ترجمه کتاب‌های «به خدای ناشناخته» [‎To a God unknown] و «مروارید» [The Pearl] نوشته جان استاین‌بک به همراه ترجمه «همسر اول»[La premiere Epouse] نوشته فرانسواز شاندرناگور [Chandernagor, Francoise] به تازگی راهی بازار کتاب شده‌اند.

به خدای ناشناخته»[‎To a God unknown] و «مروارید» [The Pearl] نوشته جان استاین‌بک

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایسنا، کتاب «به خدای ناشناخته» نوشته جان استاین‌بک با ترجمه شهرزاد لولاچی در ۲۷۲ صفحه با شمارگان ۱۱۰۰ نسخه و قیمت ۴۶ هزار تومان در نشر افق منتشر شده است.

در نوشته پشت جلد کتاب می‌خوانیم: پدر آنجلو از روی صندلی برخاست و رفت بالای سر جوزف و گفت: «پسرم، شما بیمارید. هم از نظر جسمی و هم از نظر روحی ناخوش هستید. به کلیسا می‌آیید تا روحتان شفا یابد؟ آیا به مسیح ایمان دارید و برای نجات روح خود دعا می‌کنید؟» جوزف از جا برخاست و خشمگینامه روبه‌روی کشیش ایستاد. «روح من؟ روح من به درک! می‌گویم زمین دارد می‌میرد. برای زمین دعا کنید!»

«به خدای ناشناخته» سرتاسر ارادت و تعلق خاطر جوزف، قهرمان داستان، به زمین است. خاک و باران برای او مفهومی ورای طبیعت دارد. او طبیعت را، همچون امر قدسی، بنده‌وار شکرگزار است. استاین‌بک در «به خدای ناشناخته» بر ارتباط نزدیک انسان و زمین تأکید می‌کند...»

همچنین کتاب «مروارید» نوشته جان استاین‌یک با ترجمه نفیسه غفاری مقدم در ۱۰۴ صفحه با شمارگان ۱۱۰۰ نسخه و قیمت ۲۸هزار تومان در نشر یادشده در دسترس مخاطب قرار گرفته است.

در نوشته پشت جلد کتاب آمده است: ... «در شهر همه داستان مروارید بزرگ را تعریف می‌کنند، داستان این‌که چطور پیدا شد و چطور دوباره از دست رفت.» «مروارید» داستان فرودستانی است که آرزوی خود را در اعماق آب جست‌وجو می‌کنند. مردمانی که دست‌های پنهان قدرت آن‌ها را از حق‌ داشتن محروم کرده‌اند. «اگر این داستان تمثیلی باشد، هرکس معنای درخور حال خود را در آن می‌یابد و زندگی خودش را در آن می‌بیند.»

دیگر کتاب منتشرشده در نشر افق «همسر اول» نوشته فرانسواز شاندرناگور با ترجمه اصغر نوری است که در ۲۹۶ صفحه با شمارگان ۱۱۰۰ نسخه و بهای ۴۹ هزارتومان راهی بازار شده است.

در نوشته پشت کتاب عنوان شده است: اگر شوهرم را «به‌طور رسمی» از دست داده بودم، خانواده‌اش دورم حلقه می‌زدند و با گرمای بازوانشان تسلی‌ام می‌دادند. اگر شوهرم را با تابوت و دعا به خاک می‌سپردم، دوستانش از من حمایت می‌کردند، مرا در آغوش می‌گرفتند... اما از آن‌جا که او زندگی می‌کند و خوشبخت هم زندگی می‌کند، آن‌ها دو تکه‌ام کرده‌اند.

فرانسواز شاندرناگور را با عنوان نویسنده رمان‌های تاریخی می‌شناسند، با این‌حال «همسر اول» رمانی معاصر و حتی شخصی‌ترین اثر او به‌شمار می‌رود. در این اثر هم می‌توان تسلط و علاقه‌ او به اساطیر و متون کهن ادبیات جهان را به خوبی دید.

................ هر روز با کتاب ...............

کسی حق خروج از شهر را ندارد و پاسخ کنجکاوی افراد هم با این جمله که «آن بیرون هیچ چیز نیست» داده می‌شود... اشتیاق او برای تولید و ثروتمند شدن، سیری ناپذیر است و طولی نمی‌کشد که همه درختان جنگل قطع می‌شوند... وجود این گیاه، منافع کارخانه را به خطر می‌اندازد... در این شهر، هیچ عنصر طبیعی وجود ندارد و تمامی درختان و گل‌ها، بادکنک‌هایی پلاستیکی هستند... مهمترین مشکل لاس وگاس کمبود شدید منابع آب است ...
در پانزده سالگی به ازدواج حسین فاطمی درمی‌آید و کمتر از دو سال در میانه‌ی اوج بحران‌ ملی شدن نفت و کودتا با دکتر زندگی می‌کند... می‌خواستند با ایستادن کنار خانم سطوتی، با یک عکس یادگاری؛ خود را در نقش مرحوم فاطمی تصور کرده و راهی و میراث‌دار او بنمایانند... حتی خاطره چندانی هم در میان نیست؛ او حتی دقیق و درست نمی‌دانسته دعوی شویش با شاه بر سر چه بوده... بچه‌ی بازارچه‌ی آب منگل از پا نمی‌نشیند و رسم جوانمردی را از یاد نمی‌برد... نهایتا خانم سطوتی آزاد شده و به لندن باز می‌گردد ...
اباصلت هروی که برخی گمان می‌کنند غلام امام رضا(ع) بوده، فردی دانشمند و صاحب‌نظر بود که 30 سال شاگردی سفیان بن عیینه را در کارنامه دارد... امام مثل اباصلتی را جذب می‌کند... خطبه یک نهج‌البلاغه که خطبه توحیدیه است در دربار مامون توسط امام رضا(ع) ایراد شده؛ شاهدش این است که در متن خطبه اصطلاحاتی به کار رفته که پیش از ترجمه آثار یونانی در زبان عربی وجود نداشت... مامون حدیث و فقه و کلام می‌دانست و به فلسفه علاقه داشت... برخی از برادران امام رضا(ع) نه پیرو امام بودند؛ نه زیدی و نه اسماعیلی ...
شور جوانی در این اثر بیشتر از سایر آثارش وجود دارد و شاید بتوان گفت، آسیب‌شناسی دوران جوانی به معنای کلی کلمه را نیز در آن بشود دید... ابوالمشاغلی حیران از کار جهان، قهرمانی بی‌سروپا و حیف‌نانی لاف‌زن با شهوت بی‌پایانِ سخن‌پردازی... کتابِ زیستن در لحظه و تن‌زدن از آینده‌هایی است که فلاسفه اخلاق و خوشبختی، نسخه‌اش را برای مخاطبان می‌پیچند... مدام از کارگران حرف می‌زنند و استثمارشان از سوی کارفرما، ولی خودشان در طول عمر، کاری جدی نکرده‌اند یا وقتی کارفرما می‌شوند، به کل این اندرزها یادشان می‌رود ...
هرگاه عدالت بر کشوری حکمفرما نشود و عدل و داد جایگزین جور و بیداد نگردد، مردم آن سرزمین دچار حمله و هجوم دشمنان خویش می‌گردند و آنچه نپسندند بر آنان فرو می‌ریزد... توانمندی جز با بزرگمردان صورت نبندد، و بزرگمردان جز به مال فراهم نشوند، و مال جز به آبادانی به دست نیاید، و آبادانی جز با دادگری و تدبیر نیکو پدید نگردد... اگر این پادشاه هست و ظلم او، تا یک سال دیگر هزار خرابه توانم داد... ای پدر گویی که این ملک در خاندان ما تا کی ماند؟ گفت: ای پسر تا بساط عدل گسترده باشیم ...