رمان «شن‌سوار» نوشته انجی سیج با ترجمه آرزو احمی توسط نشر افق منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش مهر، این‌کتاب دومین عنوان از سه‌گانه «تادهانترمون» است که ماجراهایش پس از هفت‌گانه «سیپتیموس هیپ» اثر دیگر همین نویسنده، رخ می‌دهند.

پیش از این‌کتاب «راه‌یاب» از مجموعه تادهانتر مون چاپ شده است. انجی سیج نویسنده انگلیسی این مجموعه‌ها متولد سال ۱۹۵۲ است. او که پدری ناشر داشت، از کودکی در مسیر کتاب و کتابخوانی قرار گرفت و امروز به‌عنوان یکی از نویسندگان معروف ادبیات فانتزی برای نوجوانان شناخته می‌شود. او در خانه‌ای ۵۰۰ ساله در غرب لندن زندگی می‌کند. در زیرزمین این‌خانه تونل‌های مخفی زیادی هست؛ جایی جادویی و پر از افسانه!

سیپتیموس هیپ یک هفت‌گانه بود که این عناوین را با ترجمه مهرداد مهدویان شامل می‌شود: افصون، پرواز، فیظیک، جسط‌وجو، سایرنِ خبیس، صیاهی، عاتش. سیپتیموس هیپ، پسر هفتم هفتمین پسر، در شب تولدش ناپدید می‌شود و قابله‌اش اعلام می‌کند که مرده است. همان شب سیلاس، پدر او، در برف‌ها به نوزاد دیگری برمی‌خورد که سر راه گذاشته شده است. سیلاس دختر پیدا شده را مثل فرزند خود بزرگ می‌کند و فوت و فن جادوگری را به او می‌آموزد. سیپتیموس با استفاده از همان شیوه‌ها نزد خانواده‌اش برمی‌گردد اما روح ملکه الدردا پس از پانصد سال از زندان آزاد می‌شود و دنبال او می‌گردد.

ماجراهای سه‌گانه «تادهانتر مون» ۷ سال پس از ماجراهای سیپتیموس هیپ رخ می‌دهند و درباره آلیس تادهانتر مون، هستند. آلیس راه‌یاب جوانی است که با افصونی تازه به قلعه می‌آید. او در کتاب «شن‌سوار» راهی صحرای شن‌های سرودخوان می‌شود تا تخم اورم را به قلعه برگرداند؛ سفری که نه‌تنها مهارت‌های افصون و راه‌یابی او، بلکه دوستی‌اش را هم می‌آزماید.

«شن‌سوار» ۱۲ بخش اصلی دارد که فصل‌های مختلفی را در خود جا داده‌اند.

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

انگار شبح ناراحت شد. انگشتش را به دیوار زد و گفت: «از زیر طاق.»
کازنیم پرسید: «طاق؟» به دیوار خالی خیره شد و سعی کرد جلوی اشک‌هایش را بگیرد.
شبح به طعنه گفت: «دختر، نمی‌بینی نه؟»
کازنیم یاد حرف مارویک درباره طاق‌های مخفی افتاد: اگه با تمام وجودت بخوای که ببینیشون، می‌بینیشون. با تمرین. به وقتش. کازنیم شک نداشت که با تمام وجود می‌خواست این طاق را ببیند، اما وقت تمرین نداشت. باید همین الان می‌دیدش. این بود که دست‌هایش را باز کرد، هر دو دستش را روی آجرهای زبر گذاشت و خیال کرد که مارویک است، مارویک که می‌توانست طاق مخفی را ببیند و آن‌قدر راحت از آن راه‌ها سفر می‌کرد که انگار راه‌های صحرایی‌اند. سرانجام، بعد از کش‌دارترین بیست ثانیه عمرش، طرح درخشان طاقی را روی آجرها دید. خوشحال گفت: «می‌بینمش. می‌بینمش.»
شبح گفت: «ساکت باش، دختر. آدم‌بدها صدات را می‌شنون. حالا کاغذ آبیت رو نشونم بده.»
کازنیم تکه‌کاغذ ارزشمندش را که آن را محکم در دست گرفته بود، جلو گرفت. شبح با دقت نگاهش کرد. «اولین نمادی رو که اون پسربچه احمق برات نوشته می‌بینی؟»
کازنیم سرش را به نشانه بله تکان داد.
«اون عدد دوئه، یعنی همین طاق. نمادها رو دنبال کن تا برسی خونه. فهمیدی؟»
کازنیم خیلی بهتر از چیزی که جیلی جین فکر می‌کرد می‌فهمید. می‌فهمید که شبح از اینکه درست و حسابی درباره راه‌ها به او توضیح ندهد لذت می‌برد، و حدس می‌زد شبح برای این می‌خواست کازنیم از راه نسخ خطی عبور کند که دلیل کثیفی برای خودش داشت، نه اینکه برای کمک به کازنیم. کازنیم با خودش فکر کرد آن شبح گرد کوچولو به بدی بقیه افراد آن قلعه کثیف بود، همه غیر از سم و مارویک. دلش فقط برای آن‌ها تنگ می‌شد. کازنیم می‌دانست که اگر مارویک بود به قولش وفا می‌کرد و او را به خانه می‌رساند. ولی این را هم می‌دانست که او تا مدتی نمی‌توانست این کار را بکند و کازنیم می‌خواست همین حالا برود خانه.

این‌کتاب با ۳۵۲ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۳۹ هزار تومان منتشر شده است.

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...