زنی بین سنت و مدرنیته و مناسبات اجتماعی خاورمیانه‌ای | کافه داستان

این رمان افسانه احمدی حول و حوش زندگی زنی ا‌ست به اسم «سوفار». مادر یک دختر و پسر که متارکه کرده، داستان‌نویس است و به خاطر نوشتن رمان جدیدش مدتی ا‌ست سر کار نمی‌رود و با تصادفی کانال زندگی‌اش عوض می‌شود و در مسیری جدید می‌افتد.

افسانه احمدی سوفار

داستان از زاویه دید سوم شخص متصل به ذهن سوفار روایت می‌شود. او تا جایی که وجدانش اجازه می‌دهد هنجارشکن است، اما چندان هم دست و پادار نیست و توقع نداریم آن‌قدر جسارت داشته باشد. زن مدام ژنتیکش را بین شخصیت مادر و پدرش که به خیال خودش بد تربیتش کرده‌اند گیر افتاده می‌بیند. به نظرش می‌رسد منفی و مشکوک بودنش را از پدر و عدم توانایی در تصمیم‌گیری را از مادرش به ارث برده است و دیگران از جمله سعید شوهر سابقش هم ادامه‌ی این رفتارها را در او تقویت می‌کنند و اصلاً همین‌هاست که به زندگی‌اش گند می‌زند. البته این‌ها همه در حرف‌ها و توجیه‌های ذهنی‌اش است چون در حقیقت می‌بینیم جلوی همین خصلت‌هایی که مدام با آنها درگیر است می‌ایستد و با آنها می‌جنگد و روحیه‌ی تغییر خود را دارد. او خیلی جاها دقیقاً بر ضد ویژگی‌های خود عمل می‌کند، هرچند دچار استرس بیشتری می‌شود و خودش را به دردسر بیشتری می‌اندازد که کاملاً منطقی است چرا که از نظر روانشناسی هم دقیقاً بر ضد خصوصیات اخلاقی خود رفتار کردن، می‌تواند همین‌قدر تنش‌زا باشد.

سوفار می‌تواند نمونه‌ی یک زن مدرن امروزی باشد. زنی که بین سنت و مدرنیته و مناسبات اجتماعی خاورمیانه‌ای گیر افتاده است. زنی که می‌خواهد معیارهای خوب بودن را به قول خودش به روزرسانی کند و از میان آن مفهوم مادر خوب بودن را تغییر بدهد تا به خاطر طلاقی که گرفته و اینکه بالای سر بچه‌هایش نیست خودش را ببخشد و از تفکرات قالبی نجات دهد. زنی که نمی‌خواهد منفعل باشد و مسلماً چنین جسارت‌هایی تاوان‌هایی هم دارد و سوفار خوب می‌داند و پی آنها را به تنش می‌مالد. داستان شخصیت‌محور است و اتفاقاً خیلی خوب هم به شخصیت‌ها پرداخته است. شخصیت‌هایی خاکستری، گاهی با سفیدی بیشتر و گاهی با سیاهی بیشتر. سوفار مدام خودش را با وجوه مختلف شخصیتی‌اش به چالش می‌کشد. داستان اما علاوه بر این کشمکش‌های درونی جذاب شخصیتی، ماجرامحور هم هست.

اگر از من بپرسید می‌گویم درونمایه‌ی اصلی داستان عشق است. عشق‌های امروزی که با به وجود آمدن شبکه‌های مجازی شکلی پیچیده‌تر از قبل به خود گرفته است. عشقی که می‌توانیم ادعا کنیم با عشق سی چهل سال پیش کاملاً فرق دارد و روی این جمله که «دیگر یکی را نبینی از یادت می‌رود» خط باطل می‌کشد. داستان پر است از احساسات یک‌طرفه، سوءتفاهم‌ها در برداشت از رفتارها و گفتارهای طرف مقابل و بر همان اساس پیش‌داوری و قضاوت کردن. داستان روایت یک عشق ممنوعه هم هست. کشف و شهود عواطفی که شاید برای خودمان ساختیم و بزرگش کرده‌ایم، اما فقط ساخته و پرداخته‌ی ذهن خودمان است و ما به ازای بیرونی ندارد. چیزهایی که ممکن است زاییده‌ی تخیلات ما باشد و بسته به اینکه چقدر ذهنمان خلاق و داستان‌پرداز باشد هی کش بیاید و کش بیاید و ما را به مسیرهایی ناخواسته بکشاند و ما با تصور اینکه شاید ناشناخته‌ها جذاب‌تر باشد، چون می‌خواستیم تابوشکنی کنیم پا درش گذاشته‌ایم و خیلی وقت‌ها دیگر راه برگشت هم نداشته‌ایم. بالطبع آدمی با شخصیت سوفار که از قضا داستان‌نویس هم هست بیشتر از یک فرد معمولی ذهنش کش می‌آید و خیلی بیشتر درگیر احساسات ضد و نقیض می‌شود. انگار او بیشتر مجبور می‌شود احساساتش را نادیده بگیرد و بیشتر حرف‌ها را توی دلش نگه دارد. شاید هرگز نفهمد آیا دچار توهم عشق شده؟ طرف دوستش دارد؟ ندارد؟ اگر دارد چطور و اگر ندارد چطور؟ اگر ادامه داشته باشد چه کار کند و اگر نداشته باشد چه؟… و هزار سؤال بی‌جواب در ذهن سوفار یا ذهن بسیاری از انسان‌های امروزی که شاید هرگز هم جوابی برایش پیدا نشود. داستان آشناست. انگار داستان زندگی امروز بسیاری از آدم‌های دور و برمان باشد. آدم‌هایی که به خاطر تنهایی به دنبال راهکارهایی برای پر کردن فضاهای خالی زندگی و بهتر کردن حال‌شان هستند، اما شاید ندانند همان چیزی را که دارند بهتر از چیزی است که آرزویش را می‌کنند.

داستان به روایت‌های مثلث‌های عشقی و چرایی بودن و لزوم هستی عشق می‌پردازد و روایت‌های عاشقانه را با کهن الگوها، عرفان و مسائل روانشناسی پیوند می‌زند. داستانی عاشقانه که این روزها خیلی کمتر می‌خوانیم. اما عاشقانه بودنش به هیچ وجه داستان را سطحی و دم دستی نمی‌کند. هرچند منِ مخاطب دوست داشتم بیشتر به وجوه عرفانی و روانشناختی عشق پرداخته شود اما احتمالاً این فقط نظر من خواننده است.

از شخصیت‌های دیگر داستان امید جاودان است که با یک تصادف وارد زندگی سوفار می‌شود و از او می‌خواهد در ازای گرفتن پول زیادی داستان زندگی‌اش را بنویسد. داستانی جذاب که روایت در روایت کتاب را پیش می‌برد و بر تعلیقش اضافه می‌کند. هرچند باز من مخاطب دوست داشتم گیرهایی که در داستان زندگی امید جاودان بود بیشتر باز و گره‌گشایی شود، مثلاً اینکه چه بلایی سر برادرهای جاودان آمده یا وقتی معلم بوده دیگر چه اتفاق‌های برایش افتاده است؛ سؤال‌هایی که تا آخر داستان بی‌جواب می‌ماند. شاید نویسنده نخواسته داستانش طولانی‌تر بشود، اما به نظر من طولانی‌تر شدنش چیزی از ارزش‌های داستان کم نمی‌کرد.

و در پایان اینکه قلم خانم احمدی بسیار گرم و پرکشش بود و از جملات و حقایق جذابی در داستان استفاده می‌کرد که بسیار دوستش داشتم: «بیماری آدم رو پیش همسرش از محارم نسبی می‌کنه، خواهر یا مادر، همون قدر دوست‌داشتنی، همون قدر پاک و همون قدر به دور از تنانگی!»

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...
باشگاه به رهبری جدید نیاز داشت... این پروژه 15 سال طول کشید و نزدیک به 200 شرکت را پایش کرد... این کتاب می‌خواهد به شما کمک کند فرهنگ برنده خود را خلق کنید... موفقیت مطلقاً ربطی به خوش‌شانسی ندارد، بلکه بیشتر به فرهنگ خوب مرتبط است... معاون عملیاتی ارشد نیروی کار گوگل نوشته: فرهنگ زیربنای تمام کارهایی است که ما در گوگل انجام می‌دهیم ...
طنز مردمی، ابزاری برای مقاومت است. در جهانی که هر لبخند واقعی تهدید به شمار می‌رود، کنایه‌های پچ‌پچه‌وار در صف نانوایی، تمسخر لقب‌ها و شعارها، به شکلی از اعتراض درمی‌آید. این طنز، از جنس خنده‌ و شادی نیست، بلکه از درد زاده شده، از ضرورت بقا در فضایی که حقیقت تاب‌آوردنی نیست. برخلاف شادی مصنوعی دیکتاتورها که نمایش اطاعت است، طنز مردم گفت‌وگویی است در سایه‌ ترس، شکلی از بقا که گرچه قدرت را سرنگون نمی‌کند اما آن را به سخره می‌گیرد. ...
هیتلر ۲۶ساله، در جبهه شمال فرانسه، در یک وقفه کوتاه میان نبرد، به نزدیک‌ترین شهر می‌رود تا کتابی بخرد. او در آن زمان، اوقات فراغتش را چگونه می‌گذراند؟ با خواندن کتابی محبوب از ماکس آزبرن درباره تاریخ معماری برلین... اولین وسیله خانگی‌اش یک قفسه چوبی کتاب بود -که خیلی زود پر شد از رمان‌های جنایی ارزان، تاریخ‌های نظامی، خاطرات، آثار مونتسکیو، روسو و کانت، فیلسوفان یهودستیز، ملی‌گرایان و نظریه‌پردازان توطئه ...