در این سال‌ها کمتر پیش آمده تمام داستان‌های یک مجموعه داستانِ ایرانی به دلم بنشیند. با این حال، «گالری امیال بشری» اثر شایسته‌ی محسن نجفی، از نشر خزه، در این زمینه پیشگام بوده و تجربه‌‌ی میزبانی بی‌بدیل را برای منِ خواننده فراهم آورده است. جمله‌ی معروف ویرجینیا وولف، «نوشتن یعنی آزاد شدن»، در این مجموعه تجلی عمیق‌تری می‌یابد. می‌توان گفت:
«نوشتن، و به ویژه خلق داستان، فرآیندی است دو سویه: آزادیِ نویسنده و گشودنِ افقِ رهایی برای خواننده.» این همان حسی است که در مواجهه با داستان‌های «گالری امیال بشری» بر من مستولی شد.

گالری امیال بشری

چهار ستون فقراتِ ساختاری و مفهومی که خواننده را در این اثر درگیر می‌کنند، عبارتند از:

1. بافت زبانی صمیمی و پالوده:زبانی که عاری از تصنع و اطناب است، اما جوهره‌ی ادبیت را در خود حفظ کرده.
2. پویایی روایت و تکنیک‌های داستانی: شاهدِ فلش‌بک‌های هوشمندانه و بازی‌های زمانی جذابی هستیم که به روایت، ضرباهنگی هیجان‌انگیز می‌بخشند.
3. حضورِ حال و پیوند با گذشته: بافتِ مدرنِ داستان‌ها، پلی است میان زمان حال و گذشته، که به اثر، عمق و لایه‌های معنایی می‌افزاید.
4. بُعدِ دانش‌محورِ نویسنده: تسلطِ نویسنده بر فنونِ شخصیت‌پردازی و درکِ لایه‌هایِ پیچیده‌ی روانشناختیِ کاراکترها، عاملی کلیدی در برانگیختنِ باورپذیری و تسهیلِ فرایندِ همذات‌پنداریِ مخاطب است.

نقطه‌ی مشترک همه‌ی داستان‌ها تاثیر منفی گذشته بر آینده بشر است؛ گویی بندی نادیدنی از گذشته، آن‌ها را به اسارت کشیده است. اما نویسنده، هوشمندانه در پیِ ترمیمِ شکاف‌هایِ روحی شخصیت‌ها برمی‌آید و در آخر بارقه‌ی امیدی بر ما می‌تابد. همانطور که در داستان "خیابان طرح آبادی" (ص ۴۸) می‌خوانیم:
«یادته گفتم توی همون خیابون از ما بدبخت‌ترم خیلیا بودن؟ پس رهاش کن بره، رهاش کن...»

در این مسیرِ رهایی، شخصیت‌های یاری‌رسانی چون برادر در "خیابان طرح آبادی" و یا ناشناسِی در داستان "آستارا" پدیدار می‌شوند. این یارانِ مسیر، نه قدیسانی متعالی، بلکه انسان‌هایی زمینی با نگاهی مدرن و نسبی‌گرایانه به هستی هستند که بازتابِ جهان‌بینیِ فلسفیِ نویسنده را نمایان می‌سازند.

«گالری امیال بشری»، علی‌رغمِ جسارتِ مدرن خود، به شدت ریشه‌هایِ ایرانی دارد. تضادِ میانِ سنت و مدرنیته، در تار و پودِ داستان‌ها تنیده شده است. به ویژه در "خیابان روانمهر"، شاهدِ کشمکشی درونی هستیم: مردی عاشق پیشه، درگیرِ گذشته‌ی همسرش می‌شود و این گره‌ی روانی، ناگزیر در دخترشان نیز بازتاب می‌یابد؛ شاهدی دیگر بر تسلطِ عمیقِ نجفی بر ظرایفِ روانشناختی است.

در داستانِ تکان‌دهنده‌ی "دارآباد"، نجفی نه تنها به بازگوییِ موشکافانه‌ی گذشته‌ی تراژیکِ جوان می‌پردازد، بلکه به شکلی علمی، تأثیرِ داروهایِ روانپزشکی را نیز در روندِ درمانِ این بیماران برجسته می‌سازد؛ نگاهی مثبت به ظرفیتِ درمان که شایسته‌ی توجه است.

اما اوجِ خلاقیتِ داستانی و قدرتِ قلمِ نجفی، در "برگ جهان" متجلی می‌شود. این داستان، به گمانِ من، یکی از عزیزترین و شریف‌ترین متونی است که در حافظه‌ی ادبی‌ام ثبت شده. تعلیقِ استادانه‌ی اثر، خواننده را تا ضربه‌ی نهاییِ غافلگیرکننده همراهی می‌کند؛ داستانی که در آن، جوانی نابینا می‌شود و در انتها، خودِ ما به درکِ نابیناییِ خویش نائل می‌آییم.

خوانشِ دقیق و موشکافانه‌ی هر پنج داستانِ این مجموعه، نیازمندِ تخصصِ همزمان در حوزه‌ی روانشناسی و ادبیات است. این یادداشت، صرفاً بازتابِ برداشت‌هایِ یک خواننده‌ی علاقه‌مند است.

مجموعه‌ی «گالری امیال بشری»، انتشار یافته از سوی نشر خزه، اثری است که به شدت توصیه می‌شود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...