محدثه رضایی | قدس


کتاب «بزرگ شدن در سپیدان» داستانی است براساس نقاشی‌های کودکان محاصره شده «فوعه و کفریا» سوریه که به نویسندگی زینب ایمان‌طلب از سوی انتشارات راه‌یار منتشر شده است. «فوعه و کفریا» شهرک‌های شیعه‌نشینی در استان ادلب سوریه‌ هستند که ساکنان آن سه سال به صورت مداوم در محاصره کامل با حملات، نفوذها، خمپاره‌اندازی‌ها و تیراندازی‌های مستمر گروه‌های تروریستی مبارزه کردند که در مجموع هزار و 923 نفر به شهادت رسیدند، بیشتر آن‌ها زن و کودک بودند، ولی باز هم سر تسلیم فرود نیاوردند.

بزرگ شدن در سپیدان»  زینب ایمان‌طلب

کودکانی که در این داستان هستند توسط دریچه‌ای وارد دنیایی به اسم «سپیدان» می‌شوند که آنجا با رؤیاهایشان بیدار می‌شوند و به حقیقت می‌رسند. به سراغ زینب ایمان طلب نویسنده، قصه‌گو، مروج کتاب و کتابفروش رفتیم تا در خصوص نوشتن از فرهنگ مقاومت برای کودکان و کتاب‌هایی که به این موضوع می‌پردازند، صحبت کنیم:

قصد داشتم صدای کودکان مظلوم را به گوش همه برسانم
زینب ایمان‌طلب، نویسنده کتاب در ابتدا دلیل خود از پرداختن به این موضوع را این گونه توضیح داد: تعدادی از دوستانم در انتشارات راه‌یار به من گفتند نقاشی‌هایی از اردوگاه کودکان سوری و جنگ‌زده داریم که پیشنهاد می‌دهیم بر اساس این نقاشی‌ها، داستانی بنویسی و بنده هم قبول کردم. ابتدا تحقیقات خود را راجع به اتفاقاتی که در سوریه افتاد، چگونگی شکل‌گیری داعش و محل دقیق فوعه و کفریا و سه سال مقاومت کشور سوریه در برابر داعش شروع کردم و وارد دنیای عجیب و غریبی از ظلم، ستم و سکوت جامع بشری شدم و مصمم‌تر شدم صدای این بچه‌ها را باید به گوش همگان برسانم. در این مسیر خانم دکتر فاضل در بحث محتوایی و خانم معصومه میرابوطالبی که از نویسندگان خبره حوزه کودک و نوجوان هستند، تمام فصل‌های این کتاب را مطالعه می‌کردند و نکاتی را برای بهتر شدن به من می‌گفتند که خیلی به پیشبرد کار کمک می‌کرد.

وی در خصوص اهمیت پرداختن به چنین موضوعاتی برای نسل کودک، گفت: ما قصد داشتیم به همه نشان دهیم روح مقاومت رشددهنده و بالنده کننده است. مقاومت موجب می‌شود ما سرمان را بالا بگیریم. البته در داستان ایهام هم وجود دارد و آن هم این است که در آنجا کودکانی هستند که ظلم و ستم آن‌ها را طلسم کرده و کوچک شده‌اند و باید تلاش کنند دوباره بزرگ شوند، به همین دلیل نام کتاب را «بزرگ شدن در سپیدان» گذاشتیم.

باید با فضای بومی سوریه آشنا می‌شدم
وی یکی از چالش‌های نوشتن این کتاب را ارتباط گرفتن با فضای بومی منطقه دانست و افزود: در مورد منطقه فوعه و کفریا باید مختصات اقلیمی، شرایط آب و هوایی، فرهنگ مردم، سختی‌هایی که در سه سال مقاومت کشیدند، اسامی و غذاهایشان را کامل می‌شناختم. در مسیر تحقیقاتم کتابی به نام «پانصد صندلی خالی» را خواندم و چندین مستند دیدم. در بخشی از کتاب به هنرهای دستی آن‌ها باید اشاره می‌کردم که لازمه‌اش این بود در این باره نیز اطلاعاتی داشته باشم. برای نوشتن این کتاب باید خودم را جای آن کودکان می‌گذاشتم؛ اینکه با وجود سختی‌ها و گرسنگی‌ها توانستند روحیه همدلی و فداکاری خود را حفظ کنند و درک این موضوع‌ها برای ما انسان‌هایی که امنیتمان تأمین است و سقفی بالای سرمان داریم، کمی دشوار بود. این نویسنده با بیان اینکه این کتاب به زبان عربی هم ترجمه خواهد شد، گفت: نوشتن این اثر 9 تا 10 ماه طول کشید.

در این کتاب به فلسطین هم پرداخته شده است
ایمان‌طلب در ادامه به تفاوت کتاب‌های جنگی و کتاب‌هایی که به تحلیل فرهنگ مقاومت می‌پردازند، اشاره کرد و گفت: من کتابی با عنوان «تمام شب دویدم» که توسط انتشارات نشر قلم منتشر شده و نویسنده‌اش فردی اروپایی است و همچنین کتاب «شاگرد ته کلاس» به نویسندگی یک انگلیسی را خواندم. آن‌ها به مقاومت و جنگیدن هیچ اشاره‌ای نکرده بودند و صرفاً به تقبیح ظاهری جنگ بدون اینکه اشاره‌ای به به وجودآورندگان این جنگ کنند، پرداخته بودند. ما داستان‌های زیادی در ارتباط با ظلم‌ستیزی داریم اما درباره مقاومت نه. اما کتاب بزرگ شدن در سپیدان به صورت عینی یک اتفاق تاریخی را با بیانی کودکانه و خیالی روایت می‌کند.

کودکان؛ بمب‌هایی در حال رشد برای دشمنان
این نویسنده حوزه کودک با اشاره به اینکه دشمنان در جنگ، کودکان را هدف می‌گیرند چون آن‌ها را بمب‌هایی در حال رشد می‌بینند، بیان می‌کند: دشمنان به قدرت اعجاب برانگیز نوزادان، کودکان و زنان واقف‌اند و نمی‌توانند ما را تحمل کنند به همین دلیل از هر فرصتی برای از میان بردن کودکان دریغ نمی‌کنند. از نظر آن‌ها کودکانی که در فلسطین، غزه، عراق و... هستند، جانی ندارند و بیشتر تهدید به حساب می‌آیند و دست به کودک‌کشی می‌زنند. در قضایای کودک‌کشی نهادهای بین‌المللی، حکام کشورهای عربی و بسیاری از کمپانی‌ها و بنگاه‌های اقتصادی دنیا نشان دادند که بی‌خاصیت هستند و مفهوم بشریت و انسانیت صرفاً لقلقه زبانشان است و به فکر آزادی نیستند. نهادهای بین‌المللی بسیار خوب می‌توانند چشم‌هایشان را ببندند و با واژه «چشم بستن» و بی‌شرفی جمله بسازند و دیگر نمی‌توانند درباره حقوق بشر حرفی بزنند زیرا همه دنیا دیدند چه اقدام‌هایی انجام دادند.

صهیونیسم از نویسنده و هنرمند می‌ترسد
وی در پاسخ به این پرسش که مهم‌ترین وظیفه نویسندگان در ارتباط با اتفاق‌های ناخوشایند خاورمیانه چیست، گفت: ما باید صدای کودکان و زنان بی‌صدا باشیم و زمین را از قدم‌های کثیف و دور از انسانیت این آدم‌ها پاک کنیم زیرا بیداری انسان‌ها در سراسر دنیا می‌تواند بسیاری از معادلات را حل کند. صهیونیست‌ها خالق حنظله و بسیاری از نویسندگان عرب را کشتند. همان قدر که یک مبارز عضو حماس و گروه‌های جهادی برایشان ترسناک است، هنرمندان هم نیز برایشان ترسناک هستند. آن‌ها قلم و هنر را همپای خمپاره و تانک برای خود کشنده می‌بینند، بنابراین به نظر من هنوز باید نوشت، اثر تولید کرد، نقاشی کرد و این عوامل را همپای عملیات نظامی و مبارزاتی بدانند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...