نه فرشته‌ام، نه شیطان | سازندگی


نه رویا و کابوس و خواب و خیال و و بختک است و نه بحران میانسالی، مساله این است که نیمه‌شبی فرشته عذاب از خانه مردی میانسال با پیشه روزنامه‌نگاری و نویسندگی سر در می‌آورد و با چشم‌هایی آتشین به اطلاعش می‌رساند که به تقدیر برای انجام ماموریتی زمینی برگزیده شده است. بعد از آن نوبت به آشنایی با فرشته رحمت و دیگر دستیارانی می‌رسد که قرار و ماموریتشان جلوگیری از گناه است؛ گناهانی که زنجیروار به هم متصل شده‌اند و همه ابنای بشر را آلوده می‌کنند.

خلاصه نوبت ناتانائیل علی میرفتاح

رمان «نوبت ناتانائیل» نوشته علی میرفتاح، در فضایی به‌دور از وهم و ترس تجربه‌ای زمینی از اعمال و موجوداتی آسمانی می‌دهد و از زبان نویسنده‌ای شعردوست که به‌گفته خودش «بگو جنون. جنون تداعی معانی. جنون ارسال مثل. شدم عین پیرمردا که هرچی بگی، شعر برات می‌خونن. شدم عین گوگل. عین گنجور. هر کلمه‌ای که بزنی شعرها باربط و بی‌ربط می‌آد به زبونم...» در فضایی آمیخته طنز و کنایه و شعر روایت‌گر تجربه گناه و انتقام و مقاومت است.

در این گیرودار است که تصویر دوگانه انسان خود موجبات خلق موقعیت‌هایی را فراهم می‌کند که گاه به ناکامی‌ می‌انجامد و گاه به پیروزی‌. یکی از این ابعاد، چهره مخلوق بی‌همتای خدا است که او را شایسته سجده فرشتگان می‌کند، و چهره دیگرش موجودی‌ است با ویژگی‌های تنانی، روانی، اجتماعی و... که در مسیر گذران زندگی به گناه آلوده می‌شود. از همین جهت زمین به آوردگاه خیر و شر تبدیل شده، خیر و شری که هر دو در وجود همین آدمی‌زاد لانه کرده است.

از مردم عادی که با مسائل روزمره زندگی دست و پنجه نرم می‌کنند تا مسئول و وزیر و به اصطلاح گردن‌کلفت‌ها پای‌شان گیر است. صحبت از گناه که باشد، نقد وضعیت موجود و پرداختن به وضعیت اجتماعی و سیاسی می‌تواند تبدیل به یکی از قوی‌ترین ارکان چنین داستانی باشد. گره‌خوردن مسیر مبارزه با گناه به ماجرای یک وزیر و دارودسته‌اش، مساله فساد و اوضاع آشفته و نابسامان سیاسی که بر سر مردم جامعه سایه افکنده است دستمایه بخش مهم و تعیین‌کننده‌ای در داستان می‌شود. تیم ماموریت تلاش دارد جلوی ارتکاب گناه را بگیرد، اما گویی همیشه گناه طریقی دیگر در این اوضاع آشوب‌زده برای نمود پیدا می‌کند. حتی اعضای تیم کوچک عملیات را گاه غرق در گناه می‌کند. وزیر در همان اولین ملاقات با ماموران زمینی و آسمانی تلاش دارد به آنها بقبولاند که چطور فساد ریشه دوانده، چنانکه کاری از این گروه کم‌جان و خود او ساخته نیست: «فکر کردی وقتی از اینجا برم دارن کی رو میذارن جام؟... نمی‌دونم مشکلت با آمار چیه، اما بر فرض که آمار هم ندم، فکر کردی اتفاقی می‌افته؟ تو صف وایسادن تا رو دست آمار من، آمار رو کنن. بحث من و ایکس و ایگرگ و عمر و زید نیست. بجث سیستمه.»

اما در این آشفته‌بازار زمینی که هر روز برگ جدیدی از اتفاقات رو می‌شود، چه چیز روشن‌تر از اینکه گناه ذات زندگی آدمی ا‌ست. او مراحل مختلف آزمون و خطا و تجربه را در مسیر زندگی طی می‌کند و از یک تندیس زیبا به وقت خلقت تحول می‌یابد به موجودی که می‌لغزد، گناه می‌کند و جلوی گناه را می‌گیرد، با شر مقابله می‌کند و شریک شیطان می‌شود، توبه می‌کند و فرصتی تازه برای تلاش دوباره بر او ارزانی می‌شود؛ چنانکه فرشته عذاب در پیِ قرارگیری در کالبد انسان و هم‌سطح‌شدن با او می‌گوید: «تو آسمون خیلی بد آدمی‌زاد رو می‌گفتیم. همه‌ش می‌گفتیم این آدمیزاد چرا انقدر بی‌اراده‌ است؟... چرا انقدر نادونه که گناه می‌کنه؟... پیش خودم فکر می‌کنم ما رو نفرستادند جلو گناه رو بگیریم. فرستادن تا بفهمیم گناه نکردن چه‌قدر سخته...»

اما بار دیگر فرشته‌ای از جانب خدا فرستاده می‌شود برای ماموریتی جدید، آیا این زیبایی محض، این فرشته خدا که ناتانائیل نام گرفته، توان مقابله با گناه، نفس انسانی و با هم‌رنگ جماعت‌شدن را دارد؟

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...