جنون دنیای مدرن | آرمان ملی


یکی از ویژگی‌های سال بلو در تطور رمان‌هایش، طول رشد اوست. او مانند نوزادی شش‌ماهه که کم‌کم با گذر زمان رشد می‌کند و به پسری یک‌ساله تبدیل می‌شود مدام در حال بالیده‌شدن و رشد روزافزون است. او با درهم‌آمیختن کابوس‌های کافکایی و ماجراجویی‌های عمیق که بر گستره روح و روان آدمی تاثیر می‌گذارد سعی می‌کند تا فضاهای متفاوتی را خلق کند، از سویی تبدیل این فضا به یک لطیفه منحصربه‌فرد بر احساس بلوغ آثار سال بلو می‌افزاید؛ چراکه بلوغ دقیقا به‌معنای توانایی دیدن شوخی‌هاست، اما نکته جالب اینجاست که شخصیت‌های داستان‌های سال بلو همواره با این بلوغ جنگیده‌اند، پذیرش اینکه بنا به گواه تاریخ ما چیزی نیستیم برای شخصیت‌های داستان‌های بلو همواره غیرقابل هضم است و تقریبا برایشان معنای مُردن را تداعی می‌کند درحالی‌که شادی و شور و هیجان و زندگی را برایشان تداعی نمی‌کند. می‌توان گفت سال بلو به یک موضوع ایمان دارد و آن همان رمانتیسیسم است؛ رمانتیسیسمی که در آثار ویلیام بلیک یا ویلیام وردزورث به چشم می‌خورد رگه‌هایی از آن در آثار سال بلو است، اما بااین‌حال باید سال بلو را رمان‌نویس آمریکایی منحصربه‌فردی دانست، نه برای آنکه او عمیقا به رمانتیسیسم ایمان دارد، بلکه به این دلیل که از زمان هرمان ملویل تاکنون او از معدود نویسندگانی است که توانسته گاها ایمان را دشوار جلوه دهد.

سیاره آقای سملر» [Mr. Sammler's planet] سال بلو

در بسیاری از کارهای بلو، ایمان در همان نگاه اول از بین می‌رود، مانند عشقی که در یک نگاه شعله‌ور می‌شود و سپس آتشش خیلی زود خاموش می‌شود. به‌واقع «سیاره آقای سملر» [Mr. Sammler's planet] را می‌توان حمله به نسلی از آمریکایی‌ها اذعان داشت که تمایل دارند به هر نحوی یا به هر شکلی، زنده بمانند؛ مانند قهرمانانی که در گذشته مانده‌اند. به‌زعم عده‌ای از منتقدان، این رمان به صورت ناگهانی به رمانتیسیسمی نئوکلاسیک تبدیل می‌شود و به‌زعم عده‌ای دیگر بسیار غیراخلاقی و ارتجاعی به نظر می‌رسد، بااین‌حال می‌توان گفت که او روند خارق‌العاده‌ای را در این رمان رقم زده است. او به‌یک‌باره به گذشته پرتاب می‌شود. او مانند اکثر رمان‌نویسان نظریات کهنه و پوسیده را مخلوط نگاهش نمی‌کند؛ او سعی می‌کند کاملا مستقیم و حتی در جاهایی نامتعارف نظریاتش را بیان کند و بدین طریق به بیان تجربیات جدیدش بپردازد.

سال بلو در جاهایی فرهنگ غربی را زیرسوال می‌برد و می‌گوید که چگونه این فرهنگ در لایه‌های زیرین می‌تواند انسان را به شکلی مضحک به یک کاریکاتور مبتذل تبدیل کند و برای بیان دیدگاه‌هایش همیشه به خلق شخصیت‌های جدیدی پرداخته است. برای هر عاملی یک شخصیت متناسب با آن آفریده؛ گویی هر شخصیتی خاستگاه یک تفکر ویژه را داراست و تجربه مهم‌ترین عنصر در آثار او به شمار می‌رود. تجربه در فضاهای متفاوت که به خلق آثار متفاوت منجر می‌شود. سال بلو هوشمندانه اثبات می‌کند آموخته‌های او تنها به کتاب‌هایی محدود نمی‌شود که ممکن است همه ما آنها را خوانده باشیم، بلکه او بزرگترین درس را از زمانه‌اش فراگرفته است؛ نکته‌ای که در «سیاره آقای سملر» جلب توجه می‌کند حضور قهرمانان بی‌هویت است که از قضا خاطرات متنوعی را به ما منتقل می‌کنند که همین نکته کوتاه خلاصه‌ای از کلیت آقای سملر است. وقایع خاطرات و تاملات در «سیاره آقای سملر» نشانی از شلختگی‌ها و آشوب‌های زندگی را به همراه دارد که مانند غده‌ای بدخیم و سرطانی در حال پیشروی است. هر یک از شش فصل در حال تکمیل یکدیگر در پروسه تکامل رمان هستند و تقابل شخصیت‌های مختلف در طول رمان که یک چالش کلاسیک فلسفی را رقم می‌زند و روندی غافلگیرکننده را برایمان می‌سازد.

سال بلو مانند همین شخصیت‌ها که پیوسته در کنکاش راهی برای دستیابی به واقعیت هستند، می‌خواهد از داستان به‌عنوان ابزاری در جهت کندوکاو جامعه پیرامون خود استفاده کند. او رمان‌نویسان را «تاریخ‌نگاران» خیالی می‌پندارد که نسبت به اندیشمندان و کنشگران اجتماعی از توانایی بهتری برای نزدیکی به حقایق دنیای معاصر برخوردار هستند. اما جنون دنیای مدرن در شخصیت‌های او منعکس شده و این درحالی است که از بداخلاقی گرفته تا انواع خشونت‌ها، در هر گوشه‌وکناری می‌توان آنها را یافت. این اتفاق بیشتر در رمان «سیاره آقای سملر» مورد تاکید قرار گرفته و دیگر مباحث عمومی در پس‌زمینه به‌طور گسترده‌ای دست‌نخورده مانده‌اند.

اساس دگراندیشی او ریشه در پیشینه تاریخی و فرهنگی او دارد. مگر می‌توان بدون شناخت درست از فرهنگ و تاریخ به دگراندیشی دست زد؟ در فرهنگ با دو جنبه غالب و مغلوب سروکار داریم، ابتدا فرهنگی که به‌عنوان فرهنگ مصرفی و روزانه با آن سروکار داریم و دیگری آن چهره زیبای دست‌نخورده است که ذهن جزمگرای بشری همواره آن را زیبا و دست‌نخورده می‌پندارد و دارای هویت و اصالت اجتماعی و فرهنگی پربار که از هرگونه خطایی مبراست و در اکثر فرهنگ‌های جهانی از قضا همین فرهنگ که به‌زعم مردم عاری از هرگونه خطایی است فرهنگ مغلوب است که از قضا جنبه تزیینی دارد.

چهار عنصر در آثار سال بلو همواره به چشم می‌خورد که نگاه معترض و منتقد او از همان جا نشات می‌گیرد. ابتدا برادری و انسانیت است که برگرفته از آیین و مرام و مسلک اوست، سپس آرمان‌گرایی که بخشی از آن از دین یهود تاثیر گرفته، همچنین از عواملی همچون مثبت‌اندیشی و امید و امیدواری به‌عنوان عوامل دیگر می‌توان نام برد، اما یکی از ایراداتی که می‌توان به نگاه‌های معترض و منتقد گرفت عدم توجه از منظر متریالیستی است؛ چراکه از منظر متریالیست‌های فرهنگی نگاه‌های معترض و منتقد در فرهنگ غالب محو می‌شوند و نتیجه ملحوظ‌شدن در این نگاه انعکاس و ترکیب‌شدن با فرهنگ غالب و بازتولید همان آموزه‌ها و مبانی سیستم غالب است.

وقتی قهرمان آثار سال بلو پا به عرصه می‌گذارند تا مغلوب شود و به‌گونه‌ای اکثر این قهرمانان انسان‌هایی سرخورده، رنجور و منزوی‌اند و در برخورد با واقعیات بسیار آسیب‌پذیر و شکست‌خورده و گاها حتی نازک‌نارنجی جلوه می‌کنند و همواره واقعیت را در حول‌وحوش اندیشه‌های خویش می‌پندارند. همین عامل باعث نوعی تعارض و عدم تعارض در آنها می‌شود که منافی وجود هرنوع ثبات و هویت در شخصیت آنهاست.

قهرمانان آثار بلو دچار نوعی بی‌توازنی فرهنگی هستند به این دلیل که آنها نه خودشان هستند و نه توان نفوذ در فرهنگ غالب آمریکایی را دارند و درک‌شان این است که هم با فرهنگ آمریکایی هستند و هم علیه آن، هم همراه فرهنگ آمریکایی هستند و هم خود را جدا از آن می‌پندارند. از سویی رنگی دیگر بر بوم سال بلو مشاهده می‌شود و آن هم به تصویرکشیدن رنگ نظام‌های سرمایه‌داری و جهان مادی است؛ از سویی او یک نظام سرمایه‌داری فاسق را به تصویر می‌کشد و از سوی دیگر تازه به‌دوران‌رسیده‌ها که لایق مادیاتی که به دستشان رسیده نیستند.

سال بلو دچار یک ابهام و دوگانگی در تمام آثارش است. او هنر تجسم تمام شخصیت‌ها را در آثارش داراست و این بزرگترین هنر اوست؛ اما این ابهام و دوگانگی این دواندیشی را حربه‌ای برای دگراندیشی می‌پندارد، اما به‌زعم عده زیادی از منتقدان، این راهکاری بیهوده است که تنها به‌خاک‌شدن نویسنده روی تشک منجر می‌شود. شما نمی‌توانید درون یک نظام فرهنگی قرار داشته باشید و بخواهید درخلاف جهت آن شنا کنید؛ چراکه همان آموزه‌ها و همان فرهنگی که در درونش قرار گرفته‌اید بر شما غالب خواهد شد و شما جز تبدیل‌شدن به اهرمی برای بازتولید فرهنگ غالب نخواهید بود؛ این همان نگاهی است که از سوی متریالیست‌های فرهنگی ارائه می‌شود و اکثر منتقدان نسبت به آن بی‌توجه هستند. به‌نوعی سال بلو را می‌توان موجودی دچار ابهام دانست که در بین فرهنگ غالب و مغلوب همچون عنکبوتی که یک پایش در میان تارهای درهم‌تنیده گیر افتاده و پای دیگرش رو به‌سوی زمین دارد و در هوا معلق است گیر افتاده. او نه می‌تواند پایش را از میان تارها رها کند و با سر به زمین بخورد و بعد از تحمل کمی درد دوباره از صفر شروع کند و نه می‌تواند پای دیگرش را روی زمین بگذارد و از دنیای آرمانگرایی فاصله بگیرد؛ چراکه یکی از الزامات پیشه او غرق‌شدن در وهم و تخیلات است و این امر طبیعی‌ترین برایش محسوب می‌شود. پس ناچار است در میان غالب و مغلوب‌بودن دچار ابهام بماند و این پارادوکس تنها میراثی است که از گذشتگان برایش به‌جا مانده است؛ میراثی که خودش هم نمی‌داند که آیا میراثی خوش‌یمن یا میراثی بدیمن برای اوست.

سیاره آقای سملر» با ترجمه منصوره وحدتی‌احمدزاده از سوی نشر افراز منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...