وزارت اصلاحیه | سازندگی


در تاریخ نشر ایران، به‌ویژه در این یکصد سال اخیر، شاید مهم‌ترین اتفاق، چاپِ نسخه دست‌نویسِ «بوف کور» به‌روشِ پلی‌کپی توسط نویسنده‌اش باشد: صادق هدایت در سال 1315، کتاب را در پنجاه نسخه در بمبئی با هزینه شخصی چاپ می‌کند؛ کتابی که ویژگی‌های منحصربه‌فردش تا به امروز در تاروپودِ صنعت چاپ و نشر ایران نهفته است: صفحه یک، عنوان: بوف کور؛ صفحه دو، فهرست تألیفات هدایت؛ صفحه سه، شناسنامه کتاب: صادق هدایت، بوف کور، بمبئی-۱۳۱۵؛ صفحه چهار، «طبع و فروش در ایران ممنوع است»؛ صفحه پنج، شروع رمان با نقاشی «زن اثیری»؛ پایان کتاب صفحه ۱۴۴ با طرحِ یک «جغد» (بوف) است.

 بوف کور، بمبئی-۱۳۱۵

در گذارِ این یکصد سال، مصائبِ بسیاری به موازاتِ انتشارِ «بوف کور» و زندگیِ و مرگِ خالقش بر نشرِ ایران رفته است، که در پیش و پس از انقلاب، هیچ تغییری نکرده؛ شاید بتوان به‌جرات گفت سختگیری‌ها در پس از انقلاب، به‌ویژه در دولت‌های احمدی‌‌نژاد، روحانی و اکنون در دولت ابراهیم رئیسی بیشتر هم شده است.

مهم‌ترین سیاست‌گذاری در نشر ایران در «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» روی می‌دهد؛ سازمانی که به‌قول محمود دولت‌آبادی بزرگ‌ترین نویسنده زنده‌ معاصر، «اجازه بدهید فرهنگ را از عنوان این وزارت‌خانه برداریم»، بیش از همه با همان عنوانِ «ارشاد» تعریف می‌شود، و «ارشاد» هم در این وزرات‌خانه با «ممیزی» و «اصلاحیه» گره خورده است. اگر تا چندسال پیش، سخت‌ترین بخش چاپ کتاب، روند اخذ مجوز بود، به‌ویژه آنجا که کتاب با سانسور بسیار و گاه لغو مجوز مواجه می‌شد، اما تقریبا از دوره دوم دولت روحانی و اکنون در دولت ابراهیم رئیسی، کمبود کاغذ و گرانی‌های افسارگسیخته‌ای که گریبانگیر کاغذ هم شده، پروسه چاپ کتاب را به بن‌بستِ خطرناکی رسانده که عبور از آن را ناممکن کرده است.

پس از یکصد سال، پروسه اخذ مجوز همچنان روی همان پاشنه آشیل می‌چرخد؛ و حالا وضعیت برای ناشران و به‌دنبالش مترجمان و مولفان، به‌جایی رسیده که کاغذ با بندی 900 هزار تومان، یعنی عملا کتاب به‌‌عنوان یکی از کالاهای لوکس، از سبد هر خانوار ایرانی حذف می‌شود تا «غم نان» جایگزینِ آن شود. مروری بر تاریخ نشر ایران، به ما نشان می‌دهد چگونه کتاب از یک کالای عمومی و قابل دسترسِ همگان، به یک کالای لوکسِ گران‌قیمت تبدیل شده است.

مهم‌ترین تحول در تاریخ نشر ایران را باید در موسسه نشر امیرکبیر جست؛ موسسه‌ای انتشاراتی که در زمان خودش، به‌عنوان بزرگ‌ترین مجموعه انتشاراتی در خاورمیانه، تحولی عظیم را در صنعت چاپ و نشر ایران به وجود آورد؛ به‌طوری‌که مثلا کتاب‌های جیبی امیرکبیر انقلابی در بازار نشر ایجاد کرده بودند. شما در آرایشگاه می‌رفتید پنل‌های کتاب‌های جیبی بود. در حمام‌های عمومی می‌رفتید کتاب‌های جیبی بود. کتاب‌هایی برای همه سلیقه‌های جامعه در هر مکانی. این تصویر وقتی مهم و دارای اهمیتِ دوچندان می‌شود که به‌یاد بیاوریم در آن زمان بخش عظیمی از جمعیتِ ایران بی‌سواد بودند. تیراژ کتاب‌ها در آن زمان از پنج‌هزار شروع می‌شد تا ده‌هزار و بیشتر...

حالا در ابتدای قرنِ نوی خورشیدی، که با پدیده‌ای به‌نام‌ کتاب‌های الکترونیکی و صوتی -که هردوی این‌ها هم شامل مجوز وزارت ارشاد می‌شود- مواجهیم، باید به انتشار کتاب‌های اینترنتی هم اشاره کرد. این کتاب‌ها، دقیقا نقطه مقابل کتاب‌هایی است که در وزارت ارشاد مجوز می‌گیرند؛ یعنی در این نقطه از تاریخ، که ما در ابتدای قرن قرار گرفته‌ایم، دوباره بازگشته‌ایم به سال 1315، صادق هدایت و چاپ نسخه بدون سانسور و بدون مجوزِ «بوف کور»؛ یعنی سخت‌گیری‌های وزارت ارشاد در اعطای مجوز، گرانی‌های افسارگسیخته‌ای کاغذ، به‌ویژه در دولت ابراهیم رئیسی، بسیاری از مولفان و مترجمان را واداشته تا برخلافِ سود کمتر، اما کتاب‌هایشان را با ناشرانی که خود را تحت‌عنوان «ناشران بدون سانسور» معرفی می‌کنند و کتاب‌ها را هم توامان به صورتِ ای‌بوک و نسخه کاغذی منتشر و سپس از طریق اینترنت به فروش می‌رسانند، همراه کند. این را نباید فراموش کرد، که بسیاری از این کتاب‌ها، پس از اینکه وارد بازار کتاب می‌شوند، به صورت غیرقانونی، توسط ناشران زیرزمینی در چاپ‌خانه‌های دیجیتال افست، چاپ و با نصف قیمت به فروش می‌رسند؛ کاری که موجب می‌شود نویسنده، مترجم و ناشر هرسه متضرر شوند؛ و در یک نگاه کلان‌تر، این یعنی، سیاست‌گذاری‌های همه دولت‌های این چهار دهه، نه‌تنها چرخِ سانتریفیوژ را نچرخانده، که چرخِ صنعت چاپ و نشر را هم فلج کرده و موجبِ خساراتِ جبران‌ناپذیری بر فرهنگ شده است؛ درست مثلِ وضعیتی که امروزه در اقتصاد و محیط‌زیست شاهد آن هستیم.
آیا می‌توان رودخانه خشکیده را به جوی بازگرداند؟

پاسخ را باید در «بوف کور»ی جست که پس از 85سال، همچنان طبع و فروش آن در ایران ممنوع است: «تنها مرگ است که دروغ نمی‌گوید! حضورِ مرگ همه موهومات را نیست و نابود می‌کند. بچه مرگ هستیم و مرگ است که ما را از فریب‌های زندگی نجات می‌دهد، و در تهِ زندگی اوست که ما را صدا می‌زند و به‌سوی خودش می‌خواند-در سن‌هایی که ما هنوز زبان مردم را نمی‌فهمیم، اگر گاهی در میان بازی مکث می‌کنیم برای این است که صدای مرگ را بشنویم. و در تمامِ مدتِ زندگی، مرگ است که به ما اشاره می‌کند- آیا برای هرکسی اتفاق نیفتاده که ناگهان و بدون دلیل به فکر فروبرود و به‌قدری در فکر غوطه‌ور بشود که از زمان و مکانِ خودش بی‌خبر بشود و نداند که فکرِ چه‌چیز را می‌کند؟ آن‌وقت بعد باید کوشش بکند برای اینکه به وضعیت و دنیای ظاهریِ خودش دوباره آگاه و آشنا بشود- این صدای مرگ است!»
صدایِ مرگِ کتاب...

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هرگاه عدالت بر کشوری حکمفرما نشود و عدل و داد جایگزین جور و بیداد نگردد، مردم آن سرزمین دچار حمله و هجوم دشمنان خویش می‌گردند و آنچه نپسندند بر آنان فرو می‌ریزد... توانمندی جز با بزرگمردان صورت نبندد، و بزرگمردان جز به مال فراهم نشوند، و مال جز به آبادانی به دست نیاید، و آبادانی جز با دادگری و تدبیر نیکو پدید نگردد... اگر این پادشاه هست و ظلم او، تا یک سال دیگر هزار خرابه توانم داد... ای پدر گویی که این ملک در خاندان ما تا کی ماند؟ گفت: ای پسر تا بساط عدل گسترده باشیم ...
دغدغه‌ی اصلی پژوهش این است: آیا حکومت می‎تواند هم دینی باشد و هم مشروطه‎گرا؟... مراد از مشروطیت در این پژوهش، اصطلاحی‌ست در حوزه‌ی فلسفه‌ی حقوق عمومی و نه دقیقاً آن اصطلاح رایج در مشروطه... حقوق بشر ناموس اندیشه‌ی مشروطه‎گرایی و حد فاصلِ دیکتاتوری‎های قانونی با حکومت‎های حق‎بنیاد است... حتی مرتضی مطهری هم با وجود تمام رواداری‎ نسبی‎اش در برابر جمهوریت و دفاعش از مراتبی از حقوق اقلیت‎ها و حق ابراز رأی و نظر مخالفان و نیز مخالفتش با ولایت باطنی و اجتماعی فقها، ذیل گروهِ مشروعه‎خواهان قرار دارد ...
خودارتباطی جمعی در ایران در حال شکل‌گیری ست و این از دید حاکمیت خطر محسوب می‌شود... تلگراف، نهضت تنباکو را سرعت نداد، اساسا امکان‌پذیرش کرد... رضاشاه نه ایل و تباری داشت، نه فره ایزدی لذا به نخبگان فرهنگی سیاسی پناه برد؛ رادیو ذیل این پروژه راه افتاد... اولین کارکرد همه رسانه‌های جدید برای پادشاه آن بود که خودش را مهم جلوه دهد... شما حاضرید خطراتی را بپذیرید و مبالغی را پرداخت کنید ولی به اخباری دسترسی داشته باشید که مثلا در 20:30 پخش نمی‌شود ...
از طریق زیبایی چهره‌ی او، با گناه آشنا می‌شود: گناهی که با زیبایی ظاهر عجین است... در معبد شاهد صحنه‌های عجیب نفسانی است و گاهی نیز در آن شرکت می‌جوید؛ بازدیدکنندگان در آنجا مخفی می‌شوند و به نگاه او واقف‌اند... درباره‌ی لزوم ریاکاربودن و زندگی را بازی ساده‌ی بی‌رحمانه‌ای شمردن سخنرانی‌های بی‌شرمانه‌ای ایراد می‌کند... ادعا کرد که این عمل جنایتکارانه را به سبب «تنفر از زیبایی» انجام داده است... ...
حسرت گذشته را خوردن پیامد سستی و ضعف مدیرانی است که نه انتقادپذیر هستند و نه اصلاح‌پذیر... متاسفانه کانون هم مثل بسیاری از سرمایه‌های این مملکت، مثل رودخانه‌ها و دریاچه‌ها و جنگل‌هایش رو به نابودی است... کتاب و کتابخوانی جایی در برنامه مدارس ندارد... چغازنبیل و پاسارگاد را باد و باران و آفتاب می‌فرساید، اما داستان‌های کهن تا همیشه هستند؛ وارد خون می‌شوند و شخصیت بچه‌های ما را می‌سازند ...