پنجمین و آخرین جلد از رمان «پَتَش خُوارگر» نوشته آرمان آرین توسط نشر افق منتشر و راهی بازار نشر شد.

حماسه اندرون پَتَش خُوارگر آرمان آرین

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، «پتش خوآرگر» براساس اَوِستا و بندهش نوشته شده و آرین در آن، مثل «پارسیان و من» اثر دیگرش، به بازآفرینی دست زده است. این‌رمان پنج‌جلدی گرچه بر بستر اوستا و بندهش جاری شده اما در کلیت خود تازه است. شخصیت‌های اصلی داستان هم نو هستند ولی در کنار آنها، شخصیت‌های اوستا نیز حضور دارند.

پتش خوآرگر، نام سرزمینی در شمال ایران و استان مازندران کنونی است که امروزه «سوادکوه» نام دارد و آلاشت و زیرآب و... را در برمی گیرد و البته در گذشته، منطقه بزرگ تری را شامل می شده است. به گفته آرین، نام سرزمین پتش خوآرگر در کتاب بُندَهِش و کتیبه «بیستون» داریوش بزرگ هخامنشی آمده که به مرور با تغییر به واژگان «تش خوآرگر / فَر شواد گر / سواد گر» به شکل امروزین، دگرگون شده است. برخی احتمال داده اند که معنای احتمالی این واژه، «سرزمین دارنده کوه و دشت و دریا» باشد.

«پتش خوآرگر» گرچه بر بستر اوستا و بندهش جاری شده اما در کلیت خود تازه است. شخصیت‌های اصلی داستان هم نو هستند ولی در کنار آنها، شخصیت‌های اوستا نیز حضور دارند. آرین نیز در گفتگویی که سال ۹۵ درباره این‌مجموعه با مهر داشت، گفته بود: در پنج‌گانه «پَتِش خوارگر»، فضای حاکم بر جهان اوستا، به‌ویژه یشت‌ها و وندیداد گرفته شده و شخصیت‌های ریز و درشت، گمنام و پرنام، مینوی و گیتوی همگی در کنار هم و در قالب یک داستان واحد و بسیار پرماجرا منسجم شده‌اند. به گفته نویسنده سه‌گانه «پَتِش خوارگر»، در این رمان، چکیده همه فضاها، حس‌ها، شخصیت‌ها، مکان‌ها، اسطوره‌ها و حماسه‌های درون اوستا و افزون بر آن بندهش که کامل‌کننده بخش‌های نایاب داستانی اوستاست نیز در آن لحاظ شده‌اند.

«حماسه سرآغاز»، «مردی از تبار اژدها»، «بر بنیادهای هستی» و «از ژرفای تاریکی» عناوین مجلدات اول تا چهارم این‌رمان هستند که پیش‌تر منتشر شده‌اند. انتشار این‌مجموعه از سال ۹۵ شروع شد و در سال ۱۴۰۰ با انتشار پنجمین‌جلد به پایان رسید.

نام مجموعه پیش‌رو، اسم فرمانروایی است که سرانجامِ جهان، نهایتِ نبرد نیکی و شر، به او بستگی دارد. پتش‌خوآرگر فرمانروای دژ چرات در قلب سوادکوه است که حدفاصل میان آدمیان و دیوان است، اما دل درگرو کردارهای اهورایی دارد.

کتاب «حماسه اندرون» به‌عنوان پنجمین‌کتاب مجموعه «پتش خوآرگر» دربرگیرنده ۳۸ فصل است که عناوین‌شان به‌ترتیب عبارت است از:

در کُنام غول‌ها،‌ چَهرومیهَن، اَرداویراز، رویای آبِ گرم، آرامش در میان قله‌ها، مارپیشانی، دالان مرگ،‌ حفره، گریزناممکن، زهی عشق، دخشه، مَردخوار، پنج‌انگشت تا نابودی، سقوط، رفتن برای بازگشتن، آن نورِ تاریک، اژدهامَرد، دیدار در پی هزاره‌ها، بر یال‌های آتشین، زمان هرگز نمی‌گذرد، تکثیر تاریکی، خیزش راستین، هیولا در برابر هیولا، آن نقش دیگربار، آتش بازپسین، فرمانروای دیار بی‌آوا، آن شکّ بنیادین، آبشار روشنایی، درخت نفرین، هیچ‌کجا، حماسه روشنایی، پایان شباهنگام، دیوپارگان، شاهنشه غمگین‌چشم، چوبینه‌پای، دژ فرّه‌جای، بر ریسمان واژگان، گَروتمان منزلگه سرودها.

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

اهریمن باز هم خندید و زیر پایش را سیاه و سیاه‌تر کرد، ولی توی دلش خالی شده بود. پس تندتر قدم برداشت تا لکه‌های بیشتری بسازد و آثار افزون‌تری از خود در آن بالا بر جا گذارد و این‌گونه پیش‌بینی‌های منتقم را بی‌اثر سازد. پس قهقهه‌زنان گفت: «خواهیم دید برادرِ خائن من! اما نقدش این است که من این بالایم و دیگر هیچ‌چیز نمی‌تواند من را فروبیندازد، و نسیه‌اش شعارهای بی‌معنی تو که مثل همیشه به آن‌ها ادامه می‌دهی. اما همان‌زمان کرانه‌مند که تو آفریدی، به سود من سپری می‌شود. همان زمین که تو خلق کردی، اینک به تصرف من درآمده و به‌زودی آن‌زمان بی‌کران را نیز، که مخلوق و در پنجه قدرت توست، با تابش تاریکم به تصرفی ابدی درخواهم آورد!»

آنگاه پنجه‌های خویش را به‌سانِ درخت‌هایی آتشین از ژرفای دوزخ برآورد و به‌ناگاه بر زمین ملکوت فروبرد. در اوج نفرت و خشم و لذت و آز بود که قهقهه‌زنان چنان رشته‌های بی‌پایان پلیدی خویش را در سپیدی ابرگونِ آن دیار گسترش داد که در اندک‌زمان شعله‌های آتش و سُرخای خون در سرتاسر آن دیار تا دوردست‌های پدیدار زبانه می‌کشید و فرو می‌چکید.

اما صدا به رخشان‌ترین رخشندگی‌های نهفته در آوای آرام‌بخش خویش تنها زمزمه کرد: «ملکوت برای برخی رویاست؛ برای برخی پاداش؛ و برای تو دام. بنیانش را از ازل به همین سامان نقش زدم.»

این‌کتاب با ۳۳۶ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۹۸ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

که واقعا هدفش نویسندگی باشد، امروز و فردا نمی‌کند... تازه‌کارها می‌خواهند همه حرف‌شان را در یک کتاب بزنند... روی مضمون متمرکز باشید... اگر در داستان‌تان به تفنگی آویزان به دیوار اشاره می‌کنید، تا پایان داستان، نباید بدون استفاده باقی بماند... بگذارید خواننده خود کشف کند... فکر نکنید داستان دروغ است... لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند... گول افسانه «یک‌‌شبه ثروتمند‌ شدن» را نخورید ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...