اصالت آزادیها چه می گویند؟ | الف


مکاتب اقتصادی بر حسب میزان مداخله مقبول و مطلوب دولت در اقتصاد متفاوت هستند. در یک سمت طیف کمونیستها هستند که معتقدند همه چیز باید دولتی باشد و مالکیت خصوصی نباید وجود داشته باشد و در سمت دیگر کسانی هستند که اصل را بر آزادی می‌گذارند و دخالت دولت را تنها در حالتهای خاص و استثنائی آنهم به شکل بسیار محدود قبول می‌کنند.

 [Austrian Economics: An Introduction «اقتصاد اتریشی: آشنایی با مکتب بازار استیون هورویتز [Steven Horwitz]

امروزه در زمانه ای زندگی می‌کنیم که بطلان آن دسته اول کاملا آشکار شده اما جامعه ما کماکان ذهنیت دولت گرایی دارد. فضای رسانه ای کشور پر شده از سخنان کسانی که اقتصاد بازار، سرمایه داری، خصوصی سازی و اموری از این دست را عامل اصلی مشکلات می‌پندارند. به همین دلیل وجود یک مکتب اقتصادی که از اساس با دخالت دولت مشکل داشته باشد، امر غریبی به نظر می‌رسد. اما واقعیت آنست که این مکتب غریب که گاه با نام اصالت آزادی (libertarianism) و گاه با نام اقتصاد اتریشی خوانده می‌شود، از همان ابتدای ظهور و رشد کمونیسم، زوال آن را به درستی پیش بینی کرد و بعدها که دولت گرایی تحت عنوان دولت رفاه در اروپا فراگیر شد پیامدهای آن را به درستی گوشزد کرد.

خوشبختانه کتابهای چندی از بزرگان این مکتب به فارسی ترجمه شده ولی جای یک کتاب خلاصه و کوچک خالی بود که بتواند به زبان ساده و همه فهم مفاهیم اصلی این دیدگاه را تشریح کند و تفسیر آن از مفاهیم رایج اقتصادی مثل بازار، پول، بازدهی سرمایه و اموری از این دست معرفی کند. مهمترین امتیاز این کتاب [Austrian Economics: An Introduction «اقتصاد اتریشی: آشنایی با مکتب بازار»] زبان ساده آنست که با ترجمه خوب و موفق آقای خالقی همین سادگی و روانی حفظ شده است. اینجانب اگرچه با دیدگاه های این مکتب از قبل آشنا بودم اما از خواندن این کتاب هم چیزهایی آموختم و هم از چگونگی طرح موضوع لذت بردم و مطمئن هستم دیگر خوانندگان نیز چنین تجربه ای خواهند داشت. کتاب طراحی بسیار خوبی دارد و به اصطلاح خوش دست است و در قطع مناسبی چاپ شده است. کیفیت چاپ، نوع فونتها و اندازه حروف مطلوب است. البته معدود اشکالاتی در ویراستاری کتاب می‌توان دید؛ اما آنقدر نیست پرنگ بوده و به کلیت متن آسیب بزند یا خواندن آن را دچار مشکل کند.

علاوه بر متن اصلی کتاب، دو مقدمه قابل ذکر نیز در این کتاب به چاپ رسیده است. نخست نوشته از نویسنده کتاب (استیون هورویتز [Steven Horwitz]) که برای مخاطبان ایرانی و انتشار آن به زبان فارسی آمده است و دیگری به قلم دکتر موسی غنی‌نژاد. سخن آخر اینکه خواندن این کتاب را به همه علاقه مندان جریانهای فکری خصوصا در عرصه اقتصاد (و سیاست) پیشنهاد می‌کنم.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...
عدالت در یک جامعه پسادیکتاتوری چگونه باید تأمین شود؟... آلمان پیش از این نیز مجبور شده بود با بقایای حکومت دیکتاتوری هیلتر و جرائم آنها مواجه شود... آیا باید دست به پاکسازی ادارات دولتی از افرادی زد که با حکوت کمونیستی همکاری داشته‌اند؟... احکام بر اساس قانونی تنظیم می‌شدند که کمترین مجازات را مقرر کرده بود... رسیدگی به هتک حیثیت افراد در رژیم گذشته... بسیاری از اساتید و استادیاران به عنوان خبرچین برای اشتازی کار می‌کردند ...