ابوالفضل الله‌دادی مترجم آثار رومن پوئرتولاس گفت: پوئرتولاس بی‌رحمانه انتقاد می‌کند و بارها به رفتار دولت‌های غربی با مهاجران انتقاد کرده و می‌گوید سرنوشت این افراد برای اروپاییها مهم نیست.

به گزارش مهر، نشست هفتگی شهر کتاب با عنوان «عصری با پوئرتولاس» روز سه‌شنبه ۱۰ دی به نقد و بررسی آثار این نویسنده‌ فرانسوی اختصاص داشت که با حضور احسان رضایی، سمیه نوروزی و ابوالفضل الله‌دادی در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.

احسان رضایی سمیه نوروزی آیدین فرهنگی نشست شهر کتاب  ابوالفضل الله‌دادی رومن پوئرتولاس

در ابتدای این نشست، آیدین فرهنگی به‌عنوان مجری جلسه گفت: رومن پوئرتولاس ۱۹۷۵ در فرانسه متولد شده و امروز ۴۵ ساله است. به سبب شغل پدر و مادر، او دوران جوانی و ابتدای جوانی خود را در چندین کشور اروپایی از جمله انگلستان و اسپانیا سپری کرده است. پوئرتولاس سودای کارآگاه شدن را در سر می‌پروراند و به همین علت وارد نیروی پلیس فرانسه شد. در ژاندارمری فرانسه تا درجه‌ی ستوانی به کار خود ادامه داد، اما به آرزوی خود، کارآگاه شدن، نرسید. پوئرتولاس امروز نویسنده است، اما به سبب تجاربی که در این چهار سال فعالیت در ژاندارمری به دست آورد، در مقام کارشناس حوزه‌ی مهاجرت‌های غیرقانونی نیز مشغول به کار است. پدیده‌ای که بخش عمده‌ی مضامین کتاب‌های او را تشکیل می‌دهد.

وی افزود: افزون بر مهاجرت‌های غیرقانونی، مواردی چون نگاه اروپاییان به جهان سوم و مساله اقلیت‌ها از مضامین ثابت کارهای پوئرتولاس است. او از علاقه‌ی خود به جهان کارآگاهی نیز غفلت نکرده است و در آثار خود، به‌خصوص «همه‌ی تابستان بدون فیسبوک»، به مضامین کارآگاهی پرداخته است. شوخی با شخصیت‌های سیاسی مثل باراک اوباما و فرانسوا اولاند و نویسندگان معروف در آثار او دیده می‌شود. الله‌دادی در مصاحبه‌ای می‌گوید، شوخی با اولاند برای پوئرتولاس تفریح است.

فرنگی در ادامه گفت: «سفر شگفت‌انگیز مرتاضی که در جالباسی آیکیا گیر افتاده بود» اولین کتابی است که از پوئرتولاس به فارسی برگردانده شده است. این اثر در فرانسه در رده‌ آثار پرفروش قرار دارد و فیلمی بر اساس آن ساخته شده است. مضمون اصلی این کتاب فقر و مهاجرت و زبان نویسنده در آن طنزگونه است. «ناپلئون به جنگ داعش می‌رود» دومین برگردان از پوئرتولاس به فارسی است. او در این اثر به ترور هنرمندان فرانسه و رشد روزافزون داعش در اروپا و فرانسه پرداخته است. این نویسنده‌ی فرانسوی در «دخترکی که ابری به بزرگی برج ایفل را بلعیده بود» درباره‌ی کودکان بیماری سخن می‌گوید که در بیمارستان‌های کشورهای جهان سوم با آرزوهای بسیاری در دل با مرگ دست‌وپنجه نرم می‌کنند. در نهایت، «همه‌ تابستان بدون فیسبوک» آخرین کتاب به فارسی برگردانده شده‌ی این نویسنده است. گفتنی است الله‌دادی همه‌ی این آثار را با اخذ امتیاز ترجمه از مترجم و ناشر اصلی به فارسی برگردانده است و کتاب «پلیسِ گل‌ها، درخت‌ها و جنگل‌ها»ی این نویسنده را نیز در دست ترجمه دارد. 

در رویای سرزمین پارس

در ادامه این‌نشست، ابوالفضل الله‌دادی برگردان پیام کتبی پوئرتولاس به مخاطبان ایرانی را خواند. بخشی از این پیام به این‌ترتیب بود:

«مدتی قبل ناشری ایرانی با ناشرم تماس گرفت تا بداند آیا حق انتشار همه‌ کتاب‌هایم برای زبان فارسی در دسترس هست؟ در دسترس بود. چه غافلگیری و شادی‌ای وقتی باخبر شدم کتاب‌هایم به‌زودی به فارسی ترجمه می‌شود. همین اسم مرا در رویا فرو می‌برد. سرزمین پارس در وجودم یاد قالیچه‌ی پرنده را زندگی می‌کرد. زبان قصه‌های «هزارویک ‌شب»، دیاری دوردست و رویایی، بیابان‌ها جلوی چشمم جان می‌گرفت. اسلیمی‌ها را می‌دیدم که روی کاغذ می‌رقصند. نورها را می‌دیدم و عطر کندر و ادویه‌ به مشامم می‌رسید. و بعد کتاب‌ها با جلدهای زیبا و حروف دل‌نشین‌ به دستم رسید. آنها در موزه‌ی مرتاض من به نمایش در آمدند: چه افتخار بزرگی. پس، خوانندگان ایرانی با لذتی بسیار دوباره با شما سخن می‌گویم. به لطف شما، من اگرچه به‌صورت ذهنی، و شخصیت‌هایم، مرتاضم، دخترکم، ناپلئونم و آگاتا کریسپی‌ام سفر می‌کنیم تا به شما برسیم و کنارتان زندگی کنیم. آنها در ذهنتان و رویاهایتان زنده‌اند. در تک‌تک لبخندهایی که کتاب‌هایم روی لب‌هایتان نشانده‌اند. امروز که این چند کلمه را می‌شنوید، کمی از وجود من همراه شما در تهران است. من هرگز به ایران سفر نکرده‌ام، شاید روزی زندگی این فرصت را در اختیارم قرار دهد. و آن روز ما خواهیم توانست باهم آشنا شویم و همراه هم این ماجراجویی فوق‌العاده را ادامه دهیم.»

روکشی برای رویارویی‌های تلخ

الله‌دادی پس از قرائت پیام پوئرتولاس گفت: این‌نویسنده، کار نویسندگی خود را با کتاب «سفر شگفت‌انگیز مرتاضی که در جالباسی آیکیا گیر افتاده بود» شروع کرد. این کتاب در سال ۲۰۱۴ منتشر شد و در همان سال جایزه‌ بزرگ ژول‌ورن را به دست آورد. با افتخار، سال گذشته ترجمه‌ این اثر نامزد سومین دوره‌ جایزه‌ استاد ابوالحسن نجفی بود. سپس، در بخش ادبیات و زبان‌های دیگر هم نامزد جایزه‌ کتاب سال شد. در واقع، این کتاب اسم پوئرتولاس را در آن سال به‌مانند پدیده‌ای ادبی مطرح کرد. پدیده‌ ادبی به این معنی که کتاب بسیار دیده، خوانده و به زبان‌های مختلف ترجمه شد. حتی فیلمی هم از روی آن ساخته شد. خود پوئرتولاس می‌گوید شاید مردم مرا به نام نشناسند، ولی اغلب «سفر شگفت‌انگیز مرتاضی که در جالباسی آیکیا گیر افتاده بود» را خوانده‌اند. همین شهرت باعث شده که در کتاب جدید خود به سبک دیگری از نویسندگی روی آورد و حتی ناشر خود را عوض کند. خود او می‌گوید با این کار می‌خواسته از شر شهرت عالم‌گیر و دامن‌گیر مرتاض خلاص شود. 

این‌مترجم در ادامه گفت: دنیای داستانی پوئرتولاس در این چهار کتاب ترجمه‌شده ویژگی‌هایی دارد. نخست اینکه در تمام این رمان‌ها با شخصیت‌هایی حاشیه‌ای روبه‌روییم. شخصیت‌های حاشیه‌ای‌ ناگهان در متن این داستان‌ها قرار می‌گیرند، جان می‌گیرند و به شخصیت‌های اصلی تبدیل می‌شوند. در «سفر شگفت‌انگیز مرتاضی که در جالباسی آیکیا گیر افتاده بود» هندی مفلوکی از روستایی آخرالزمانی به فرانسه می‌آید تا یک تخت میخی بخرد و در نتیجه‌ مجموعه‌ای از اتفاقات وارد قصه و غصه‌ مهاجران غیرقانونی می‌شود. همین‌طور در «دخترکی که ابری به بزرگیِ برج ایفل را بلعیده بود» قهرمان اصلی پستچی زن است. در «ناپلئون به جنگ داعش می‌رود» نیز قهرمان آن سپاهی‌ است که ناپلئون از میان افراد حاشیه‌ای یا فاقد شهرت ویژه در متن جامعه، دور خودش جمع می‌کند تا به جنگ رهبر داعش برود. در «همه‌ تابستان بدون فیسبوک» نیز کارآگاه زن چاقی، آگاتا کریسپی، در جایی دورافتاده به شخصیت اصلی تبدیل می‌شود. پوئرتولاس بی‌رحمانه انتقاد می‌کند. او در «سفر شگفت‌انگیز مرتاضی که در جالباسی آیکیا گیر افتاده بود» بارها به رفتار دولت‌های اروپایی و غربی با مهاجران غیرقانونی انتقاد می‌کند و می‌گوید این دولت‌ها فقط به پرت کردن مهاجران به دورترین فاصله از کشور خود می‌اندیشند و سرنوشت این افراد برای‌ آنها هیچ اهمیتی ندارد. در «دخترکی که ابری به بزرگیِ برج ایفل را بلعیده بود» از رئیس‌جمهورهای غربی مثل باراک اوباما انتقاد می‌کند و می‌گوید اینها کاری که باید در برابر مادر قصه انجام نمی‌دهند و فقط در پی حفظ وجهه‌ خودند. همین‌طور، در «ناپلئون به جنگ داعش می‌رود» در عمل رؤسای جمهور فرانسه را به استهزا می‌کشد. همچنین از غافلگیری و اظهار شگفتی کردن دولت‌های غربی از وحشی‌گری‌های داعش انتقاد می‌کند و می‌گوید، چرا از جنگ‌های صلیبی چیزی نمی‌گویید؟ علاوه بر این، انتقاد از فرانسوا اولاند یکی از بزرگ‌ترین کارهای او است. گاهی، چنان شخصیتی از اولاند ترسیم می‌کند که انواع و اقسام بلاهت در آن دیده می‌شود. بااین‌حال، با مشکلی هم مواجه نمی‌شود.

وی درباره طنز پوئرتولاس هم گفت: طنز او سخیف یا لودگی نیست. شاید بتوانیم ادعا کنیم که در کتاب‌های او با طنزی پوئرتولاسی طرفیم؛ یعنی با لایه‌ای که تلخی ماجرای اصلی را می‌پوشاند. به‌هرحال، رویارویی با وضعیت مهاجران غیرقانونی، کشورهای جهان سوم، جهان گرفتار داعش چندان شیرین و شاد نیست و این طنز است که کار را برای ما تلطیف می‌کند. این کتاب‌ها، عنوان‌هایی غلط‌انداز و پس‌زننده دارند. پیش از آنکه کتابی را برای ترجمه دست بگیرم، خودم آن را کامل می‌خوانم. اگر از داستان خوشم بیاید، گمان می‌کنم خواننده نیز با خودش می‌گوید چه قدر حیف می‌شد، اگر این کتاب را در زبان فارسی نداشتیم. 

بی‌حیثت‌کردن قهرمان

سمیه نوروزی، مترجم و نویسنده نیز به‌عنوان دیگر سخنران این‌نشست گفت: پیش‌ازاین، بارها درباره‌ زبان طنز پوئرتولاس، دغدغه‌های اجتماعی و بین‌المللی و انتقادهای تندوتیز سیاسی او سخن گفتیم. بنابراین، از این موارد می‌گذرم و درباره‌ ویژگی مهمی در این چهار کتاب ترجمه‌شده سخن می‌گویم. اسم مناسبی برای این ویژگی به ذهنم نرسید و آن را «حیثیت‌زدایی از قهرمان» می‌نامم.  پوئرتولاس در این آثار به‌نوعی قهرمان‌ها را لگدکوب می‌کند. او در این چهار کتاب، چهار قهرمان اصلی دارد که بعضی از آنها مقدس و دست‌نیافتنی‌اند و اعتبار و جایگاه ویژه‌ای دارند. در «سفر شگفت‌انگیز مرتاضی که در جالباسی آیکیا گیر افتاده بود» قهرمان یک‌مرتاض است. مرتاض به‌معنای لغوی یعنی انسان مقدس. کار اصلی مرتاض‌ها آزادسازی است. در دایره‌المعارف درباره‌ آنها نوشته شده است: «مرتاض‌ها از دنیا چشم پوشیده‌اند. خیرشان به جهانیان می‌رسد. از اجتماع فاصله گرفته‌اند و بر تلاش‌های معنوی متمرکزند». قهرمان در «ناپلئون به جنگ داعش می‌رود» امپراتور فرانسه است که جهان او را می‌شناسد و استراتژی‌های جنگی عجیبی داشت. چنان‌که در سال ۱۷۹۵؛ یعنی زمانی که هنوز امپراتور نشده بود، به برنامه‌ریزان حمله به انگلیس پیشنهاد می‌دهد به‌جای حمله‌ مستقیم به انگلیس به مصر حمله کنند، چراکه انگلیس در مصر سود تجاری و روابط بسیاری دارد. این ایده پذیرفته می‌شود و موفق از کار در می‌آید.

وی افزود: قهرمان دو کتاب بعدی، «دخترکی که ابری به بزرگیِ برج ایفل را بلعیده بود» و «همه‌ تابستان بدون فیسبوک»، هم جایگاهی اجتماعی و عزت و احترامی ویژه‌ دارند: توریست فرانسوی در کشوری جهان سومی و پلیس. اما پوئرتولاس از این قهرمان‌ها حیثیت‌زدایی می‌کند. مرتاض او از همان صفحات اول تقلب و دزدی می‌کند. نه مقدس است و نه از دنیا چشم پوشیده است. حتی اواسط کتاب عاشق می‌شود. بارها در موقعیت‌های فلاکت‌بار و مضحک قرار می‌گیرد. در این بخش‌ها، صحنه‌هایی خنده‌داری خلق می‌شود که جایگاه مقدس و فرازمینی مرتاض را در ذهن ما از بین می‌برد. پوئرتولاس در «ناپلئون به جنگ داعش می‌رود»، قهرمان را از حد انسانی عادی هم پایین‌تر می‌آورد. ناپلئون را با تور ماهیگیری صید می‌کنند. وقتی یخ‌های این امپراتور باز می‌شود، می‌فهمد که فاقد مردانگی است. در جست‌وجوی علت این اتفاق، می‌فهمد که کلکسیونری این کار را کرده و این یعنی انهدام یک امپراتور. همان‌جا ابهت و اعتبار او از بین می‌رود. 

این‌پژوهشگر در ادامه گفت: در «دخترکی که ابری به بزرگیِ برج ایفل را بلعیده بود» قهرمان، یک‌زن توریست فرانسوی در کشوری جهان سومی است. چنین توریستی معمولاً در کشورهای جهان سومی عزت و اعتبار زیادی دارد، اما در اینجا این قهرمان یا توریست فرانسوی قیافه‌ی چندان جذابی ندارد و همه شغل او را مسخره می‌کنند. حتی در زبان فرانسه هم با شغل او شوخی می‌کنند، چراکه این شغل در زبان فرانسه مؤنث ندارد. آپاندیس این توریست فرانسوی در کشوری جهان سومی عود می‌کند و در بیمارستانی به‌هم‌ریخته بستری می‌شود. تلاش‌های بیهوده‌ این زن برای کمک به دخترک مریض پس از بازگشت به کشور خود هم به جایی نمی‌رسد. در نهایت، در «همه‌ تابستان بدون فیسبوک» هم با پلیسی مواجهیم که از نیویورک تبعید شده است و فاقد خصوصیت اصلی پلیس است. پلیس نباید ردی از خودش برجای بگذارد، ولی این قهرمان عاشق دونات شکلاتی است و همه‌جا خرده‌های دونات او یافت می‌شود. چیزی که بیشتر بررسی‌ها را از اعتبار می‌اندازد. 

نوروزی درباره‌ اینکه چرا پوئرتولاس این قهرمان‌ها را به ذلت می‌کشاند، گفت: به‌نظرم این ویژگی نوعی انعکاس جهان اطراف ماست. پوئرتولاس به‌واسطه‌ شغل خود از این مساله ناآگاه نیست که انگار جهان منتظر یک منجی است. در برابر همه‌ اتفاق‌های بد، همه چشم انتظار ظهور یک ابرقهرمان‌اند. گمان می‌کنم پوئرتولاس این ابرقهرمان‌ها را به فلاکت می‌کشاند تا بگوید دوره‌ ابرقهرمان گذشته است. ناپلئون داستانی ارتشی از آدم‌های عادی تشکیل می‌دهد و با آنها و به شیوه‌ آنها داعش را شکست می‌دهد. در هیچ‌یک از این کتاب‌ها از دست قهرمان کاری بر نمی‌آید. امپراتور هم وقتی می‌تواند کاری بکند که خودش را تا سطح مردم پایین بیاورد و حتی عاشق شود. 

از قحطی نادر تا ناپلئون بازیافته

احسان رضایی هم آخرین سخنران این‌نشست، سخنان خود را به بیان نکات آموزنده‌ آثار پوئرتولاس برای نویسنده‌ ایرانی اختصاص داد و گفت: پوئرتولاس در ژانرهای مختلف می‌نویسد. درحالی‌که اغلب نویسندگان ایرانی از ژانر فراری‌اند و ژانرنویسی را کاری بسیار پیش‌پاافتاده می‌دانند. این طرز تفکر حتی در کتاب‌فروش‌های ما هم هست. تا جایی که داستان‌های علمی-تخیلی، معمایی و پلیسی معمولاً در قفسه‌ کتاب‌های کودک و نوجوان طبقه‌بندی می‌شود. بااین‌حال، نویسنده‌ معروفی مثل پوئرتولاس از در ژانر نوشتن اِبایی ندارد و اتفاقاً ژانرهای مختلفی را امتحان می‌کند. «سفر شگفت‌انگیز مرتاضی که در جالباسی آیکیا گیر افتاده بود» در ژانر ماجرایی؛ «ناپلئون به جنگ داعش می‌رود» رمانی فانتزی و تاریخی در سفر به گذشته و آینده؛ «دخترکی که ابری به بزرگیِ برج ایفل را بلعیده بود» درامی درباره‌ موقعیت بسیار غم‌بار و تلاش‌های مادرخوانده‌ای برای رسیدن به دخترش و در نهایت، «همه‌ تابستان بدون فیسبوک» رمانی پلیسی است که معمولاً بیشتر خواننده‌ها آن را بهترین کار پوئرتولاس می‌دانند. اولین درس این موقعیت برای من این است که نویسنده لزوماً نباید خودش را به یک ژانر محدود کند. یا اگر در ژانری اثری موفق خلق کرد، در آن ژانر متوقف شود. چنان‌که پوئرتولاس حتی در علایق نگارشی نیز خلاقیت به خرج می‌دهد. در سه رمان نخست، ساختار جمله‌ اول داستان‌های او مشابه است. حتی به نظر می‌رسد که این امضای نویسنده باشد. بااین‌حال، او رمان چهارم خود را به شیوه‌ دیگری آغاز می‌کند. 

وی افزود: درس دوم پوئرتولاس برای من در این نکته نهفته است که او نویسنده‌ زمان خودش است. پوئرتولاس در کتاب خود از چیزهایی سخن می‌گوید و با چیزهایی تصویرسازی، فضاسازی و تشبیه می‌کند و داستان را با چیزهایی پیش می‌برد که متعلق به روزگار و جامعه‌ی او است. انبوه شخصیت‌های تلویزیونی، ستاره‌های تئاتر، سینما و مجلات در رمان‌های پوئرتولاس دیده می‌شود. به نظرم، صد سال بعد مخاطب با مراجعه به رمان‌های پوئرتولاس به‌راحتی می‌تواند به تصویر روشنی از فرانسه‌ دهه‌ ۲۰۱۰ دست پیدا کند. حتی جزئیاتی از زندگی روزمره‌ افراد، چه هنرمندان و قشر نخبه‌ جامعه، چه طبقات پایین و پست جامعه، در این آثار وجود دارد. این در حالی است که کمتر رمان یا داستان ایرانی‌ای انعکاسی از جهانِ زیسته‌ امروزی ما است.  

این‌پژوهشگر ادبی ادامه داد: سن‌پترزبورگ از داستان‌های داستایوسکی، لندن عصر ویکتوریا از آثار چارلز دیکنز، پاریس از آثار ویکتور هوگو جدا نمی‌شود. در تمام این آثار شهر جزو شخصیت‌ها است. این در حالی است که در بیشتر آثار ما حتی اگر اسم خیابانی هم هست، به‌سادگی می‌توان آن را عوض کرد و هیچ اتفاقی هم نیفتد. این ضعفی است که بیشتر ما نویسندگان ایرانی به آن دچاریم و اندک‌شمار داستان‌هایی داریم که تصویری زنده و روشن از زندگی امروزی‌مان به دست ‌دهد. حالا لزوماً انتظار نداریم که این (مانند پوئرتولاس) تصویر سیاسی باشد، ولی بالاخره نکات اجتماعی می‌تواند در داستان‌هایمان باشد. محدودیت در این بخش، دیگر محدودیت ذهنی ما است. درس سوم پوئرتولاس این است که حرف‌زدن درباره‌ علایق خود در داستان‌ها چیز بدی نیست. فقط باید بیاموزیم که چگونه این حرف‌ها را بزنیم. همیشه به ما گفته‌اند که داستان جای ابراز نظر نیست، ولی پوئرتولاس دو چیز را خیلی دوست دارد و در داستان‌هایش اینها را می‌بینیم: یکی کتاب‌ها و ادبیات، و دیگری فرانسه. آثار او سرشار از ارجاع به نویسندگان و کتاب‌هایی است که عاشق آنها است. همچنین، رمان‌های او آکنده از فرانسه است. گرچه او با تصویری که از مهاجرت و مهاجران سرگردان و سیاستمداران فرانسوی می‌دهد، از فرانسه و کشورهای غربی انتقاد می‌کند، درعین‌حال، به‌شدت فرانسه را دوست دارد. چنان‌که در «ناپلئون به جنگ داعش می‌رود» با این شخصیت بازی می‌کند و نمی‌گذارد از او مردی مقدس شکل بگیرد. درعین‌حال، وقتی کشور را دچار حمله‌ تروریستی و در وحشت عمومی می‌بینید، باز به سراغ همین شخصیت موردعلاقه و اجماع فرانسوی‌ها می‌رود و با آن رمان می‌نویسد تا نشان دهد به تاریخ خودش برمی‌گردد. 

رضایی افزود: درس چهارم من از پوئرتولاس طنز اوست. طنزی که به قاه‌قاه نمی‌اندازد، ولی مدام روی لب مخاطب لبخند می‌نشاند. در هر یکی‌دو صفحه جمله‌ای جاسازی شده که شیرین است. «دخترکی که ابری به بزرگیِ برج ایفل را بلعیده بود» یکی از ناراحت‌کننده‌ترین داستان‌هایی است که اخیراً خوانده‌ام. پوئرتولاس وضعیت رقت‌انگیز دختری بیمار را با سرخوشی برای ما می‌گوید. به‌خصوص گمان می‌کنم این از آن درس‌هایی است که ما نویسندگان باید بگیریم. اینکه وقتی جامعه‌ی ما دچار اندوه، مصیبت و مشکل است، وظیفه‌ منِ نویسنده این نیست که با ارائه‌ تصاویری سیاه و تلخ به این اندوه و مصیبت اضافه کنم. اینجا پوئرتولاس هم وقایع‌نگاری می‌کند، اما در رمان خودش از لحن و شیوه‌ دیگری استفاده می‌کند. طنز یا سرخوشی بسیار به زبان وابسته است. وقتی از طنز در اثری ترجمه شده سخن می‌گوییم، مترجم کار خودش را به‌خوبی انجام داده است. چراکه این طنز از زبان اصلی به زبان دوم آمده و در زبان دوم کار می‌کند. ابوالفضل الله‌دادی به‌خوبی این کتاب‌ها را ترجمه کرده است. دخالت مترجم در جریانِ خواندن بسیار کم و به‌جاست و فقط به جاهایی محدود است که باید حتماً به بازی زبانی‌ای در زبان فرانسه اشاره می‌شد که مترجم به هر دلیل نتوانسته آن را به زبان فارسی منتقل کند. بااین‌حال، مترجم مثل بیشتر رمان‌هایی که پر از اسم‌های خاص و اشاره به جاهای مختلف‌اند، مواردی مثل سایت e-bay را زیرنویس نکرده و این بخش‌ها را به ارتباط مخاطب با متن واگذار کرده است. درعین‌حال، لحن اثر را بسیار خوب در آورده است.

................ هر روز با کتاب ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...