فریده خلف [Farida Khalaf] دختری ایزدی است که در روستایی واقع در کردستان عراق زندگی می‌کرد. روایت او از هولناک‌ترین لحظات تاریخ بشریت در قرن بیست و یکم می‌تواند احساسات هر انسانی را متاثر کند. زمانی که بنیادگراهای اسلامگرای سیاه‌پوش به روستای آن‌ها یورش بردند و با خیانت پیشمرگه‌ها و رها کردن این منطقه سربازان خلافت منطقه آن‌ها را تسخیر کرده و به روستای آن‌ها آمدند.

فریده خلف [Farida Khalaf] دختری که از چنگ داعش گریخت» [The girl who escaped ISIS : this is my story]

ماموران خلیفه‌ی خودخوانده به آن‌ها گفتند اگر سلاح‌های خود را تحویل دهند کاری با آن‌ها ندارند اما بعد از تحویل سلاح نماینده خلیفه مردم روستا را در یک مدرسه جمع کرد به آن‌ها گفت که باید یا دین خود را به اسلام تغییر دهند یا آنکه مردانشان کشته و زنانشان به اسارت برده خواهند شد که در نهایت با مقاومت مردم در برابر این خواست زورگویانه فاجعه‌ای انسانی رقم خورد. کتاب «دختری که از چنگ داعش گریخت» [The girl who escaped ISIS : this is my story] روایت استواری و ایستادگی کردهای ایزدی بر ایمان مذهبی و تقابل با خواست سربازان داعش است.

فریده به همراه چند دختر دیگر به سوریه برده می‌شوند و در بازار برده فروشان به فروش می‌رسند. مقاومت‌های پیاپی آن‌ها در برابر تسلیم به ارباب و تغییر مذهب و همچنین تلاش‌های شجاعانه آن‌ها برای آزادی و نجات ستودنی است. آنچه در این کتاب اهمیت دارد و به آن پرداخته شده، مردمی هستند که با داعش و برده داری مخالف هستند اما در قبال آن سکوت می‌کنند: «وقتی مطمئن شد جز ما کسی صدایش را نمی‌شنود، ناگهان گفت: دخترهای بیچاره! اگه دست من بود، همه‌تون رو آزاد می‌کردم. واقعا متاسفم که مجبورین همه‌ی این چیزها رو تحمل کنین.»ص۹۵

و بسیاری از مردم دیگر که به خاطر نفع شخصی و بدون اعتقاد به این گروه با آن همکاری می‌کنند هم جالب توجه است؛ خصوصا زنی که بدون هیچ باوری به عقاید داعش با آن‌ها همکاری می‌کرد و نسبت به این دختران بیچاره بی‌تفاوت است: «موهایش به شکل تو ذوق زننده‌ای دکلره شده‌بود. آن تیپ چیزی نبود که از یک زن داعشی تصور می‌کردم... برای لحظه‌ای امیدوار شدم. زنی که حداقل در زندگی خصوصی‌اش به وضوح ابدا تندرو نبود، اگر داستان ربوده شدنمان را برایش تعریف می‌کردیم به حتم با ما همدردی می‌کرد... اما زن رفتاری فوق‌العاده غیردوستانه داشت. به ندرت با من و اوین حرف زد، وقتی هم چند جمله‌ای گفت، فهرستی بود از کارهایی بود که باید یا نباید می‌کردیم...»ص۱۱۴

فریده و دوستانش در نهایت توانستند از چنگال داعش فرار کرده و روایت خود را از دوران برده داری در قرن بیست و یک به دنیا ارائه کنند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...