کتاب «چقدر دیر بود، چقدر دیر»[How late it was, how late] نوشته جیمز کلمن [James Kelman] و با ترجمه زهره مهرنیا منتشر و در کتابفروشی‌های سراسر کشور توزیع شد.

چقدر دیر بود، چقدر دیر»[How late it was, how late] جیمز کلمن [James Kelman]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، «چقدر دیر بود، چقدر دیر» نمونه‌ای شاخص از سبک موسوم به جریان سیال ذهن در ادبیات به‌شمار می‌رود. با فضایی کافکایی و زبانی تند و طنزی سیاه. این کتاب سال ۱۹۹۴ برنده جایزه بوکر شده است.

یکی از نکات جالب درباره رمان این است که نسخه اصلی تماماً به زبان محاوره اسکاتلندی نوشته شده و از لحن غیررسمی استفاده کرده که زهره مهرنیا این ویژگی را در ترجمه خود لحاظ کرده است.

جیمز کلمن نویسنده‌ای اسکاتلندی است. او به‌خاطر داستان‌های کوتاه، نمایشنامه، رمان و مقالات ادبی‌اش شهرت زیادی کسب کرده است. این نویسنده‌ی پرکار و پرآوازه تاکنون دو جایزه بوکر، جایزه بلک مِموریال، جایزه ادبیات اسکاتلند، جایزه بهترین نویسنده کتاب سال اسکاتلند و نیز جایزه کتاب سال انجمن هنری اسکاتلند را از آن خود کرده است.

داستان از این قرار است که سامیِ سی‌وهشت‌ساله، مجرمی خرده‌پا، وقتی به خودش می‌آید که در سلول بازداشتگاه است و نمی‌تواند جایی را ببیند؛ فقط به‌یاد دارد که پیش از درگیری با پلیس‌ها، چشمانش سالم بود و پس از کتک‌هایی که در خیابان از آنها خورد، بی‌هوش شد. سامی با تمام وجود منتظر محبوبش هلن است که همچون شخصیت غایب نمایشنامه در انتظار گودو شاید هیچ‌وقت پیدایش نشود.

سامی باید از دست پلیس فرار کند، و خواننده باید پابه‌پای او فرازونشیب این راه را پشت سر بگذارد و به آینده و گذشته سفر کند. داستان وقتی به اوج می‌رسد که…

یکی از جذابیت‌های «چقدر دیر بود، چقدر دیر»، تصمیم‌های نامتعارف شخصیت اصلی داستان است که باعث می‌شود گاهی از او عصبانی شوید، گاهی بخواهید با او حرف بزنید و سر عقل بیاوریدش و گاهی هم دلتان به حالش بسوزد.

شیوه روایت کلمن به گونه‌ای است که خواننده هم با شخصیت‌های داستان همراه می‌شود و هم با شخصیت غایب رمان و چرایی نبودِ او را تا انتهای رمان در ذهن خواهد داشت.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «به شست پاهات فکر کن و منقبضشون کن؛ بعد رها کن. به کف پاهات فکر کن و منقبضشون کن؛ بعد رها کن. به قوزک پاهات فکر کن و منقبضشون کن؛ حالا رها کن. به پاشنه‌ی پاهات فکر کن و منقبضشون کن؛ حالا رها کن. به ساق پاهات فکر کن و منقبضشون کن؛ حالا رها کن. به پهلو خوابید. به بخش پایینی ساق فکر کن، اون‌ها رو هم منقبض کن، حالا رها کن و بخش بالایی ساق، منقبض کن، اون‌ها رو هم منقبض کن…. به زانوهات فکر کن.»
از دیگر ترجمه‌های زهره مهرنیا که توسط نشر نیماژ منتشر شده، می‌توان به ترجمه رمان‌های «هنری و کیتو» و «دریا؛ دریا» نوشته آیریس مرداک اشاره کرد.

کتاب «چقدر دیر بود، چقدر دیر» ۴۴۸ صفحه دارد و با قیمت پشت جلد 79هزار تومان در دسترس عموم علاقه‌مندان کتاب قرار گرفته است.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...