از مادری ایرانی و پدری آلمانی که در کودکی از ایران رفته و درحال حاضر در آمریکا زندگی می‌کند... ناشر ایرانی رمانش را ترجمه کرده و بی‌حق و حقوق پخش کرده... سه خواهر ایرانی با دست‌پخت‌شان همه را حیرت‌زده می‌کنند... جایزه «گنکور» را برد و همین باعث شد به ١٤ زبان دنیا ترجمه شود... مقاله‌نویسی چیره‌دست است و با مجلاتی چون نیویورک‌تایمز، لس‌آنجلس تایمز، گاردین، وال‌استریت ژورنال و آتلانتیک همکاری می‌کند... پسران و دیگر اشیای قابل اشتعال!


I Can’t Speak Farsi | شهروند

معرفی نسلی از نویسندگان ایرانی‌تبار که در کودکی مهاجرت کرده، در خارج از کشور بزرگ شده‌اند و به زبان فارسی نمی‌نویسند اما به شهرتی بین‌المللی رسیده‌اند.


یاسمین درزنیک
خب این گزارش را با همین خانم یاسمین شروع کنم، چون چند صباحی گپ زدیم. من با انگلیسی شکسته‌بسته، ایشان هم به زبان نامادری. همان ابتدا هم گفت: «من یاسمین هستم. به من نگو جازمین!» درواقع ناشر ایرانی برداشته بود اسم «یاسمین» را خارجی کرده بود، لابد برای فروش بیشتر! نام خانوادگی‌اش هم «درزنیک» بود. بعد گفت اصلا خبر ندارد کتابش در ایران ترجمه شده. درواقع ناشر بی‌خبر برداشته بود رمانش را ترجمه کرده بود و بی‌حق و حقوق پخش کرده بود دل بازار. بازار کتاب ایران هم که دل‌گنده است و قوانین کپی‌رایت در آن گم می‌شود. برای همین کی به کی است! تو می‌توانی کتاب برنده نوبل را بدون اجازه‌اش اینجا ترجمه کنی، چه رسد به کتاب ایرانی‌تباری دور و بعید! در هر حال «ترانه مرغ اسیر»، رمانی با روایتی خطی و خواندنی بود درباره زندگی فروغ فرخزاد، هرچند در مقاطعی آمیخته با تخیلات نویسنده. پیشتر البته در ایران خانم مریم جعفری هم رمانی درباره زندگی فروغ چاپ کرده بود به نام «شهرآشوب» (نشر «شادان»). اما «ترانه مرغ اسیر» سرآغازی شد برای بنده در جهت شناخت بیشتر این نسل؛ نسلی که ایرانی هستند، اما به زبان فارسی نمی‌نویسند. موفق هم شده‌اند. مثلا یاسمین درزنیک با رمان اولش، «دختر خوب» به فهرست پرفروش‌های «نیویورک تایمز» راه پیدا کرد و برای این کتاب دو جایزه کمیته حقوق بشر ویرجینیا و سانفرانسیسکو را گرفت. «ترانه مرغ اسیر» را هم مثل «دختر خوب» به انگلیسی نوشته که نیویورک تایمز آن را «رمانی زیبا» با «داستانی شکوهمند» خوانده بود. درزنیک متولد ایران است؛ از مادری ایرانی و پدری آلمانی که در کودکی از ایران رفته و درحال حاضر در آمریکا زندگی می‌کند. برایم نوشت: «اگر ترجمه کتابم را بفرستی، لطف بزرگی کرده‌ای.» ما هم عرق ملی‌مان زد بالا گفتیم: «حتما، چرا که نه!» بعد خواندم نوشته مادرش اگر ببیند کتابش به فارسی چاپ شده، به آرزویش می‌رسد. برایش فرستادم. به آرزویش رسید.

8رمان نویس ایرانی‌تبار مهاجر | یاسر نوروزی

‌آتوسا مشفق
دنبال خانم مشفق نگردید، چون گشتم نیافتم. بعد دیدم که گویا منزوی‌طور و مطرودحال و اینهاست و اصلا نه اهل فضاهای مجازی است، نه حتی واقعی! درواقع قرنطینه شخصی را زودتر از کرونا شروع کرده! همین هفته پیش هم در گفت‌وگویی با گاردین چیزهایی در این‌باره گفته بود که چندان مهم نیست؛ از این امیدواری‌های تکراری است و نمی‌نویسم اینجا! آنچه مهم است رمان «آیلین» او است که در ایران با سه ترجمه گلاره جمشیدی (نشر چترنگ)، سیدمهدی موسوی (نشر شمشاد) و مسلم بخشایش (انتشارات نظری) چاپ شده (البته بدون اجازه نویسنده!) اما درباره نویسنده بگویم که ‌سال ١٩٨١ از مادری کروات و پدری ایرانی در بوستون به دنیا آمده است و به زبان انگلیسی هم می‌نویسد و موفقیت‌های زیادی هم داشته است.‌ سال٢٠١٤ برای رمان «مک‌گلو» در فهرست نهایی جایزه بوکر قرار گرفت، ‌سال ٢٠١٦ برای رمان «آیلین» جایزه بنیاد همینگوی را برد و ‌سال بعد هم برای نوشتن رمان «سال استراحت و آرامش» به‌شدت تمجید و تحسین شد. او حالا به چنان شهرتی رسیده است که دیوید سداریس، طنزپرداز معروف آمریکایی هم در گفت‌وگویی اشاره کرده بود بی‌صبرانه منتظر رمان بعدی‌اش است؛ هرچند رونمایی از این رمان با عنوان «داستان تنهایی» به علت وضع کرونایی جهان فعلا به تعویق افتاده است. فضای آثار مشفق نوعی طنز سیاه است با کاراکترهای نامتعارف؛ در «مک‌گلو»، ملوانی مست را می‌بینید که به جرم قتل دوستش به زندان افتاده است، در «آیلین» همراه کارمند زندان در فضایی آکنده با روان‌گردان‌ها و قرص و اعتیاد و قتل و تجاور دست و پا می‌زنید و در «سال استراحت و آرامش» هم به دختری جوان و زیبا می‌رسید که با گرایش به مخدرهای تجویزی می‌خواهد زندگی را فراموش کند.

مارشا مهران
عجب مرگ غم‌انگیزی داشت این مارشا مهران؛ نویسنده کتاب «آش انار» که سن‌وسالی هم نداشت وقتی مرد؛ ٣٦ سال. جسدش را در خانه‌اش در ایرلند پیدا کردند. احتمال قتل هم وسط آمد، اما پلیس شک و تردیدهای اینچنین را مردود دانست. گفتند از بیماری التهاب روده رنج می‌برده است و پزشکی قانونی هم اعلام کرد به علت مسمومیت مرده. هرچند هیچ‌وقت دلیل قطعی مرگ مشخص نشد، اما پرونده بسته شد؛ پرونده نویسنده‌ای که ‌سال١٩٧٧ در تهران به دنیا آمد، اما در آرژانتین بزرگ شد. سه چهار‌سال بیشتر هم نداشت که خانواده‌اش از ایران رفتند. رفتند آرژانتین و آنجا رستورانی زدند که دستمایه اصلی رمان مارشا مهران شد. به فارسی نمی‌نوشت، اما جالب است طعم طعام سرزمین مادری همچنان چاشنی کارش بود. در «آش انار» از «دلمه» دارد تا «زعفران ایرانی». این رمان را یکی از ناشران معتبر انگلیسی‌زبان، رندم ‌هاوس، چاپ کرد و «شیکاگو تریبون» درباره آن نوشت: «کتابی اشتهابرانگیز.» حیف که به فارسی ترجمه نشده، چون حتی در ساختار رمان هم از نحوه تهیه غذاهای مختلف استفاده کرده و رمان را به طعمی مطبوع آغشته. غذا برای او فقط رفع گرسنگی نبود، بلکه نوعی هم‌زیستی با طبیعت و فرهنگ کشورهای مختلف بود. در «آش انار» سه خواهر ایرانی با دست‌پخت‌شان همه را حیرت‌زده می‌کنند و خوانندگان هم دقیقا همین حس را دارند. او ‌سال ٢٠٠٨ دومین رمانش را هم با عنوان «گلاب و نان سودا» منتشر کرد، اما زندگی‌اش به رمان‌های بعدی نرسید. ‌سال ٢٠١٤ جسدش را بعد از یک هفته در خانه پیدا کردند و تمام.

مریم مجیدی
از سه نویسنده ایرانی‌تبار نوشتم که به زبان انگلیسی نوشته‌اند؛ حالا اما نویسنده‌ای دیگر را از همین نسل مهاجر معرفی کنم از پدر و مادری ایرانی که به فرانسه می‌نویسد. ٦ساله بوده که از ایران رفته و ١٦‌سال بعد برگشته؛ یعنی ٢٢سالگی. زبان مادری را خوب صحبت می‌کند اما به خاطر اینکه از کودکی در فرانسه بزرگ شده، به زبان فرانسه می‌نویسد. جالب اینجاست برای اولین رمانش هم مفتخر به دریافت جایزه «گنکور» شده؛ جایزه‌ای که فهرست برندگان آن پر از چهره‌های پرطمطراق ادبیات جهان است؛ نویسندگانی نظیر مارسل پروست، آندره مالرو، روبر مرل، رومن گاری، پاتریک مودیانو، مارگریت دوراس و... در هرحال که رمان «مارکس و عروسک» در ‌سال ٢٠١٧ جایزه «گنکور» را برد و همین باعث شد به ١٤ زبان دنیا ترجمه شود (هرچند به فارسی ترجمه نشده). قصه رمان درباره سرگذشت مهاجرت خانواده اوست اما ابعاد غربت در آن رنگ و بوی ادبیات مهاجرت در مفهوم کلی را ندارد. در واقع اگر بخواهیم به شکلی مختصر نوعی طبقه‌بندی از این نوع ادبیات ارایه کنیم، می‌شود این‌طور دسته‌بندی کرد؛ گروهی که بیشتر مفهوم غربت یا یافتن هویت دوباره را در فرهنگ جدید مطرح می‌کنند و گروهی که هویت از همان ابتدا برای آنها جزو پرسش‌های محوری است؛ چراکه روی مرز ایستاده‌اند؛ خانواده‌ای ایرانی داری اما در فرهنگی دیگر زندگی کرده‌ای، بزرگ شده‌ای و نوشته‌ای: «حرف‌زدن به زبان مادری، نوشتن به زبان نامادری...»

دنیا نیری
دنیا نیری فارغ‌التحصیل دانشگاه پرینستون است. کارشناسی ارشدش را هم از ‌هاروارد گرفته. تیرماه‌ سال گذشته هم بود که این نویسنده ایرانی آمریکایی، برنده جایزه‌ای در آمریکا شد. نویسنده‌ای که خیلی از ما اسمش را هم نشنیده‌ایم. او در سن ٨سالگی ایران را ترک کرده، دو‌سال در کمپ زندگی کرده و در ١٠سالگی به آمریکا رفته. از این نویسنده ایرانی تا به‌حال دو رمان منتشر شده: «یک قاشق چای از زمین و دریا» و «پناهنده». رمان‌هایی که درباره آوارگان و مهاجران دنیاست و به زبان انگلیسی. نیری مقاله‌نویسی چیره‌دست است و با مجلاتی چون نیویورک‌تایمز، لس‌آنجلس تایمز، گاردین، وال‌استریت ژورنال و آتلانتیک همکاری می‌کند. در کنار این مهارت‌ها و قلم‌زدن‌ها، نیری در کارگاه‌های نویسندگی دانشگاه آیوا هم شرکت داشته. بعدها که از این دوره‌ها فارغ‌التحصیل شد، حتی به استادی هم رسید و حالا استاد کارآگاه‌های نویسندگی همان‌جاست. تازگی هم موفق شده جایزه «پل اینگل» را دریافت کند. جایزه «پل اینگل» هرساله به نویسندگان، ناشران، ویراستاران و معلمانی که در آثارشان به موضوعات روز دنیا و همچنین بهترشدن دنیا در آثار ادبی می‌پردازند، اهدا می‌شود. او حالا ساکن آمریکاست.

8رمان نویس ایرانی‌تبار مهاجر | یاسر نوروزی

فیروزه جزایری دوما
«عطر سنبل، عطر کاج» به‌ سرعت بین مردم پیچید و همه از خالق آن به‌عنوان یکی از نویسندگان محبوب ایرانی گفتند. هرچند زمان زیادی نگذشت که فیروزه جزایری در گفت‌وگویی از خوانندگان فارسی‌زبان تمنا کرد کتاب‌هایش را که به فارسی ترجمه شده، نخرند و نخوانند! عجب معرکه‌ای بود! چون بعضی ترجمه‌ها از آثارش آن‌قدر افتضاح بودند که اصولا نمی‌فهمیدی درحال خواندن یک متن فارسی هستی یا ترجمه درهم و برهم گوگل‌ترنسلیتور. اما همچنان کتاب‌هایش را خریدند و به حرف نویسنده گوش نکردند! «عطر سنبل، عطر کاج» با نوعی شوخ‌طبعی به بعضی سنت‌های ایرانی اشاره داشت؛ البته با انتقادهایی هم همراه شد. بعضی‌ها گفتند نویسنده رسم و رسوم ایرانی را به سخره گرفته و از این حرف‌ها که یک مقدار مته به خشخاش گذاشتن است و به نظر بنده دور از حوزه نقد و نقادی. ضمن اینکه نویسنده در ایران بزرگ نشده و چه انتظاری می‌شود داشت؟ او متولد ١٣٣٤ در آبادان است اما در سن هفت‌سالگی به همراه خانواده از طرف شرکت نفت ایران که پدرش در آن به‌عنوان مهندس کار می‌کرد، به شهر ویتیر در کالیفرنیا رفت. بعد از دو‌سال زندگی در آمریکا هم به ایران بازگشت و در اهواز و تهران بود. دو‌سال بعد اما دوباره خانواده‌اش به آمریکا برگشتند و فیروزه جزایری برای تحصیل به دانشگاه برکلی رفت. آنجا با مردی فرانسوی ازدواج کرد و... زندگی خصوصی‌اش را بروید در اینترنت بخوانید؛ به ما ارتباطی ندارد. آنچه مربوط است، شهرتش در نوشتن است که به کتاب «عطر سنبل، عطر کاج» برنمی‌گردد. جزایری به خاطر نوشتن کتاب «خاطره بزرگ‌شدن یک ایرانی در آمریکا» معروف شد. این کتاب یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های آمریکا در چند‌سال اخیر بود و یکی از سه نامزد نهایی جایزه «ترنر» در‌ سال ٢٠٠٥؛ همین‌طور نامزد جایزه «پن» در بخش آثار خلاقه غیرتخیلی.

پروچیستا خاکپور
اسم کتاب آنقدرها تأمل‌برانگیز و عجیب بود که بخواهم بدانم نویسنده‌اش کیست: «پسران و دیگر اشیای قابل اشتعال»! خاکپور، نویسنده ایرانی آمریکایی، این رمان را ‌سال ٢٠٠٧ به زبان انگلیسی نوشت و همان‌سال هم جایزه کتاب کالیفرنیا را برد. «پسران...» به فهرست بهترین کتاب‌های شیکاگو تریبون هم راه پیدا کرد و کتاب برگزیده نیویورک‌تایمز هم بود. اینها همه افتخارات رمان اولش بود. ‌سال ٢٠١٤ هم رمان دوم را با عنوان «وهم» منتشر کرد که در فهرست ٣٠ کتاب برتر‌ سال به انتخاب نشریه‌ هافینگتن پست جای گرفت. حدود دو‌سال پیش هم سومین رمانش با عنوان «مریض» چاپ شد. خاکپور در «پسران...» به نسل‌های مختلف مهاجران پرداخته، در «وهم» سراغ درگیری شخصی خودش با بیماری غدد لنفاوی رفته و در «مریض» دوباره کندوکاوی درباره بیماری کرده است. خاکپور متولد ١٣٥٧ در تهران است و حالا ساکن نیویورک. به انگلیسی می‌نویسد و در آمریکا به شهرت رسیده است. چهارساله بوده که به آن کشور رفته و تمام تحصیلاتش را هم طبیعتا آنجا به پایان برده؛ مدرک عالی در رشته نویسندگی خلاق. او هنوز هم برای نشریات و روزنامه‌های آن کشور می‌نویسد.

علی عراقی
خب انتهای این گزارش تقریبا کپی است!‌ کپی محض که نه البته؛ واقعیت این است هفته گذشته تازه با نامش آشنا شدم و اصلا این گزارش را به همین مناسبت نوشتم. در واقع علی عراقی را اصلا نمی‌شناسم و آنچه در پایان می‌آورم، به نقل از آمازون است و ترجمه خبرگزاری کتاب. مختصر اینکه علی عراقی، نویسنده ایرانی آمریکایی رمان «بی‌مرگی‌های تهران» است. از انتشار رمانش هم زیاد نمی‌گذرد؛ به تازگی در ٤٠٠ صفحه به انگلیسی منتشر شده و نشر معتبر ملویل‌ هاوس در آمریکا آن را چاپ کرده. چندان سر درنیاوردم رمان درباره چیست اما دست‌کم می‌دانم از آن نوع رمان‌های رئال جادوست. احمد ترکاشوند، شخصیت اصلی رمان که کودکی‌اش را در خانه‌ای در تهران گذرانده، کم‌کم خاطراتش را به یاد می‌آورد؛ خاطرات خانه پدری که گویا نفرین شده. مجله پابلیشرزویکلی درباره رمان این نویسنده نوشته «رمانی تأثیرگذار» و آن را با آثار آلخو کارپانتیه، نویسنده کوبایی و رمان‌های مارکز مقایسه کرده. کاترین دیویس، رمان‌نویس آمریکایی هم درباره رمانش گفته: «اولین رمان خیره‌کننده این نویسنده ایرانی چیزی را به ما می‌دهد که در اخبار نمی‌توان یافت. ورود به قلب، مکانی است که گمان می‌کنیم به‌عنوان ایران می‌شناسیمش. رمان او «ایران‌ هزار و یک شب است» و او شهرزاد قصه‌گوی ما. قصه‌ای که او تعریف می‌کند باشکوه، بی‌رحمانه و مسحورکننده است و مانند قصه‌های شهرزاد برای زنده‌ماندن حیاتی است.» علی عراقی حالا ساکن سن لوئیس آمریکاست و دانشجوی دکترای ادبیات تطبیقی دانشگاه واشنگتن.

................ هر روز با کتاب ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...