ویلیام دوریت، در پی عدم اجرای قراردادی که با «وزارت روده‌درازی»، امضا کرده، به زندان گزمه‌ها افتاده و آن‌قدر در آنجا مانده که ملقب به «پدر زندان گزمه‌ها» شده است. ایام محبس دوریت پیر، با فداکاری دختر کوچکش «دوریت کوچولو»، تسکین می‌یابد... اِمی خواهری دارد رقاص به نام فانی، که دختر جلف و سبکسری است و برادری به نام تیپ، که هرزه و ولگرد است.

دوریت کوچولو [Little Dorrit] چارلز دیکنز
دوریت کوچولو
[Little Dorrit]. رمانی از چارلز دیکنز (1) (1812-1870)، نویسنده انگلیسی، که در سالهای 1857-1858 به صورت جزوه‌های ماهانه منتشر گردید. موضوع عامیانه رمان مسخره کردن ادارات دولتی است که در آن زمان، از نظر کندی کار و تنبلی کارمندان، مورد اعتراض مردم بودند. و اما ویلیام دوریت، در پی عدم اجرای قراردادی که با یکی از این ادارات، یعنی «وزارت روده‌درازی»، امضا کرده، به علت عدم تأدیه قرضهایش به زندان گزمه‌ها [زندان بدهکاران] افتاده و آن‌قدر در آنجا مانده که ملقب به «پدر زندان گزمه‌ها» شده است. ایام محبس دوریت پیر، با فداکاری دختر کوچکش اِمی (2)، ملقب به «دوریت کوچولو»، که کوچک اندام ولی بسیار خوش‌قلب است، تسکین می‌یابد. اِمی خواهری دارد رقاص به نام فانی، که دختر جلف و سبکسری است. برادری به نام تیپ، که هرزه و ولگرد است. آرتور کِلنام (3) به دوریت پیر و اِمی کمک می‌کند. دوریت کوچولو نسبت به این مرد عشقی شدید حس می‌کند که در ابتدا دوطرفه نیست. با تغییر ناگهانی سرنوشت، ویلیام دوریت وارث ثروت کلانی می‌شود و همه افراد خانواده، به استثنای دوریت کوچولو، خیلی زود تبدیل به آدمهای پرمدعای غیرقابل تحملی می‌شوند که مدام به ثروت خود می‌نازند. از سوی دیگر کِلنام، پس از یک سفته بازی بدفرجام، به زندان گزمه‌ها می‌افتد. دوریت کوچولو به داد کلنام مأیوس و بیمار می‌رسد و از او مواظبت می‌کند و تسلی‌اش می‌دهد و کلنام از عشق دختر جوان نسبت به خود آگاه می‌شود، ولی ثروت او مانع می‌شود که از وی خواستگاری کند. عاقبت اتفاق عجیب تازه‌ای می‌افتد و خانواده دوریت به همان آسانی که صاحب ثروت بادآورده شده بود دوباره فقیر و بینوا می‌شود و به این ترتیب ازدواج دوریت و کلنام به محض آزادی او از زندان ممکن می‌گردد.

این رمان با وجود موفقیت بزرگی که در زمان خود به دست آورد، از بهترین آثار دیکنز نیست، ولی مثل همیشه، شرح و بسطهای زنده و جانداری در آن وجود دارد و شگردهای سرگرم کننده طنزآلود از قبیل آنکه در (فصل پنجم کتاب دوم) آمده است، به این مضمون که دختران جوان برای اینکه شکل زیبایی به لبهای خود بدهند باید اغلب کلماتی از قبیل (پاپا،‌پاپوش، پرپُشت و مانند آنها) را تلفظ کنند.

سیروس ذکاء. فرهنگ آثار. سروش

اقتباس سریالی «دوریت کوچولو» تولید بی بی سی 2008 م.

1.Charles Dickens 2.Amy 3.Arthur Clennam

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...