روزگار برزخی زنان قرن نوزدهمی | اعتماد


«مگی با عزمی تازه پارو را در دست گرفت، دوباره بلند شد تا پارو بزند؛ اما اکنون جزر آب بر سرعت رود افزوده بود و او را به آن سوی پل می‌برد. صدای فریادهایی را که از پنجره‌های رو به رودخانه بلند بود می‌شنید، انگار مردم او را صدا می‌کردند. تا به نزدیکی تافتن نرسید نتوانست قایق را از جریان آب دور کند. آنگاه با نگاهی حسرت بار به سوی خانه شوهرخاله دین که در پایین دست رود بود هر دو پارو را به دست گرفت و با تمام نیرو از میان کشت‌های آب گرفته راند و به سوی آسیاب برگشت. » آقای تایلور پیش بینی کرده بود اگر مالکیت آسیاب جابه‌جا شود، سیلی برخواهدخاست اما گویا سیل کمی دیر رسیده بود زیرا «ویکم ها» بار دیگر آسیاب را به تایلورها بازگردانده بود و بهانه این واگذاری عشق به مگی بود.

جورج الیوت [George Eliot] آسیاب رودخانه فلاس» [The mill on the floss]

مری ان اِوِنز نام جورج الیوت [George Eliot] را بر خود گذاشت تا هویت زنانه‌اش را از گزند کنجکاوان دور نگه دارد و در میان نویسندگان جدی گرفته شود اما آیا مگی، شخصیت اصلی «آسیاب رودخانه فلاس» [The mill on the floss] نشانه‌ای نبود که جنسیت نویسنده را از سایه به درآورد؟ مگی همانند الیزابت بنت در «غرور و تعصب» یا «کاترین» [نورثنگر ابی]، دو نوشته جین آستین، عاشق کتاب خواندن است. او از هر فرصتی استفاده می‌کند تا دانسته‌های خود را به رخ دیگران بکشد اما در زمانه او دانش صفتی نیست که دخترکان با آراستن خود بدان، شخصیتی در خور احترام داشته باشند و هر بار مگی با ندیده شدن سرخورده بازمی‌گردد.

شخصیت سرکش مگی با آن موهایی که هیچگاه فر نمی‌خورند و روی پیشانی‌اش ریخته‌اند، او را نزد دیگران به کولیانی مانند کرده است که همواره درخور سرزنش هستند؛ دامنه تحقیر او بدان جا می‌رسد که یک روز پس از هل دادن دخترخاله‌اش لوسی در گل و شل اطراف رودخانه، سر به صحرا می‌نهد تا با تبدیل شدن به ملکه کولی‌ها و زندگی با آنها، به اصل خویش بازگردد اما این تجربه هم برای این دختر کوچک مشابه سایر تجربه‌های کودکانه‌اش به شکست می‌رسد و ناچار به بازگشت به خانه با مرد کولی می‌شود. آقای تایلور آسیابان تنها حامی قهرمان داستان «آسیاب رودخانه فلاس» است. او چنان به همسر و پسرش تام سخت می‌گیرد که فرار کولی‌ها حتی یک‌بار از سوی آنها به مگی گوشزد نمی‌شود. اما آیا مگی سرنوشتی متفاوت از سایر دختران طبقه خود دارد یا قرار است به تقدیر تن دهد؟ فرو افتادن طبقه اجتماعی خانواده به واسطه شکست در یک دعوای حقوقی، اصرار بر کار برای استقلال مالی و فکری، سخن‌گفتن نخستین از عشق با کسی که قرار نیست حتی با او گفت‌وگویی داشته باشد چه رسد به عشق‌ورزی، مگی را گرچه به سرنوشتی متفاوت دچار می‌کند، اما در جامعه قرن نوزدهمی انگلستان لزوما این سرنوشت خوشایندی نیست.

همان‌گونه که آنا کارنینا (شخصیت اصلی رمانی به همین نام از تولستوی) و مادام بوواری (شخصیت اصلی رمانی به همین نام از گوستاو فلوبر) قرار است برای عملکرد جامعه‌ستیز خود تقاص پس دهند، مگی نیز ناچار است بهای متفاوت بودن خود در دست‌نوشته‌های مری ان اونز که خود را به نام جورج الیوت آراسته است، پس دهد. نویسنده کتاب «آسیاب رودخانه فلاس» گرچه در بخش‌بخش رمانش بخشندگی تایلور آسیابان به خواهرش در عدم پرداخت قرضش را بهانه‌ای برای بخشندگی پسرش تام نسبت به مگی در آینده تعبیر می‌کند، اما از همان صفحات آغازین تا پایان کتاب به دفعات نشان می‌دهد این مگی است که همواره برادرش تام را در حمایت خود گرفته و خود را سپر بلای او کرده است به این امید که شایسته دوست داشته شدن از سوی او باشد که در نهایت به این خواسته دست می‌یابد. با این حال مری ان اونز در نهایت به قهرمان خود وفادار نیست. او نمی‌داند با دختری که از قواعد سرپیچی و خود را در یک مثلث عشقی آن هم در طبقه‌ای فراتر از طبقه خود گرفتار کرده است چه کند.

مگی با آن چشمان تیره و موهای به رنگ شبق که هر مردی را در شهر شیفته خود کرده است و دو دوست را به دشمنان یکدیگر تبدیل کرده، باید هزینه‌ای سنگین بپردازد که همانا طرد شدن و تکفیر است. جورج الیوت یا همان مری ان اونز در میانه «نگارش از نگاه یک زن و خواست دیده شدن به عنوان یک مرد» مردد است و در نهایت تصمیم سخت خود را در آخرین صفحه کتاب می‌گیرد و شوک را به خواننده وارد می‌کند. طبقه‌های فرادستی که می‌مانند و آنها که قرار نیست با هم زندگی کنند و توسط مردم شهر پس از آن سیل ویرانگر زندگی پیدا می‌شوند. به نظر می‌رسد مگی گوشه‌ای دیگر از شخصیت اونز است؛ آن وجهی که او نمی‌تواند آن را در قالب هویت واقعی‌اش به دیگران نشان دهد و ناچار به استتار آن در چهره‌ای مردانه است تا از آسیب‌های آن در امان باشد. دختری که کتاب می‌خواند، موسیقی را می‌فهمد و زندگی را از وجهی دیگر می‌نگرد، با این حال اونز می‌داند زندگی در این سبک و سیاق تنها با روبنده‌ای مردانه امکان‌پذیر است وگرنه سرنوشت مگی برای او هم رقم می‌خورد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...