر مورد اشاره با خیال راحت تصمیم می‌گیرد جلوی دوربین بایستد و بدون لکنت از کرده خود دفاع کند. این مساله یک زنگ خطر است که در واقع نشان می‌دهد که ظاهرا جامعه حساسیت‌های خود را در این زمینه از دست داده است، لذا چنین شهامتی در چنان افرادی پدید آمده است. واقعیت این است که برای یک جامعه دینی بدترین اتفاق همین می‌تواند باشد. اینکه یک جامعه حساسیت‌های لازم را در مورد فساد - به ویژه از نوع دولتی آن - از دست بدهد.

اساس فریضه امر به معروف و نهی از منکر
اساس فریضه امر به معروف و نهی از منکر بر همین مبنا قرار دارد که جلوی عادی‌سازی فساد - انواع مفاسد اعم از شرعی، اخلاقی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ‌ گرفته شود و چه فسادی بالاتر از خیانت در امانت؟ شاید لازم باشد پیش از هر چیز این مساله را متذکر شوم که صاحب این قلم از شمار کسانی نیست که معتقدند برخی از احکام خداوند که ناظر به مسائل عدالت و رعایت حقوق عامه است را باید در صدر توجهات قرار داد و سایر احکام دین را فرو گذاشت. اما در عین حال نمی‌توان از این واقعیت مسلّم چشم پوشید که حفظ برخی شؤون و احکام دین، مقوّم سایر شؤون و احکام آن است. به بیان دیگر دست‌کم بر اساس قرائت شیعی غایت دین، صِرف رعایت احکام شرعی نیست و ظاهرگرایی دینی در مذهب اهل بیت پیامبر (ص)، به هیچ‌وجه معیاری برای ارزیابی یک جامعه دینی نیست هر چند حفظ ظواهر احکام خداوند نیز از لوازم آن به شمار می‌رود. اما مادامی که به این ظواهر بسنده کنیم و شرط لازم را کافی بپنداریم و از سایر شؤون - بعضا اساسی‌تر و مهم‌تر ‌ غفلت ورزیم، نمی‌توانیم ادعا کنیم که دینداری ما بر اساس تعالیم ائمه اطهار است.

علائم بیماری در زمینه فساد
واقعیت این است که جامعه ما از نظر فساد به نوعی بیماری مبتلا شده است. این جامعه در سطوح مختلف از فساد رنج می‌برد و ظاهرا حتی رفت و آمد دولت‌ها نیز نمی‌تواند در مهار آن نقش چندانی داشته باشد. مثلا در دولت موسوم به اعتدال از مفاسدی رونمایی شد و حتی برای آنها فیلم و سریال نیز تهیه شد و در شبکه‌های مختلف تلویزیونی و خانگی پخش شد. در دولت بعد از آن هم که یکی از اصلی‌ترین شعارهایش مبارزه با فساد و اشرافی‌گری بود، اما شاهد بهبود وضعیت نبودیم و کم‌وبیش در روی همان پاشنه سابق چرخید .

بزه‌کاری‌های اجتماعی
در متن جامعه هم متاسفانه آمار بزه‌کاری‌های اجتماعی در اشکال مختلف نگران‌کننده است. اما واقعیت این است که این دو سوی فساد در بالا و پایین می‌تواند تشدید‌کننده یکدیگر باشند و اگر علاجی برای آن نشود، آینده تیره‌ای در انتظار جامعه‌ما و نظام اسلامی‌مان خواهد بود. اینجا توجه به این مساله ضروری است که بر اساس آموزه‌های مولای متقیان هیچ یک از این دو ‌جامعه و طبقه حاکم ‌ امکان اصلاح‌شان وجود ندارد مگر به اصلاح دیگری. چنانکه در خطبه 216 نهج البلاغه از امیرالمومنین (ع) می‌خوانیم: «فلیْستْ تصْلُحُ الرّعِیّهُ إِلّا بِصلاحِ الْوُلاهِ، و لا تصْلُحُ الْوُلاهُ إِلّا بِاسْتِقامهِ الرّعِیّهِ؛ پس حال رعیت نیکو نگردد جز آن گاه که والیان نیکو رفتار باشند و والیان نیکو رفتار نگردند، جز آن گاه که رعیت درستکار باشند». اصلاح مردم در گروی اصلاح حاکمان است و اصلاح حاکمان در گروی صبر و استقامت مردم است. نمی‌توان از جامعه‌ای که کارگزاران نظام حاکمیتی‌اش مبتلا به فسادند انتظار داشت رفتارشان بر صواب باشد. همچنان که نمی‌توان از حاکمان جامعه‌ای انتظار داشت به صلاح و صواب حکومت کنند که مردم در آن بی‌صبرانه و متوقعانه اجازه نمی‌دهند کار بر اساس منطق ذاتی خود پیش رود و رفاه تدریجی جامعه میسر شود.

مقدمه رها کردن سنت و تبهکاری در دین
در ادامه این خطبه است که امام از تبعات تداوم این وضعیت می‌گویند و تصریح می‌کنند که اگر این وضع اصلاح نشود، منجر به اختلاف کلمه، رها کردن سنت و تبهکاری در دین خواهد شد؛ «فإِذا أدّتْ الرّعِیّهُ إِلی الْوالِی حقّهُ و أدّی الْوالِی إِلیْها حقّها، عزّ الْحقُّ بیْنهُمْ و قامتْ مناهِجُ الدِّینِ و اعْتدلتْ معالِمُ الْعدْلِ و جرتْ علی أذْلالِها السُّننُ، فصلح بِذلِک الزّمانُ و طُمِع فِی بقاءِ الدّوْلةِ و یئِستْ مطامِعُ الْأعْداءِ و إِذا غلبتِ الرّعِیّهُ والِیها أوْ أجْحف الْوالِی بِرعِیّتِهِ، اخْتلفتْ هُنالِک الْکلِمهُ و ظهرتْ معالِمُ الْجوْرِ و کثُر الْإِدْغالُ فِی الدِّینِ و تُرِکتْ محاجُّ السُّننِ، فعُمِل بِالْهوی و عُطِّلتِ الْأحْکامُ؛ پس چون رعیت حقّ والی را بگزارد و والی حقّ رعیت را به جای آرد، حق میان آنان بزرگ مقدار شود و راه‌های دین پدیدار و نشانه‌های عدالت برجا و سنت چنانکه باید اجرا. پس کار زمانه آراسته گردد و طمع در پایداری دولت پیوسته و چشم آز دشمنان بسته و اگر رعیت بر والی چیره شود یا والی بر رعیت ستم کند، اختلاف کلمه پدیدار گردد و نشانه های جور آشکار و تبهکاری در دین بسیار. راه گشاده سنت را رها کنند و کار از روی هوا کنند و احکام فروگذار شود».

بیماری بی‌خیالی، سم مهلک جامعه
بعد امام می‌فرمایند: در چنین شرایطی است که بیماری روانی مهلکی به جان آدمیان می‌افتد و آن بیماری مهلک چیزی نیست جز بی‌خیالی افراد در برابر ناشایستگی ناشایست‌ها و فرو گذاشتن حق‌ها و بی‌تفاوتی آنها نسبت به ظلم‌هایی که در جامعه پدید می‌آید یا رواج می‌یابد: «فلا یُسْتوْحشُ لِعظِیمِ حقٍّ عُطِّل و لا لِعظِیمِ باطِلٍ فُعِل؛ و بیمی نکنند که حقی بزرگ فرو نهاده شود یا باطلی سترگ انجام داده». در سخن امیرالمومنین(ع) ادامه این وضعیت نهایتا منجر به آن می‌شود که نالایقان بر صدر نشینند و نیکان در جامعه خوار شوند. اگر گاه در برخی از نهادها می‌بینیم افرادی بی‌تجربه که از کمترین آشنایی لازم با اداره و سازمانی که مدیریت آن را بر عهده گرفته‌اند، برخوردار نیستند باید بدانیم که این مساله تاوان بی‌تفاوتی ما و مسوولان امر نسبت به مساله فساد - این منکر بزرگ - است.

ضرورت ایجاد بازدارندگی در مورد مفاسد اقتصادی
شاید گفته شود در هر دوره‌ای با مفسدان اقتصادی و اداری برخورد شده و بی‌تفاوتی در این امر وجود ندارد. این سخن البته پذیرفتنی است و اساسا از انصاف به دور است اگر ادعا شود با مفسدان هیچ برخوردی صورت نگرفته است. اما توجه به این نکته نیز ضروری است که هر برخوردی تاکنون انجام شده، ظاهرا نتوانسته بازدارندگی لازم را در این حوزه ایجاد کند. به این معنا که برخوردهای انجام شده با مفسدان اقتصادی، ناتوان از آن بوده که از تکرار چنین جرایمی جلوگیری کند یا دست‌کم رشد آن را کاهش دهد. آری یک نظام سیاسی همانطور که برای حفظ مرزها و امنیت شهرهایش نیاز به ایجاد بازدارندگی دارد برای حفظ مشروعیت، مقبولیت و اقتدار خود نیازمند ایجاد بازدارندگی‌های لازم در حوزه اقتصاد و مفاسدی است که آن را تهدید می‌کند. همانطور که اشاره شد تلاش‌هایی در این زمینه شده است، اما واقعیت نشان می‌دهد که آن تلاش‌ها نتوانسته بازدارندگی لازم را در این زمینه ایجاد کند.

عاقلان سرها کشیده در گلیم
فراموش نکنیم که مقابله با فساد نیز نیازمند میدان و مبارزه است. میدانی که اگر دشوارتر از مبارزه نظامی با دشمن نباشد، بی‌تردید آسان‌تر از آن هم نیست. مبارزه با فساد دردناک خواهد بود، اما لازم است. باور کنیم که ایجاد بازدارندگی در برابر مفاسد اقتصادی لازم است و دوام و بقای هر نظام سیاسی تا حدود زیادی وابسته به این امر است. بگذریم از اینکه در فرمایش امیرالمومنین (ع) رعایت سنت و به تباهی کشیده نشدن دین خدا نیز وابسته به همین مساله است که افراد در برابر اینکه حقی فروگذار یا باطلی بزرگ انجام شود، بی‌تفاوت نباشند. در چنین جامعه‌ای است که نیکان خوار شوند و نابکاران قدر بینند: «فهُنالِک تذِلُّ الْأبْرارُ و تعِزُّ الْأشْرارُ؛ آن گاه نیکان خوار شوند و بدکاران بزرگ مقدار» و به قول ملای رومی در مثنوی خود: «احمقان سرور شدستند و ز بیم / عاقلان سرها کشیده در گلیم». (مولانا جلال‌الدین رومی، مثنوی معنوی، دفتر چهارم، بخش 53، بیت هفدهم)

فساد، تهدیدی برای عزت ملی
ضرورت ایجاد بازدارندگی در مورد فساد وقتی بیشتر روشن می‌شود که به ارتباط معکوس عزتمندی جامعه و فساد نیز توجه کنیم. واقعیت این است که یکی از مهم‌ترین و درست‌ترین سیاست‌های کشور ما پس از انقلاب اسلامی، اهتمام داشتن به مساله عزت ملی بوده است. ما در دوره پیش از انقلاب از این ناحیه آسیب‌های جدی دیده بودیم. دولت‌هایی از آن سوی دنیا به خودشان اجازه می‌دادند که برای ملت ما تصمیم بگیرند و حاکم تعیین کنند یا هر زمان که هوس کردند همان حاکم را عزل و با فرد دیگری جایگزین کنند. علاوه بر آن کشور ما در سال‌های قبل از انقلاب، تن به قراردادهای ظالمانه‌ای داده بود که موجب آسیب‌های بسیار جدی شد و شاید از همه آنها مهم‌تر صدمه‌ای بود که به عزت ملی ما وارد آمد. انصافا پس از پیروزی انقلاب اسلامی این مساله جبران شد و ما توانستیم به عنوان ملت ایران از خودمان اعاده حیثیت کنیم. اما اکنون بیم آن می‌رود که خدایی ناکرده از زاویه دیگری دچار آسیب شویم. درست است که ما صدمه‌های بیرونی از ناحیه کشورهای زورگو را دفع و حیثیت ملی‌مان را بازسازی کردیم، اما باید همچنان متوجه خطری باشیم که از ناحیه فساد داخلی در سطوح مختلف عزت ملی ما را تهدید می‌کند. آری فساد، تهدید‌کننده عزت نیز هست. فساد که ناشی از حرام مطلق است و حتی مهم‌تر از آن نیز نافی حیات عزتمندانه است. به تعبیر امیرالمومنین (ع): «لا تجْتمِعُ عزِیمهٌ و ولِیمهٌ». آری «عزت» با «ولیمه» و حیثیت با شکمبارگی قابل جمع نیست چه رسد به اینکه این شکمبارگی و زیاده‌خواهی از مسیرهای غیرحلال و ویژه‌خواری میسر شده باشد. این را هم در نظر داشته باشیم که بدترین مفاسد، مفاسدی هستند که توجیه شوند و خطرناک‌ترین توجیهات نیز توجیه دینی است. به هر حال فساد می‌داند راه خود را چطور باز کند. این پدیده شوم در جامعه‌ای سکولار به نوعی نفوذ می‌کند و در جامعه‌ یا حاکمیتی دینی به گونه‌ای دیگر.

روش امیرالمومنین در دفع رشوه
چنانکه در نهج‌البلاغه آمده است فردی (ظاهرا اشعث بن قیس کندی) نزد امیرالمومنین (ع) حلوایی می‌برد و حضرت از او می‌پرسد این چیست؟ و بعد به وی می‌فرمایند: اگر وسیله‌ای برای صله ارحام است، که ما خویشاوند یکدیگر نیستیم. اگر زکات و صدقه باشد که اینها بر ما اهل بیت حرام است. او جواب می‌دهد که نه وسیله صله ارحام است و نه زکات و صدقه! بلکه فقط هدیه است. امام می‌دانستند که او برای نیت پلیدی که در قلب خود دارد، توجیه دینی می‌آورد. لذا از پیش راه آن را بر وی بستند و فرمودند ما نه با هم خویشاوندیم که بخواهی برای من صله بیاوری و نه ما اهل بیت مجاز به دریافت زکات هستیم که تو اراده کرده باشی آن را به من پرداخت کنی. لذا برای او چاره‌ای نماند و فقط توانست بگوید که این «هدیه» است. اما پیش از اینکه امام این مطالب را بفرمایند سخنی به وی می‌گویند که نشان‌دهنده نحوه مواجهه ایشان با این منکر بزرگ است: «هبِلتْک الْهبُولُ، أعنْ دِینِ‌الله أتیْتنِی لِتخْدعنِی، أمُخْتبِطٌ أنْت،‌ام ذُو جِنّهٍ،‌ام تهْجُرُ؟؛ مادرت در عزایت بگرید، آیا از راه دین خدا به فریب من آمده‌ای، آیا در خردت نقصانی پدید آمده یا دیوانه شده‌ای یا سفیه گشته‌ای یا هذیان می‌گویی؟» (نهج‌البلاغه، خطبه 224) آنچه در اینجا شاهد هستیم، این است که امام تنها به نگرفتن رشوه بسنده نمی‌کنند، بلکه برخوردی با وی می‌کنند که به اصطلاح بازدارندگی لازم را به نوعی ایجاد کنند که بار بعد کسی به خود جرات ندهد که حتی تا همین اندازه هم جلو بیاید و بحث هدیه، صله و ... را مطرح کند.

تبعات طبیعی برخورد امام با رشوه‌دهنده
این رفتار البته آسان نیست. شما تصور کنید امیرالمومنین(ع) که برای رویارویی با لشکر شام به فرماندهی معاویه، نیازمند سپاهیان بیشتر است با چنین رفتارهایی موجب پراکندگی افراد از اطراف خود می‌شدند. در شرایطی که معاویه سعی می‌کرد اطرافیان امام (ع) را با درهم و دینار بخرد، چنین رفتارهایی از جانب ایشان می‌توانست تبعات سنگینی برای موقعیت ایشان در میان جامعه کوفی داشته باشد. امام البته به این تبعات آگاهی کامل داشتند و برای همین بود که می‌فرمودند: «فالْحقُّ أوْسعُ الْأشْیاءِ فِی التّواصُفِ و أضْیقُها فِی التّناصُفِ، لا یجْرِی لِأحدٍ إِلّا جری علیْهِ، و لا یجْرِی علیْهِ إِلّا جری لهُ؛ حق گسترده‌ترین چیزهاست و به هنگام انصاف‌ خواهی از یکدیگر، حق دقیق‌ترین و تنگ میدان‌ترین امور است. آنسان که کسی را بر دیگری حقی است آن دیگر را نیز بر او حقی خواهد بود.» (نهج‌البلاغه، خطبه216)

آثار وضعی رعایت عدالت
نکته دیگری که در پایان باید به آن اشاره شود، این است که رعایت عدالت، حتی از سوی کسانی که بر باطل باشند، تاثیر خود را خواهد گذاشت و دست‌کم دنیای آنها را آباد خواهد کرد. چنانکه ما امروز کشورهایی را می‌شناسیم که در تاریخ خود و حتی در شرایط امروز نیز دولت‌هایی دارند که از ظالم‌ترین و ستم‌کارترین حاکمان تاریخ هستند. کافی است نگاهی به جنایتی که در همین روزها بعد از یک‌سال همچنان در غزه رقم می‌خورد، بیندازیم تا ببینیم رژیم صهیونیستی و متحدان غربی‌اش هیچ از نازی‌ها و مغول‌ها و سایر جنایتکاران تاریخ بشر کم ندارند، بلکه روی ایشان را سفید کرده‌اند. اما در عین حال می‌بینیم که آنها در کشورهای خود توانسته‌اند نوعی از رضایت عمومی را ایجاد کنند تا جایی که در میان جامعه ما نیز بعضی از این کشورها نام نیکی یافته‌اند و هستند کسانی که درصدد مهاجرت به آنجا باشند یا علاقه‌مند به آن باشند. درست نظیر همین مساله را ما در دوران حکومت امیرالمومنین(ع) شاهد هستیم که کسانی در کوفه بودند، اما هوس زندگی در شام را داشتند و از امام (ع) می‌پرسیدند اگر اهل شام بر حق نیستند چرا در سرزمین آنها شاهد رفاه و فراوانی هستیم؟ امام در پاسخ مطالبی را بیان فرمودند از جمله اینکه آنها در باطل‌شان متحدند و شما در حق‌تان متفرقید و ... افزودند: «و بِأدائِهِمُ الْأمانه إِلی صاحِبِهِمْ و خِیانتِکُمْ، و بِصلاحِهِمْ فِی بِلادِهِمْ و فسادِکُمْ، فلوِ ائْتمنْتُ أحدکُمْ علی قعْبٍ لخشِیتُ أنْ یذْهب بِعِلاقتِهِ؛ آنان در شهرهای خود اهل صلاح و درستی هستند و شما اهل فساد و نادرستی. به گونه‌ای که اگر قدحی چوبین را به یکی از شما سپارم، ترسم که حلقه‌ها و تسمه آن را بدزدد.» (نهج‌البلاغه، خطبه25)

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...