پنجره عقبی | سازندگی


«زنی در قاب پنجره»[The woman in the window] نوشته ای. جی. فین [A. J. Finn] تاثیرپذیرفته از کلاسیک‌هایی در ادبیات و سینما است: در سینما از آثار هیچکاک و در ادبیات، آثار آگاتا کریستی. در قلبِ این داستان با آنا فوکس شخصیت اصلی رمان که دچار فوبیای مکان و فضاهای باز است مواجه هستیم. درگیرودار نقب‌زدن به زندگی همسایه روبه‌روی خود، رازی سر‌به‌مهر نیز از حیاتش در آستانه فاش‌شدن است.

زنی در قاب پنجره»[The woman in the window] نوشته ای. جی. فین [A. J. Finn]

حال‌وهوای فیلم‌های هیچکاک بر متن داستان حاکم است. دیالوگ‌های شخصیت‌ها تاثیرگرفته از فیلم‌های شناخته‌شده است. این تریلر روانشناختی با سیاق و سبک رمان‌های معمایی جنایی آگاتا کریستی پیش می‌رود. سبک و سیاق منحصر به آگاتا کریستی که حولِ رازهای سربه‌مهر و درهای قفل و مسدود می‌چرخد.

در این رمان با سنخی از رمزورازهای داستانی و سینمایی در سبک کارهای آگاتا کریستی و کارهای هیچکاک مواجه هستیم، پس لازم است چکیده‌ای از اینکه همسایگان آنا چه کسانی هستند مخصوصا خانواده راسل، که آنا حریصانه آنها را زیر نظر گرفته، بدانیم. ما نیاز داریم از گذشته آنا مطلع شویم، از کودکی‌اش و از همسر و فرزندی که او را در این خانه رها کرده‌اند. لازم است از مستاجر جذابی که در زیرزمین خانه‌اش ساکن است متعجب شویم.

آنا در پسِ پنجره خانه‌اش در منهتن که ماه‌هاست از آن بیرون نیامده، شاهد ماجرایی است که کسی آن را باور نمی‌کند، حتی خودش. شک در لحظات سایه می‌افکند. آنا که شطرنج‌بازی می‌کند، فیلم می‌بیند و عکاسی می‌کند، حالا درگیر شده است. زبان رمان زیرکانه است و کنجکاوی خواننده را برمی‌انگیزاند.

شیفتگیِ نویسنده به فیلم و سینما را رفته‌رفته متوجه می‌شویم. این امر وقتی پخته‌تر می‌شود که کتاب، از دیالوگ‌های فیلم‌هایی بهره می‌برد که آنا در خانه تماشا می‌کند، آنچه که در زندگی واقعی‌اش نیز رخ می‌دهد. فیلم‌های هیچکاک از قبیل «سایه یک شک»، «سرگیجه»، «مسحور»، «سوظن» و البته فیلم «چراغ گاز» ساخته جُرج کوکر که تاثیر زیادی روی کلیت کتاب دارد.

وقتی این رمان تریلر در مسیر خود قرار می‌گیرد گویی در سرتاسرِ متن شک و تردید و تصوارت غلط کاشته می‌شوند، آنقدر که نسبت به دیگر عناصر داستان بیشتر به چشم می‌آیند. خواننده نمی‌تواند چیزی را که می‌خواند باور کند و حتی آنا نیز واداشته می‌شود که به کارهای خود و به خاطرات خود شک کند. به‌طور قطع کسی شبیه آنا نیست، برای همین تنهاست. هرکسی در خیابان او را ببیند فکر می‌کند او دارای اخلاق عجیب‌وغریبی است و این بهترین نوع سناریو است.

آنا تلاش‌های بسیاری می‌کند تا پا را فراتر گذاشته و بیرون از خانه برود و با کسی ملاقات کند که حریصانه مشتاق است او را بشناسد. هردوی آنها یک بعدازظهر دلچسب را در فضای اقرار و اعتراف می‌گذرانند همه اینها به آرامی سپری می‌شود تا آنکه سرانجام به غافلگیرانه‌ای ختم می‌شود. قصه‌ای وحشت‌آور محصور در حال‌وهوای برفی، عمیقا در لایه‌های رمان قرار گرفته است.

[این رمان نخستین بار تحت عنوان «زنی پشت پنجره» با ترجمه راضیه مرادی منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...